بسم الله الرحمن الرحیم
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء»[1]
خداوند تبارک و تعالی در قرآن با مثال ها و نمونه هایی، حقایقی را که درک آن ها برای ما مشکل است به شکلی آسان تر عرضه کرده است. حقایقی که ما نمی توانیم به چشم سر آن ها را ببینیم و ما هم که از چشم دل بهره ای نداریم. این امور در قرآن با مثل هایی که به چشم سر قابل رؤیت است، تبیین شده تا ما بتوانیم به این ها نزدیک شویم؛ البته این مثل ها هیچ وقت نمی توانند حقیقت آن امور را برای ما آن گونه که هست، تبیین کند. ما در عالمی زندگی می کنیم و با علمی ارتباط داریم که محدودیت های این عالم و محدودیت های این دانش ما نسبت به این عالم باعث می شود که ما نمی توانیم عوالم دیگر که این محدودیت ها را ندارند به این سادگی درک کنیم. وقتی برای ما از یک حقیقتی صحبت کنند که از سنخ آنچه در اطراف ما هست محسوب نمی شود، اینجا است که تبیین برای ما مشکل می شود. مثل اینکه برای جنینی که در شکم مادر است و جایی را نمی بیند، صدایی را نمی شنود، از طریق خونی که از طریق بند ناف او به او منتقل می شود تغذیه می کند، بخواهیم آنچه را که در عالم بیرون با او مواجه خواهد شد بیان کنیمغ مثلاً خوراکی هایی را که این بیرون هست، برای او توضیح بدهیم. اینجا ممکن است برایش یک مثلی بزنیم بگوییم مثلاً این انار یا سیب سرخی که این بیرون هست شبیه مثلاً گلبول قرمز خونی است که تو با او تغذیه می کنی، اما آن گلبول قرمز خون کجا، این انار و سیب کجا؟! آن جنین چقدر می تواند حقیقت سیب و انار را درک کند با این مثال؟ این مثال تا یک حدی می تواند به ما کمک کند. به هر حال قرآن از این شیوه استفاده کرده که تنها شیوه ای بوده که بتوان با آن حقایق آن سویی را، حقایقی را که از چشم ظاهری ما پنهان است، تبیین کرد، توضیح داد. در آیۀ 24 از سورۀ مبارکۀ ابراهیم، بعد از اینکه خداوند تبارک و تعالی در آیۀ 23 دربارۀ «الَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» صحبت کرد و بیان کرد که وضعیت این ها چگونه است در بهشتمی فرماید «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا»؛ یعنی می بینی خداوند چگونه برای تو مثل می آورد؟ كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ، یک سخن، یک کلمه پاک است، مثل یک درخت پاک است، أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء، ریشه های آن ثابت است و شاخه های آن در آسمان است. «تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»،[2] این درخت میوه هایش هر زمانی به اذن خداوند تبارک و تعالی رشد می کند، «وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»،[3] و خداوند برای مردم مثل می زند شاید که آن ها تذکر پیدا کنند، توجه پیدا کنند. بعد در ادامه می فرماید «وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»،[4] مثال کلمۀ خبیثه، کلمۀ ناپاک، مثل یک درخت ناپاکی است که از زمین کنده شده، استقراری ندارد، استحکامی ندارد. بعد از این آیات خداوند می فرماید «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ»،[5] خداوند تثبیت می کند کسانی را که ایمان آوردند به سخن صالح در دنیا و آخرت، «وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ»،[6] و آن کسانی که ظلم می کنند، گمراه می کنند، «وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ».[7] در اینجا خداوند مثل زده، اول کلمۀ طیبه را مثل زده. مفسرین بحث کردند که منظور از این کلمۀ طیبه چیست؟ آیا مقصود کلمۀ توحید است؟ مقصود از شجرۀ طیبه چیست؟ آیا مقصود فلان درخت است؟ علامه طباطبایی ـ رضوان الله علیه ـ می فرمایند ورود در این طور بحث ها در واقع دور شدن از آن مفهومی است که خودِ قرآن در صدد بیان آن است. ایشان می فرماید مقصود از کلمۀ طیبه آن عقیدۀ درست است، کلمه به منزلۀ سخن نیست. برای اینکه ایشان این را تبیین کنند به آیاتی اشاره می کنند و می فرمایند در قرآن خداوند تبارک و تعالی در سورۀ احقاف آیه 13 فرمود «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، آن کسانی که نه فقط به زبان بگویند یعنی واقعاً اعتقاد و با یک باور مستحکم داشته باشند که الله پروردگار آن ها است. شبیه همین مضمون در سورۀ سجده دار فصلت هم هست، در آیه 30،«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا»، کسانی که گفتند قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا، استقامت کردند، تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ، ملائکه بر آن ها نازل می شوند، به آن ها بشارت می دهند، أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا، نترسید، غمگین نشوید. بنابراین علامه با استفاده از این آیات و آیاتی مثل «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»[8] به این نتیجه می رسند که مقصود از کلمۀ طیبه یعنی آن عقیدۀ راسخ و مستحکم است که قرآن آن عقیدۀ راسخ را تشبیه می کند؛ البته می خواهد حقیقتش را بیان کند که عقیدۀ راسخ چنین واقعیتی دارد. علامه می فرماید که در يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ، قول ثابت ناظر به همین کلمۀ طیبه است که در ابتدای این مجموعه آیات اشاره شد. قرآن می خواهد این را بیان کند که آن کسی که عقیۀ مستحکم و درستی دارد یعنی کلمۀ طیبه دارد، این کلمه مثل یک درختی می ماند، درخت پاک که أَصْلُهَا ثَابِتٌ، ریشه هایش مستحکم است، وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء، شاخه هایش در آسمان است و این درخت پاک تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا، میوه هایش هر زمانی به اذن پروردگارش می رود، ثمره دارد، مفید است، آثاری برای او هست که دیگران از آن بهره می برند. بعد البته خدا بلافاصله در آیۀ 25 همین سورۀ إبراهیم می فرماید وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ، خدا مثال می زند، این ها مثَل است، عقیدۀ مستحکم کجا، درخت میوه دار کجا!. ثمرۀعقیده مستحکم کجا و ثمرۀ درخت میوه دار کجا!؛ این ها با هم خیلی فاصله دارند، یک مثل است، یک تقریب است.
در برخی روایات وارد شده که این آیات مربوط به کلمۀ طیبه، مربوط به وجود مبارک نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است. اینکه از کلمۀ طیبه ازش شخص خاص اراده شود؛ یعنی وجود نازنین نبی خاتم (ص)ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با توجه به استعمالات قرآنی امر عجیبی نیست؛ چون خداوند تبارک و تعالی در مورد مسیح ـ علیه السلام ـ در آیۀ 171 سورۀ نساء می فرماید «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ»، از مسیح به عنوان کلمۀ خدا یاد می کند. این در فرهنگ مسیحی هم وارد شده، در فرهنگ مسیحی این کلمه هست؛ البته مسیحیان تفسیر درستی از اینکه عیسی کلمة الله نکردند. در تعابیر مسیحی به این کلمه گفته می شود لوگوس، لوگوس یعنی کلمه در لغت لاتین، این لوگو که ما می گوییم،همان آرم و نشانه هایی که می گوییم لوگوی فلان مجله، لوگوی فلان شرکت، از لفظ لاتین لوگوس آمده که به معنای کلمه و نشانه