خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ نوزدهم: اقامۀ نماز و انقاق دو ویژگی اهل ایمان

دوشنبه, 29 تیر 1394 ساعت 01:20
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

 «قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خِلاَلٌ، اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ»[1]

خداوند تبارک و تعالی در سورۀ ابراهیم ـ علیه السلام ـ مانند بسیاری از سور دیگر قرآنی، مکرر داستان منکران و داستان مؤمنان را ذکر می کند. گویا یک بار رو می کند به مؤمنین، از احوال بهشت و آثار ایمان سخن می گوید، یک بار رو می کند به منکرین، از احوال جهنم و آثار کفر سخن به میان می آورد. در آیات قبل خداوند تبارک و تعالی ناظر به منکرین بود، فرمود «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ، جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ، وَجَعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُواْ فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ».[2] در این آیه ای که ابتدای سخن قرائت شد و در ادامۀ آن آیات است، خداوند خطاب به مؤمنین می فرماید قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ، بندگان من که ایمان آوردند. خداوند تبارک و تعالی دو تا خصوصیت از این مؤمنین را اینجا ذکر می کند. 1. يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ، 2. وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَة. ویژگی اول اینکه این ها اهل اقامۀ نماز هستند، نماز به پا می دارند. ویژگی دوم اینکه این ها انفاق می کنند از آنچه که ما روزی آن ها کردیم؛ چه در پنهان و چه در آشکار. ویژگی اول به تعبیری ناظر به ارتباط این ها با خداوند تبارک و تعالی است؛ نماز که به تعبیر برخی روایات «الصلاة عمود الدین»،[3] پایه دین محسوب می شود، گفتگوی مستقیم بنده است با خدا. ما در تصورات اسلامی اعتقاد داریم که انسان می تواند مستقیماً با خدا گفتگو کند و نماز تجلی گاه این گفتگوی مستقیم است، ما مستقیم با خدا در نماز به گفتگو می ایستیم؛ و این بر خلاف آن چیزی است که مثلاً در مسیحیت بیان می شود. بر خلاف اسلام که انسان در هر جایی، هر انسانی می تواند مستقیم با خدا گفتگو کند، در مسیحیت هم به لحاظ مکان و هم به لحاظ در این گفتگو محدودیت وجود دارد. اولاً این گفتگو باید در کلیسا باشد، نمی تواند در جای دیگری اتفاق بیفتد؛ ثانیاً این گفتگو باید به واسطۀ یک روحانی کلیسا باشد و نمی تواند مستقیم صورت بگیرد. ممکن است وقتی در ظاهر نگاه می کنیم، مثلاً می گوییم ما مسجد داریم، آن ها کلیسا دارند، ما در مسجد نماز جماعت می خوانیم، آن ها در کلیسا مثلاً عشای ربانی برگزار می کنند؛ ولی تلقی مسیحیت از برگزاری عشای ربانی که یک نوع نماز است با تلقی ما از نماز جماعت متفاوت است. ما اولاً ما نمی گوییم که ضرورت دارد نماز را به جماعت بخوانیم، مستحب است، خیلی هم خوب است، مگر بعضی نمازها مثل نماز جمعه یا نماز عیدین که بنابر بعضی از فروض در بعضی از فتاوا مشروط به جماعت است، و الا سایر نمازها شرطش جماعت نیست و تلقی ما از جماعت این نیست که ما وقتی به جماعت می ایستیم به وساطت امام جماعت با خدا صحبت می کنیم. امام جماعت در نماز جماعت حمد و سوره را، یا به تعبیر دیگر قرائت را بر عهده دارد، بقیه اذکار نماز را باید خودمان بگوییم. حتی همان قسمتی هم که امام جماعت بر عهده دارد، ما مسئول نماز خودمان هستیم؛ اما در مسیحیت اصلاً مفهوم دیگری است، تلقی دیگری وجود دارد، روحانی به تعبیر ما که حالا این تعبیر ما هم از مسیحیت آمده، ما در تعابیر دینی عالم دین داریم، عالم دین یعنی کسی که تخصص در دانش دینی دارد، ما به این نگاه، نگاه می کنیم به علمای دین. در حالی که در نگاه مسیحی بحث فقط بحث تخصص در دین نیست، روحانی یا به تعبیر انگلیسی Clergyman، این در واقع واسطه ای است بین انسان و خدا؛ یعنی آن ها معتقدند که بین انسان و خدا یک واسطه ای وجود دارد به نام Clergyman در حالی که ما در اسلام  چنین چیزی نمی گوییم، ما معتقدیم بدون هیچ واسطه ای هر بنده ای می تواند با خدا گفتگو کند و این گفتگو محدود به یک مکان خاصی هم نیست، بله در مسجد باشد، خوب است، نماز به جماعت باشد، بهتر است؛ اما این طور نیست که فقط در مسجد، فقط به جماعت. بنابراین الَّذِينَ آمَنُواْ يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ، صفت اول، اقامه نماز، آن بخش ارتباط مؤمنین است با خدا که عرض کردم این ارتباط در اسلام بسیار توسعه یافته و حتی محدود به ظرف صلاة هم نیست، صلاة نمونۀ کامل این ارتباط است، گفتگوی مستقیم بنده با خدا که دیگر اجازه ندارد در آن حال حرف دیگری بزند، کار دیگری بکند؛ اما در همۀ آنات و در همۀ افعال ما می توانیم ارتباط با خدا داشته باشیم، قصد قربت کنیم برای کاری که انجام می دهیم و در واقع زندگی مان تبدیل شود به عبادت. بخش دوم وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً، این ها انفاق می کنند از آنچه که ما به ایشان دادیم. بله مصداق بارزش انفاق مالی است. همان مال که انسان به آن دلبستگی دارد. خداوند دائم بر انفاق از جمله انفاق مالی که به خصوص این دلبستگی ها سختش می کند، شخص راحت دل نمی کند، تأکید می کند.این انفاق مالی آیا یک فعل عبادی است؟ یا یک فعل اقتصادی است؟ آیا به تعبیری این یک کار دنیایی است یا یک کار آخرتی است؟ در سفر اخیری که جناب آقای روحانی، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران به قم داشتند در جلسۀ خصوصی ای که با بعضی از علما بود، این سؤال را مطرح کردند که از آقایان این سؤال را پرسیدند که به نظر شما وقتی ما برای جوان ها ایجاد کار کنیم، اشتغال ایجاد کنیم، این کار دنیایی است یا کار آخرتی؟ داریم دنیای آن ها را آباد می کنیم یا داریم آخرتشان را آباد می کنیم؟ دقت کنید نگاه اسلام نسبت به مسألۀ دنیا و آخرت با نگاه مسیحیت متفاوت است، این را قبلاً در جلسات قبل اشاره کردم، در نگاه مسیحیت دنیا و آخرت به گونه ای است که شما با رها کردن دنیا و به تعبیر دیگری با خراب کردن دنیا می توانید آخرت را آباد کنید؛ در حالی که از نگاه اسلام دنیا مزرعۀ آخرت است. ما دنیا را باید آباد کنیم تا آخرت آباد شود، فوقش آبادانی دنیا از نگاه اسلام با آبادانی دنیا از نگاه یک ملحد و منکر خدا متفاوت است. کار دنیا می تواند کار آخرت باشد. این آیه وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً، این انفاق، انفاق مالی است. یکی از مصادیق بارزش کسی که دارای مال است، ثروت یا مالی دارد بخشی از دارایی خودش را به دیگران بدهد. این کار اقتصادی است؛ اما این کار اقتصادی را وقتی این آدم با نیت عبادت انجام می دهد، همین عمل عبادت است؛ این انفاق، خودش می شود عبادت. حالا چه این انفاق، انفاق واجب باشد، و چه مستحب؛ چون انفاقاتی که مطرح است برخی واجب است، مثل خمس، زکات، وجوعات شرعی که ما باید از مالمان بپردازیم؛ اما همین ها را که گفتند باید از مالمان بپردازیم و این ها مالیات است به تعبیری، همۀ فقهای ما فتوا دادند و اجماع ادعا شده بر این معنا که خمس و زکات بدون قصد قربت صحیح نیست! یعنی شما همین واجب مالی که مثلاً یک پنجم از مازاد سرمایه هایی که مورد استفاده قرار نمی گیرند و مورد نیاز شما نیستند را باید بپردازید مثلاً به عنوان خمس، اگر این ها مثلاً از ارباح مکاسب باشد، همین را شارع بنابر نظر همۀ فقها فرموده بدون قصد قربت بدهی به درد نمی خور؛یعنی شما مثلاً فرض کنید سر سال مالی تان پنج میلیون تومان اضافه دارید، یک میلیون تومان را باید خمس بدهی. این یک میلیون تومان را بدون قصد قربت بدهی، این خمس داده نشده؛ یعنی شارع آمده حتی انفاقات واجب را، مالیات های شرعی را که در سایر نظام ها و سیستم های دنیا کاملاً بُعد مادی دارد، همین را هم رنگ معنوی زده، بدون قصد قربت درست نمی شود. انفاقات مستحب هم همین طور.