است. پس کلمة الله در مورد عیسی ـ علیه السلام ـ به کار رفته و اگر مقصود از کلمۀ طیبه نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باشد آن طوری که در تفسیر عیاشی وارد شده است، این منافاتی با استعمالات قرآنی ندارد. بله نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خود مصداق تام کلمۀ طیبه است که أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء، مثل یک درخت پاکی است که ریشه اش ثابت است و شاخه هایش در آسمان هستند که تعبیر شده که شاخه های حضرت همین اهل بیت ـ علیه السلام ـ هستند که تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا، که هر زمان میوه هایشان را می دهند بإذن ربها. ببینید مفاهیم قرآنی همان طوری که قبلاً هم اشاره کردیم دارای یک محدوده ای از مصادیق هستند. از مصادیقی خیلی پایین تا مصادیق خیلی بالا. وقتی سخن از کلمۀ طیبه می شود یعنی عقیدۀ صحیح؛ این عقیدۀ صحیح از عقیدۀ یک انسان مؤمن عادی صحیح تا عقیدۀ نبی خاتم ص امتداد دارد که آن عقیدۀ البته با این عقیدۀ در مراتب بسیار متفاوت است؛ اما همه کلمۀ طیبه هستند و همه به اندازۀ صداقت و قوت و استقامتشان كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ، مثل درخت پاک اند که أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء، تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا، یکی مثل آن بزرگوار نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است، بدون استادی، بدون راهنمای ظاهری، با ارادۀ خودش، با استقامت خودش و با نصرت الهی می رسد به قله و استقامت می کند، قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا، استقامت می کند در سرزمینی که عاری از فرهنگ است. جزیرة العرب در زمان بعثت نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همان طور که قبلاً عرض کردم یک نقطه تاریک است در تمدن بشری، کسی آنجا از علم و معرفت بهره ای ندارد. در همان زمان تمدن های بزرگ هستند در ایران، در روم، در هند، در چین؛ ولی آن منطقه خالی از این حرف ها است. در بین چنین مردمی با این مرتبه از جهالت و نادانی، چنین وجودی با این مرتبه ای از علم و معرفت که هیچ بشری به آنجا نرسیده، بلکه هیچ ملک مقربی به جایگاه او نرسیده، این وجود بزرگوار می آی، این کلمه طیبه می آید و أَصْلُهَا ثَابِتٌ، ریشه هایش نهاده می شود در این سرزمین خشک و بی آب و علف، بین این مردم بی فرهنگ، وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء، شاخه هایش در آسمان است. همین مردم بی فرهنگ و بی دانش و بدون اخلاق دور از هر ارزشی، بعد از مدت کوتاهی توسط این بزرگوار به آدم هایی تبدیل می شوند که هر کدامشان نمونه ای می شوند. آدم هایی در معرفت، در اخلاق، در کمالات انسانی برجسته می شوند. تربیت شدگان حضرت ویژگی های عجیبی دارند. بله، بعضی از آن ها استعدادشان خیلی بالا است، به قله رسیدند، مثل علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ و همراه حضرت است. بعضی ها تا آنجا نرفتند؛ اما شخصیت های برجسته ای بودند؛ برخی از صحابه کنار آن حضرت مثل ابوذر، مثل عمار؛ این ها کسانی بودند که بالاخره بالا رفتند، مثل سلمان، به مقام سلمان منا اهل البیت، تا آنجاها رفتند. این افراد رشد کردند به برکت کلمۀ طیبه، به برکت وجود نازنین رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ. بنابراین کلمۀ طیبه را در هر زمانی به یک شکلی در طول تاریخ می بینیم. بزرگان تشیع، علمای بزرگ شیعه، این ها هر