اینکه انفاق می کند وقتی قصد قربت کرد، این دارد عبادت می کند. از آن طرف وقتی که انفاق صورت می گیرد، به لحاظ اقتصادی توانایی مالی در یک جامعه مثل خون می ماند در بدن. همان طور که اگر خون در بدن در یک قسمتی تجمع پیدا کند بیشتر به آن قسمت برسد، یک قسمت دیگری کمتر می رسد، که مثلاً در بدن وقتی شما موقعی که غذا می خورید، جهاز هازمه شما برای اینکه بتواند این غذایی را که شما می خورید هضم کند، نیازی به فعالیت بیشتر دارد. این فعالیت وقتی افزایش پیدا می کند، خون می آید به سمت جهاز هاضمه شما؛ در نتیجه به بخش های دیگر بدن خون کمتر می رسد. وقتی شما یک فعالیت بدنی می کنید؛ مثلاً راه می روید، خون می رود به سمت پاهای شما، فعالیت قلب شما افزایش پیدا می کند. در نتیجه وقتی شما همان موقع که داری می خوری اگر فعالیت بدنی بکنی یا همان موقع که داری می خوری فعالیت بدنی می کنی فعالیت ذهنی و فکری هم داشته باشی، اختلاف پیدا می شود در هضم غذای شما؛ چون خون به جاهای مختلف باید برود و نمی تواند این تعادل را تنظیم کند. این آدابی که برای غذا خوردن هست که در عین عبادت همش جنبۀ طبی هم دارد، جنبۀ پزشکی هم دارد، برای همین است که سلامت ما را بتواند حفظ کند. حالا من نمی خواهم وارد آن شوم، نکته ای که می خواستم عرض کنم این است که در یک جامعه امکانات مالی و اقتصادی از نظر اقتصادی شبیه خون می ماند در بدن. اگر یک جایی بخش بیشتری از اموال استفاده می شود، معنایش این است یک جایی بخش کمتری دارد استفاده می شود؛ البته این تفاوت را اسلام پذیرفته، همان طوری که در بدن تفاوت وجود دارد از نظر نوع سهم بندی خون و در لحظات مختلف بدن؛ اما این تفاوت باید در بدن به یک شکلی باشد که تعادل بدن به هم نخورد. اگر این تعادل به هم خورد به تعبیر اطباء گذشته ما مزاج از اعتدال خارج می شود انسان بیمار می شود. نگاهی که طب سنتی ما داشته که بدن را به صورت یک سیستم به هم پیوسته می دیده که در پزشکی جدید مورد غفلت قرار گرفت و امروز در پزشکی فوق جدید دوباره مورد توجه قرار گرفته، ناظر به این است که وقتی این اعتدال سیستم بدن به هم می خورد بدن بیمار می شود. در جامعه هم اگر اعتدال اقتصادی به هم خورد در یک قسمت توانایی های مالی زیادی جمع شد و یک قسمتی به صورت عادی از توانایی های مالی محروم شدند ، اینجا است که این جامعه بیمار می شود. در سطح اقتصاد بین الملل هم همین طور است؛ یعنی وقتی شما کل جهان را در نظر می گیرید، اگر ما کشورهای مرفهی داریم که امروز اسم خودشان را می گذارند مثلاً کشورهای صنعتی یا به تعبیر خودشان کشورهای شمال؛ یعنی کشورهای مرفه، این به قیمت به وجود آمدن کشورهای جنوب است، به قیمت به وجود آمدن کشورهای فقیر است؛ چون توانایی اقتصادی در دنیا در واقع مثل خون در بدن است. وقتی یک کشوری مثل سوئیس مردم در نهایت رفاه زندگی می کنند، یک جمعیت کوچک 7 – 8 میلیونی در یک سرزمین کوچک، این در قبال این است که مثلاً میلیون ها نفر در آفریقا در فقر و فلاکت به سر می برند. این طوری نیست که اگر یک جایی زیاد استفاده می کند به بخش دیگر کاری ندارد. حالا این بحث انفاق که اسلام و این همه قرآن اشاره کرده، یک چیز بسیار پیچیده ای است، ابعاد مختلفی دارد. انفاق یک بُعدش این است که انسان یک قسمتی از اموال خودش را از دست می دهد و با این دلبستگی مشکل پیدا می کند و این دل کندن او را آماده می کند برای اینکه یک کمی از دنیا دل بکند؛ اما فقط این نیست، با انفاق در واقع ما یک تعادل اقتصادی می توانیم ایجاد کنیم که وقتی ما اسلام را به صورت نظام مند ببینیم که حالا ما این بحثش را در جای خودش مطرح کردیم، سال 1368 در همین مدرسۀ مبارکه اجلاسی برگزار شد توسط دارالقرآن الکریم که مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی ـ رضوان الله علیه ـ خیلی به این دارالقرآن و فعالیت های قرآنی علاقه داشتند تا زمان حیات ایشان اجلاس های دارالقرآن مرتب برگزار می شد، یک اجلاس بعد از رحلت ایشان برگزار شد و بعد از آن هم دیگر اجلاسی برگزار نشد، آن یک اجلاس هم اجلاسی بود که در زمان حیات ایشان آغاز شد و بعد در بعد از رحلت ایشان برگزار شد، در واقع مقدماتش در زمان حیات ایشان بود. در آن اجلاس که سال 68 برگزار شد آنجا ما این بحث را برای اولین بار مطرح کردیم که به اسلام یک نگاه نظام مند داشته باشیم، به ابعاد مختلف اسلام که حالا آن زمان به بُعد اقتصادی اش پرداختیم و محصولش چیزی شد که سال ها بعد در قالب یک کتاب تحت عنوان «ساختار کلی اقتصاد اسلامی در قرآن» منتشر شد. اگر ما به اسلام به نگاه نظام مند نگاه کنیم، آن موقع انفاق یک عنصر فوق العاده مهم در نظام اقتصادی اسلام است که در واقع عامل تعادل اقتصادی است و وقتی تعادل اقتصادی در جامعه پیدا شد؛ یعنی علی رغم وجود تفاوت ها و بهره مندی های متفاوت، این بهره مندی ها در یک حد قابل تحملی در جامعه بود، اینجا است که در جامعه امنیت اقتصادی پیدا می شود، امنیت اقتصادی امنیت اجتماعی پیدا می کند، امنیت اجتماعی امنیت اخلاقی و روانی ایجاد می کند و در فضای امن اخلاقی و روانی رشد معنوی شکل بهتری پیدا می کند، رشد عمومی معنوی توسعه پیدا می کند.

بنابراین هرچند قرآن به اشارتی گذرا به دو نکته اشاره می کند، يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ، اما در واقع این دو بُعد، یک بُعد ارتباط با خدا و یک بُعد انفاق دادن آنچه ما به دستمان آمده، این هر دو، دو تا رکن است برای یک مؤمن به عنوان یک شخص، برای یک جامعه ایمانی به عنوان یک جامعه؛ البته انفاق مصداق روشنش، مصداق بارزش، انفاق مالی است. انفاق علمی هم که در تعابیر روایات هست که «زکاة العلم نشره»[4]، این هم از مصادیق انفاق است که انفاق علمی باعث می شود فرهنگ عمومی، دانش عمومی، توسعه پیدا کند و دانشی که مورد تأکید است، آن دانشی است که بتواند سعادت ما را تأمین کند و آن دانش، دانش نسبت به دین است که از همه دانش های مهم تر است. به تعبیر ساده مطالبی است که ما در دینمان به آن نیاز داریم و با آن مطالب می توانیم آخرت خودمان را تأمین کنیم؛ البته در عین حال که دنیایمان را آباد می کنیم. خدا می فرماید قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خِلاَلٌ، قبل از اینکه آن روزی بیاید که نه درش بیعی است و نه دوستی، یعنی روز قیامت. خدا به یک خصوصیتی از روز قیامت اینجا اشاره می کند، می فرماید روز قیامت نه روز معامله است نه روز دوستی، نه با امکانات مالی می توانی آن دنیا نجات پیدا کنی، نه با رفاقت و دوستی و ارتباط با این و آن می توانی نجات پیدا کنی. ما قائل نیستیم به آن مفهومی که کلیسای مسیحی درست کرد برای کسب درآمد، یک مفهومی در کلیسای مسیحی درست شد؛ البته این مفهوم امروز تقریباً منقرض شده، دیگر شاید خیلی مریدی نداشته باشد، ولی در یک دورانی در تاریخ مسیحیت بسیار شایع شد، ارباب کلیسا بهشت را می فروختند. مردم می رفتند بهشت می خریدند! انگار بهشت خریدنی است که پول بدهی بهشتی شوی که اینجا یک شوخی است که می گویند یک نفر رفت پیش یک کشیشی گفت من می خواهم جهنم را بخرم، آن کشیش گفت همه بهشت می خرند تو چرا جهنم می خری؟ گفت تو چه کار داری من می خواهم پول بدهم. آن کشیش ابا کرد، گفت آقا کسی جهنم را نمی خرد، همه دنبال بهشت هستند، گفت نه آقا من دنبال جهنم هستم. آن کشیش گفت باشه پولش را بده. گفت چقدر بدهم همۀ جهنم را بدهی به من؟ کشیش گفت مثلاً فلان مقدار، گفت باشه این پول. آن آقا آمد بیرون به مردم گفت دیگر نروید بهشت بخرید، گفتند چرا؟ گفت برای اینکه من همه جهنم را خریدم هیچ کس را دیگر راه نمی دهم، همه تان بهشتی هستید، مگر نمی خواستید بهشت بخرید بروید به بهشت! من همۀ جهنم را خریدم، دربست جهنم مال من است و شما همه بهشتی شدید؛ البته این شوخی است، داستانی است که ساختند؛ ولی واقعاً این مفهوم خرید بهشت و جهنم در کلیسا مطرح شد. خداوند تبارک و تعالی در قرآن می فرماید در این دنیا شما یک چیزهایی می خری و می فروشی، مردم را می توانی بخری، موقعیت اجتماعی برای خودت بخری مثل بعضی ها که با خرج هزینه هایی به موقعیت ها و مناسبی می رسند؛ البته به این امید که بتوانند در آن مناسب درآمدهایی داشته باشند که جبران هزینه هایشان را کند؛ اما آن دنیا دیگر جای این حرف ها نیست. این دنیا می توانی با رفاقت ها، دوستی ها، فلانی برادرم است، پسرعمویم است، نمی دانم مثلاً فلانی در حزب ما است، در خط ما لست، با این ارتباطات می توانی یک کاری برای خودت به ظاهر بکنی؛ ولی آن دنیا، آن عالم که باطن این عالم است نه یک جای دیگری، باطن همین عالم است، آنجا دیگر این حرف ها نیست، دوستی در کار نیست. به تعبیر مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی ـ رضوان الله علیه ـ  می فرمود با بازیگری می شود در دنیا چند صباحی را گذراند؛ ولی در عالم واقع بازیگری که اثری ندارد. من یک عمر نشان بدهم آدم خوبی هستم، همۀ مردم هم سرشان کلاه برود، فکر کنند من آدم خوبی هستم؛ اما واقعاً آدم خوبی نباشم، واقعاً آدم درستی نباشم، آیا روز قیامت من نجات پیدا می کنم؟ نه.