کدام به سهم خودشان در حد توان خودشان کلمۀ طیبه بودند. شیخ طوسی ـ رضوان الله علیه ـ را می بینیم، شخصیت بزرگی در تاریخ تشیع که از ایران به عراق رفته و در محضر شیخ مفید ـ رضوان الله علیه ـ شاگردی می کند. شیخ مفید بغدادی است، شیخ طوسی رفته به درس شیخ مفید؛ البته شیخ طوسی اواخر عمر شیخ مفید توانسته به شاگردی او نائل شود. شیخ طوسی جوانی است و شیخ مفید پیرمردی. در همان زمان برجستگانی مثل سید مرتضی در محضر شیخ مفید هستند. همین شیخ طوسی کتاب هایی نوشته، هر کدام از این کتاب ها در آن زمینه خودش یکی از مراجع اصلی و منابع اصلی شیعه محسوب می شود. تهذیب و استبصار در روایت که تهذیب که شرح مقنعه شیخ مفید است؛ اوایل تهذیب از شیخ مفید تعبیر می کند به تعابیری که نشان می دهد شیخ مفید در قید حیات است و بعد از چند جلد از تهذیب تعابیر عوض می شود، معلوم می شود شیخ مفید از دنیا رفته که این نشان می دهد که شیخ طوسی تهذیب را در زمان حیات شیخ مفید شروع کرده است. شیخ طوسی کمتر از سی سال داشته که تهذیب را شروع کرده و نوشته، تهذیبش، استبصارش دو تا از چهار کتاب اصلی روایی ما است. کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار چهار کتاب اصلی روایی ما هستند که از چهار کتاب روایی ما دو تای آن برای شیخ طوسی است. از چهار کتاب رجالی ما، سه تا برای شیخ طوسی است. رجال طوسی، فهرست طوسی و اختیار معرفت الرجال کشّی که اصل کتاب برای کشّی بوده، شیخ طوسی از آن گزیده ای برداشته که آن گزیده شیخ به ما رسیده است. و کتاب چهارم یعنی فهرست نجاشی برای شاگرد شیخ طوسی بوده است. در تفسیر، کتاب تبیان او یکی از منابع اصلی تفسیری شیعه محسوب می شود. در کلام کتاب کلام او از منابع اصلی کلام شیعه محسوب می شود. در اصول فقه، عدة الاصول او از منابع اصلی شیعه محسوب می شود. شیخ طوسی در یک عمری که چندان هم طولانی نیست توانسته این همه آثار در فقه از خود بگذارد، کتاب خلافش در فقه مقارن بین شیعه و سنی به تعبیر حضرت آیت الله العظمی صافی ـ حفظه الله ـ که همین هفته گذشته که خدمتشان بودیم این تعبیر را ایشان می فرمود، می فرمود خلاف شیخ طوسی منحصر به فرد است، تسلط شیخ طوسی بر آراء اهل سنت بسیار منحصر به فرد است. مبسوط شیخ طوسی کتاب مفصل فقهی او که اواخر عمر نوشته بود. پس شیخ طوسی كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء، آثارش را ما در طول تاریخ تشیع داریم می بینیم؛ البته این ها شاگردان کوچک مکتب اهل بیت ـ علیه السلام ـ هستند.
در دوران معاصر ما، حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ کلمۀ طیبه است. با عقیده راسخ خودش، با اعتقاد راسخ خودش به میدان آمد، یک جماعتی را متحول کرد، یک جامعه ای را متحول کرد و توانست در دورانی که همه می گفتند دیگر زمان دین گذشته، دین و دینداری تاریخ مصرفش تمام شده، از هر سویی فیلسوف و فیلسوف نمایی سرش را بیرون می آورد و می گفت خدا مُرد، دین تمام شد، تاریخ مصرف دین گذشت، توی همچین دورانی که فیلسوفان غربی و بعد کسانی که به تعبیر برخی از همان غربی ها حرف های این ها را قورت می دهند و بالا می آورند، این حرف ها را تکرار می کردند، در آن زمان که همه می گفتند دین از بین رفت، امام ـ رضوان الله علیه ـ می فرماید باید دین را احیا کنیم. نه فقط تشیع را در ایران، نه فقط اسلام را ، بلکه اصل دینداری را در دنیا زنده کرد. انقلاب اسلامی دین را در دنیا زنده کرد، اصل دین در دنیا زنده شد و این برای ما حجتی بود، خدا در دوران ما نشان داد که