خداوند اینجا می فرماید این افراد يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خِلاَلٌ، قبل از اینکه روزی بیاید که آنجا دیگر نه خرید و فروشی هست که کسی بتواند با پول، با امکانات اقتصادی، با ثروتش خودش را نجات بدهد و نه دوستی هست، نه رفاقتی هست، نه آشنایی هست، هر کسی فکر کار خودش است، هیچ کس به داد کسی نمی رسد؛ البته یک استثناء اینجا هست، در آن عالم قرآن تأکید می کند که بعضی جاها  اینتعبیری هست که نسبی در کار نیست، برادر و پدر و پسر و ... این نسبت ها نیست. در قرآن تعبیر می کند شفاعتی در کار نیست، کسی نمی تواند شفیع کسی بشود «الاّ لمن ارتضی»،[5] آن کسانی که خدا خودش رضایت داده، قبولشان کرده برای شفاعت. آن عالم، عالم دوستی، عالم فامیلی، عالم معامله نیست. باز تأکید می کنم نه اینکه آن عالم یعنی یک جای دیگری، یک زمان دیگری، بروزش یک زمان دیگری است؛ ولی باطن همین دنیا است، همین الآن است. آن عالم باطن همین دنیا، آن آخرت، آنجا خدا می فرماید لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خِلاَلٌ، آنجا دیگر معامله و دوستی نیست، شفاعت نیست الاّ بندگانی از خدا هستند که این بندگان خدا به جایگاهی در دنیا می رسند در اثر اخلاصشان، در اثر ایمانشان که آن ها مجوز شفاعت دارند. اهل بیت ـ علیهم السلام ـ صاحبان چنین امکانی هستند، صاحبان چنین قدرتی هستند؛ البته مرحوم علامه ـ رضوان الله علیه ـ در المیزان توضیح می دهند که شفاعت با توجه به آیات، مربوط به هر گناهی هم نیست. بالاخره فرد باید اصلش به تعبیری درست باشد، آن ها آن جزئیاتش را درست کنند؛ ولی کسی که اصلش خراب است و اصل ایمانش اصلاً نیست، آنجا دیگر شفاعت نیست.

بنابراین ما این نکته را توجه کنیم که ما به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ عشق می ورزیم، این محبت ما نسبت به آن ها که یک نعمت بزرگی است خدا به ما داده، بارها در همین جلسات ماه مبارک من این جمله را عرض کردم، بزرگترین نعمت خدا نعمت هدایت است و این نعمت وقتی بدون زحمت به آدم داده می شود، آدم قدرش را نمی داند، طبیعت آدم این طور است، چیزی که مُفت گیرش می آید ارزشی برایش قائل نیست، بدون زحمت گیرش بیاید ارزش برایش قائل نیست؛ مثلاً شما امکانات اقتصادی نداشتی، زحمت کشیدی، البته کار کردی، دزدی هم نکردی، راه دین را هم داشتی، وجوهات شرعی را هم پرداختی، خدا بهت توفیق داده امروز امکانات مالی داری، عاقلانه مصرف می کنی، با دقت مصرف می کنی، به جا مصرف می کنی، قدرش را می دانی. بعد از مدتی زمان فرا می رسد شما از دنیا می روی، آقازاده که بدون زحمت این پول ها به دستش می رسد، این قدر پول ها را نمی داند، نمی فهمد چه زحمتی کشیده شد، چه تلاشی شد تا این سرمایه و این امکان فراهم شد، همین طوری از دست می دهد. ما نعمت هایی که بی زحمت گیرمان می آید قدرش را نمی دانیم؛ مثلاً وقتی سالم هستیم قدر سلامت می دانیم؟ نه. کِی می فهمیم سلامت نعمت بزرگی بود؟ وقتی سلامتمان را از دست می دهیم و مریض می شویم. تا وقتی جوان هستیم قدر جوانی می دانیم؟ نه، وقتمان را به بطالت، بیکاری، بی حالی می گذرانیم، خیلی کارهایی که می توانیم بکنیم را نمی کنیم، بعد یک دفعه ناتوانی و پیری می آید سراغمان، عجب جوانی کجایی که یادت بخیر. حالا ما نعمت هایی که خدا می دهد وقتی بی زحمت گیرمان می آید قدرش را نمی دانیم، یکی از نعمت های بزرگی که خدا به ما داده که من بارها در این جلسات عرض کردم و ما واقعاً قدرش را کم می دانیم، همین نعمت اسلام است، همین نعمت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است. ما زحمت نکشیده مسلمان شدیم، در خانواده مسلمان به دنیا آمدیم، از همان اول با اسلام ما را بزرگ کردند، با محبت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از همان روز اول به تعبیری کام ما را با اسلام و محبت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ گرفتند، ما قدر این نعمت ها را نمی دانیم که این چه نعمت بزرگی است.