آنچه در قرآن آمده، آنچه که در مورد انبیاء ـ علیه السلام ـ گفته شده، مثل های کوچکش در زمان ما هم قابل تحقق است. امام پیامبر نبود، امام معصوم نبود؛ ولی شاگرد این مکتب بود و توانست چنین اثری باقی بگذارد که امروز بعد از این همه سال شما ببینید، سال ها از انقلاب گذشته و همچنان پابرجا است. روز اول که انقلاب شد گفتند یک هفته، دو هفته، ده روز، بیست روز، یک ماه، یک سال، شش ماه دیگر دائم تاریخ دادند که جمهوری اسلامی از بین می رود و متأسفانه بعضی از این جوان های احمق ما هنوز هم بعضی از این حرف ها را باور می کنند.سی و چند سال است این ها می گویند شش ماه دیگر، یک سال دیگر، هفت ماه دیگر، هشت ماه دیگر از بین می رود؛ ولی بعد از این همه سال هنوز باقی است، درمقابل این قدرت هایی که به قول خودشان در قدرت و شوکت بی نظیرند، اینکه من عرض می کنم من از نزدیک با رهبران این ها برخورد کردم در کشورهای مختلف. این ها یک آدم های متکبر بسیار پر ادعایی هستند که فکر می کنند عالم و آدم نوکر این ها هستند، اینکه ما می گوییم شوخی نیست، واقعیت است. اینکه من عرض می کنم نقل نیست، روایت نیست، درایت است، این را ما از نزدیک دیدیم که چه آدم های پر ادعایی هستند. همان آدم های پر ادعا مجبور می شود سال گذشته رئیس جمهور آمریکا بعد از سی و چند سال که علیه جمهوری اسلامی ایران کار کردند می آید در مجمع عمومی سازمان ملل متحد که من عین سخنرانی او را از سایت مجمع عمومی سازمان ملل متحد دانلود کردم، می آید و آنجا می گوید اصلاً در پی براندازی جمهوری اسلامی ایران نیستیم، دروغ به این بزرگی! چرا این را می گوید؟ چون مجبور است بگوید، مجبور است بگوید. کی توانست این قدرت را ایجاد کند؟ كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء. یک کلمۀ پاکی در زمان ما اعتقاد راسخ و صحیحی مثل اعتقاد امام ـ رضوان الله علیه ـ این همه آثار ایجاد می کند. امروز اگر کسانی می نشینند آن طرف میز مذاکره یعنیهمۀ مدعیان قدرت می نشینند، آن ها همه یک حرفی می زنند، هر روز هم حرفشان را تغییر می دهند؛ اما این طرف یک حرف می زند از روز اول تا الآن؛ از روز اول یک چیز گفتیم، بر همان ثابت ماندیم. يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ. هر کدام از ما اگر به اندازۀ خودمان تلاش کنیم، عقیدۀ راسخ و درست پیدا کنیم، آثارش را می بینیم. یک نفر در یک خانواده وقتی درست است همۀ خانواده تحت تأثیر او قرار می گیرد. یک بچه راه را پیدا می کند، یک جوان راه را پیدا می کند، عقیدۀ درست و محکم پیدا می کند، پدری که نماز نمی خواند، نمازخوان می شود، مادری که نماز نمی خواند، نمازخوان می شود، خواهری که حجاب درست و حسابی ندارد حجابش درست می شود، اطرافیانش خوب می شوند. این یک بچه همه را تغییر می دهد. كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ، مثل یک درخت پاکی می ماند؛ البته عرض کردم این درخت ها فرق می کنند، یک درختی کوچکتر است، یک درختی بزرگتر است، یک درختی به بلندای تاریخ است مثل درخت محمد و آل محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که یک تاریخ از او استفاده می کنند و هنوز هم ما حقیقت میوۀ آن درخت را نفهمیدیم، هنوز نچشیدیم، هنوز نرسیدیم. یک وقتی آدم نگاه می کند به گذشته تاریخ بیشترین غصه اش همین است که چقدر واقعاً توانستیم برسیم، چقدر مردم توانستند درک کنند. امروز روز نوزدهم ماه مبارک رمضان است، نزدیک 1400 سال پیش علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ در سال 40 