حالا این نعمت ها که إن شاء الله فردا صحبت می کنیم بزرگترین نعمتش این نعمت هدایت است. خداوند تبارک و تعالی در طول تاریخ بشریت انبیاء ـ علیهم السلام ـ را فرستاد، ادیان را برای هدایت بشر فرستاد، این ادیان توسط بشر دائم کم و زیاد شد، تغییر و تحریف شد، نهایتاً دین خاتم و رسول خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به پیامبری مبعوث شد. کتابی آورد (قرآن) که نه از آن چیزی کاسته شد نه چیزی به آن اضافه شد، دینی آورد (اسلام) که تحریف نشد، حقیقتش ماند و خواهد ماند. این اسلام تفاسیر پیدا کرد. از بین آن تفاسیر آن تفسیری درست بود و هست که تفسیر نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از اسلام است؛ این تفسیر همان تفسیری است که در مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تجلی پیدا کرد، مکتب اهل بیت ادامه مسیر نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است. مکتب اهل بیت به تعبیر امام راحل همان اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است، اسلام خالص، اسلام بدون شاعبه اشتباهات و خطاها. ما این نعمت را به دست آوردیم بی زحمت و شاید گاهی به خصوص بعضی از ما در سختی های زندگی، در لحظاتی که یک کمی دارند فشارمان می دهند، فشارمان می دهند که از غفلت بیدار شویم، مثل کسی که خوابیده یکی تکانش می دهد، بلند می شود می گوید چرا آدم را اذیت می کنی؟! جواب می دهد می خواهم بیدار شوی، نماز شب نمی خوانی لااقل سحری بخور. حالا خدا یک فشاری به ما می دهد که ما بیدار شویم، گاهی در این فشارها که سخت می شود زندگی، اصلاً زندگی بدون سختی نمی شود، ما یک دفعه خدایی نکرده تزلزلی نسبت به باورهایمان، نسبت به ایمانمان، نسبت به محبتمان به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ پیدا شود. این نعمتی که مجانی و مفت برای ما حاصل شده قدرش را بدانیم إن شاء الله می دانیم. امروز رسیدیم به بیست و چهارم، بیشتر سعی کنیم در این چند روز ارتباط خودمان را با خدا، ارتباط خودمان را با اهل بیت ـ علیهم السلام ـ که در واقع آنه ا هم دارند ما را به خدا مرتبط می کنند تقویت کنیم. عرض ادبی کنیم خدمت آن بزرگوارها.

السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و رحمة الله و برکاته.

خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را در دنیا و آخرت آنی از محمد و آل محمد جدا نفرما.

عاقبت همۀ ما ختم به خیر بگردان.

خدایا گناهان ما ببخش و بیامرز.

به همۀ ما توفیق تشخیص وظیفه و عمل به آن کرامت بفرما.

قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بفرما.

خدایا فرج مولای ما، امام زمان ما نزدیک تر بگردان، قلب و دلش از ما راضی و خشنود بگردان، چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.

خدایا ما در مقابل او، در مقابل انبیاء و صلحا سربلند بگردان.

خدایا گذشتگان ما را ببخش و بیامرز، علمای گذشته ما، اساتید ما، شهدای ما، امام راحل ما، مراجع گذشته ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی با انبیاء و اولیا محشور بفرما.

خدایا همۀ خدمتگزاران به اسلام، همۀ آن ها که برای مسلمین، برای مؤمنین تلاش می کنند، مراجع عزیز، رهبر عزیز انقلاب، مؤید و منصور بدار.

خدایا اسلام و مسلمین در همۀ صحنه ها موفق و پیروز بگردان.

خدایا خداوندا دشمنان اسلام نابود بفرما.

مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

خدایا خداوندا آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و خیر ما در آن بود به بهترین وجه برای ما تقدیر بفرما.

بر محمد و آل محمد صلوات.[6]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 31 ـ 32.

[2]. همان، 28 ـ 30.

[3]. الطوسی، محمد بن حسن الأمالی، ص 529، محقق / مصحح: مؤسسة البعثة، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414 ق.‏

[4]. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، ص 390، محقق / مصحح: رجائى، سيد مهدى‏، دار الكتاب الإسلامي‏، قم، چاپ دوم‏، 1410 ق‏.

[5]. الإنبیاء، 28.

[6]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 19، 20/4/1394.