هجری به شهادت رسید. الآن 1436 هجری است. چهار سال کمتر از 1400 سال است. 1396 سال پیش در چنین روزی علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ سحرگاه روز نوزدهم فرق مبارکش شکافته شد. این بزرگوار سال ها پیش طبق روایت وقتی ابن ملجم آمد برای بیعت با علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ حضرت به اطرافیانشان فرمودند این کسی است که روزی این را (به محاسن خودشان اشاره کردند) با خون این (فرق سرشان را اشاره کردند) رنگین خواهد کرد. همان روز علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ خبر داد که ابن ملجم مرا خواهد کشت. طبق آن روایت یک عده دست کردند به قبضه شمشیر، اطرافیان علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ گفتند آقا بکشید این را، حضرت فرمودند این که هنوز جنایتی نکرده است، قصاص قبل از جنایت که نمی شود. حالا اینجا یک نکته ای است، خیلی دقت کنید. ببینید این دل علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ چه دلی است، این چه سینه ای است که می بیند چه کسی دور و برش است، می داند چه کسانی اطرافش هستند؛ ولی رفتارش یک رفتار عادی است. ما اگر یک ذره از یک چیزی خبر داشته باشیم دائم می خواهیم یک طوری خودمان را نشان بدهیم که ما یک خبری داریم، یک چیزی می دانیم؛ اما علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ رفتارش عادی است. این سعۀ صدر است و خدا به آن کسانی که چنین سعه صدری دارند به گونه ای که به آن ها داده می شود و صدایشان در نمی آید، دنیا می دهدغ البته مردم نمی فهمیدند علی ه کیست. یک جاهایی علی بن ابیطالب یک اظهارات کوچکی از خودش یک کلماتی بیان می کند. چقدر تلخ است واقعاً؛ علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ وقتی خانه نشین شد یک عده ای فکر می کردند که علی دنبال حکومت است، دنبال قدرت است، مثل خودشان است. علی ـ علیه السلام ـ برای اینکه مردم این توهم را نکنند، سعی کرد از هر چه که زمینه چنین تهمتی بود اجتناب بکند. برای همین شما می بینی سی سال این بزرگوار را خانه نشین کردند. آخه یک شخصیتی که هر کلمه اش، هر عملش می توانست یک تأثیر بزرگ بگذارد در آینده تاریخ اسلام، سی سال خانه نشین شود، سی سال برود در بیابان ها قنات و چاه حفر کند! علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ را در یک موقعیتی قرار بدهند که علی ـ علیه السلام ـ متهم باشد! برای همین شما ببینید بعد از اینکه عثمان کشته شد که وقتی خبر آمد که عثمان محاصره شده، علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ فرزندانشان را فرستادند، اطرافیانشان را فرستادند برای محافظت جان عثمان، وقتی عثمان کشته شدهمین مردم آمدند دور و بر علی ـ علیه السلام ـ ریختند به اصرار حضرت را به حکومت رساندند که آنجا تعبیر می کند نزدیک بود از جمعیت حسنین در زیر دست و پای مردم کشته شوند، حسنین دو تا بچه کوچک نبودند، دو جوان قدرتمند بودند که در صحنه های پیکار آن مبارزات را می کردند، این قدر جمعیت ریخت. بعد همین ها آمدند گفتند علیع در خون عثمان دخالت داشت! به خونخواهی عثمان آن قائله ها را به پا کردند، جنگ جمل را به پا کردند. پنج سال حکومت کرد، بعد از سی سال خانه نشینی، در این پنج سال حکومت همش درگیر جنگ های داخلی بود. همه با همین هایی که داخل بودند، همین منافقین و همین افرادی که به ظاهر مسلمان بودند. سحرگاه امروز علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ همین وقتی که در نماز ایستاده، ابن ملجم می آید و آن شمشیر را بر فرق مبارک حضرت می زند، بر خلاف هر انسانی که وقتی دردی بر او وارد می شود ناخودآگاه بدون اینکه خودش توجه داشته باشد نعره ای از درد می کشدو ناله ای می کند، این جمله معروف را می گوید، فزت برب الکعبه، رسیدم به خدای کعبه. لحظه شماری می کند و این لحظه برای او فوز عظیم است. امروز نه فقط ایتامی که علی ـ علیه السلام ـ شبانه برای او آن ها غذا می برد، این کارها را وقتی می کرد که خودش خلیفه ای بود، حاکمی بود که یکی از استان هایش مصر بود. مصری که ما در آن زمان می گوییم یک قسمتی سودان امروزی بود که حالا خودِ سودان دو تا کشور شده. یک استان علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ مصر بود، یک استان علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ ایران بود، ایران آن زمان که چندین کشور اطراف را در بر گرفت نه این ایران. یک حاکم این چنینی بر خلاف بقیۀ حکام که در کاخ مرفه خودشان زندگی می کردند، علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ شبانگاه که همه در حال استراحت بودند به ایتام رسیدگی می کرد، به فقرا، بعضی وقت ها می رفت سراغ بعضی از این خانواده ها. این ها خانواده هایی بودند که سرپرستشان را در جنگ ها از دست داده بودند. بازماندگان نفرین می کردند، داستانش را شنیدید. علی ـ علیه السلام ـ را نفرین می کردند. علی ـ علیه السلام ـ می نشست بچه های آن ها را در آغوش می گرفت، نوازش می کرد، گریه می کرد. امروز صبح این بزرگوار به بستر افتاد. دیگر امشب آن ایتام آنجا که علی ـ علیه السلام ـ به آن ها هر شب سر می زد و رسیدگی می کرد، دیگر کسی نبود به آن ها سر بزند؛ اما فقط آن ها نبوند که یتیم شدند، همان یتیم هایی که وقتی فردا فهمیدند که کی بود می آمد کمک می کرد، کی بود می آید به آن ها رسیدگی می کرد و شنیدند که بدن مبارکش به خاطر زهری که در شمشیر ابن ملجم بوده نیاز به شیر دارد، شیر آوردند در خانه علی. فقط آنها نبودند یتیم شدند و شریعت یتیم شد، پدری را از دست داد. رسول خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود «انا علی و علی أبوا هذه الامة»،[9] علی پدر این امت است، پدر از دست دادیم.
السلام علیک یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ.
خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را در دنیا و آخرت آنی از محمد و آل محمد جدا نفرما.
عاقبت همۀ ما ختم به خیر بگردان، ما را ببخش و بیامرز.
خدایا قلب و دل ما به معارف قرآن و عترت منور بفرما.
گذشتگان ما را ببخش و بیامرز، شهدای ما، امام راحل ما، مراجع گذشته ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی با انبیاء و اولیا محشور بگردان.
خدایا بههمۀ ما توفیق تشخیص وظیفه و عمل به او مرحمت بفرما.
فرج مولای ما، امام زمان ما نزدیک تر بگردان، قلب و دلش از ما راضی و خشنود بگردان.
خدایا خداوندا مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.
حاجات ما در این شب های قدر برآورده به خیر بگردان.
گرفتاری همۀ گرفتاران را مرتفع بفرما.
آنچه می خواهیم و آنچه نمی خواهیم و خیر ما در آن است، آن را به بهترین وجه برای ما تقدیر بفرما.
خدمتگزاران به اسلام، مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب مؤید و منصور بدار.
دشمنان اسلام نابود بفرما.
خدایا خداوندا اسلام و مسلمین در همۀ صحنه ها سربلند بگردان.
بر محمد و آل محمد صلوات.[10]
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
لینک مرتبط: