بسم الله الرحمن الرحیم
«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ، صدق الله العلی العظیم.»[1]
اشاره شد که موسی ـ علیه السلام ـ وقتی بنی اسرائیل را دعوت کرد به اینکه به یاد بیاورند آنچه را که در گذشته بر آن ها گذشت تا نعمت خدا را از یاد نبرند و بعد در پی یادآوری شاکر باشند تا آنچه که خدا فرمود که لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ، در مورد آن ها تحقق پیدا کند. یادآوری کرد اقوام گذشته را برای آن ها، قوم نوح، عاد، ثمود و دیگرانی که جز خدا کسی آن ها را نمی داند؛ فرمود این ها وقتی که پیامبرانشان آمدند، پیامبران خودشان را استهزاء کردند، گفتند ما شک داریم در شما، شک داریم در آنچه که شما می گویید. در جواب آن ها پیامبرانشان فرمودند أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ، اشاره شد که مقصود از این عبارت این است که در هر چیزی اگر جایی برای شک باشد، در خدا جایی برای شک نیست، خدایی که خالق آسمان و زمین است، هر چیزی می توانسته نباشد؛ اما خدا که نمی توانسته نباشد، وجودش ضرورت دارد، او است که منشأ هستی هر چیز است، هر چیزی که ما می بینیم نشان و آیه ای از او است، أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ، شما در خدایی که همه چیز به او پیدا است شک می کنید؟! پیدایی هر چیز، آشکار شدن هر چیز به او است. بعد فرمودند يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ، این خدا شما را دارد دعوت می کند تا گناهانتان را ببخشید، بارتان را سبک کند، وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى، و به شما فرصت بدهد تا مهلت داشته باشید برای جبران آنچه که اشتباه کردید. این ها چه جوابی دادند. وقتی انبیاءشان چنین بیانی را گفتند، این مردم چه جوابی دادند؟ اینکه موسی ـ علیه السلام ـ اشاره می کند به قوم نوح، عاد، ثمود و اقوام دیگری بعد از آن ها که پیامبرانی برایشان آمدند و ما نمی دانیم و خدا می داند، در واقع می خواهد بگوید این روش و سنت عمومی بوده است، اختصاص به قوم خاصی ندارد، مربوط به یک دورۀ خاص، یک منطقۀ خاصی نیست، بنابراین این حرف اختصاص ندارد به زمان موسی ـ علیه السلام ـ.
چه جوابی این ها دادند به پیامبرانشان؟ قرآن می فرماید این ها گفتند: إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا، می گویند شما یک آدم هایی هستید مثل ما، یعنی بزرگترین ایراد آن مردم نسبت به انبیاء ـ علیهم السلام ـ همین بود که إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا، شما هم یک بشری مثل ما هستید؛ یعنی اینکه این ها مثل آن ها هستند به نظرشان بزرگترین مانع بود. بزرگترین عامل اینکه این ها ایمان نمی آوردند این بود که إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا، شما آدمی هستید مثل ما. بعد ببینید چه تصوری داشتند و این تصور، تصورِ یک دوره نیست؛ می گفتند تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا، شما یک مشت بشرید مثل ما، دنبال این هستید که ما را از آنچه گذشتگانمان بر آن بودند، عبادت می کردند و پرستش می کردند، منحرف کنید؛ یعنی شما می خواهید آن سنت های قبلی، آن تصورات را، هنجارهای قبلی ما را بشکنید، شما یک مشت آدمید که آمدید آنچه را که ما داریم خراب کنید. اینجا خوب دقت کنید؛ یک ویژگی مهمی که ما می بینیم در منکرین، در کفار و در قرآن به عبارات مختلف این ویژگی بیان شده، همین تأکید بر مَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا، آنچه که آباء ما می پرستیدند؛ یعنی همین که گذشته ها این طوری می گفتند، قبلی ها این طور می گفتند. آیا صرف اینکه گذشتگان می گفتند، دال بر صدق و حقانیت است؟ قرآن با این اندیشه مخالفت می کند. طبیعت جامعه این طور است که یک گرایشی دارد به حفظ سنت ها، حفظ ارزش های قبلی خودش. قرآن با این مخالف است نه به این معنا که همۀ ارزش ها و سنت های قبلی را باید از بین برد، نه، بلکه می گوید معیار حقانیت این نیست که يَعْبُدُ آبَآؤُنَا، گذشتگان ما می پرستیدند، ممکن است آن ها کار اشتباهی می کردند که ما باید با موازین حق بسنجیم ببینیم این سنت، این آیین، این ارزش آیا واقعاً درست است یا نه. همین الآن در جامعه ما یک آدابی، یک سنت هایی، یک رسومی از قبل بوده است. آیا هر چه از قبل بوده درست است؟ هر کاری قبلی ها می کردند درست است؟ مثلاً فرض کنید در ایران باستان بر اساس عقایدی که در آن زمان بوده مردم یک کارهایی می کردند، حالا ما هم همان کارها را کنیم؟ صرفاً به خاطر اینکه آن ها می کردند؟ دلبستگی ما به این سنت ها یک کمی جای تأمل دارد. واقعاً چقدر این سنت ها قابل قبول است؟ اصلاً چه مفهومی دارد؟ ببینید حالا بعضی از این ها را اسم ببریم حتی بعضی از حضار ممکن است حساسیت نشان بدهند! بعضی چیزها منقرض شده، خیلی شاید حساسیت نباشد، ولی بعضی چیزها هست. هنوز چهارشنبه سوری هست، این چهارشنبه سوری چه مبنای عقلی دارد؟ چهارشنبه آخر سال، این یک سنتی بوده از قبل؛ البته آن سنت قبلی این قدر وحشیانه نبوده که امروز است، با این فشفشه ها و موشک هایی که از چین وارد می شود، این خرابی ها و خطراتی که امروز پیدا شده ، نه این طور نبوده، بله مردم آتشی روشن می کردند و از روی آتش می پریدند و می گفتند سرخی تو از من، زردی من از تو، از این طور مزخرفات. بله بر اساس آن عقایدی که وجود داشته است، آتش نمادی از پاکی بوده در آیین زرتشت؛ حالا ما هم صرف اینکه گذشتگان این کار را می کردند کنیم؟ بله بعضی از این ها منقرض شده، جشن مهرگان مدت ها است منقرض شده و دیگر کسی الحمدالله رب العالمین جشن مهرگان نمی گیرد؛ هرچند یک عده ای دنبال احیاء این سنت ها هستند و فکر می کنند این ها ارزش است، همین مَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا است، همین حرف هایی که کفار می زدند، همان ها را تکرار می کنند؛ ولی واقعاً تا حالا فکر کردیم اصلاً این ها چه معنایی دارد؟ حالا بعضی ها هم خیلی به این امور التزام ویژه ای دارند؛ مثلاً این هفت سین چه صیغه ای است؟ ما که به آن مبانی گذشته اش اعتقاد نداریم، اصلاً خیلی از افراد نمی دانند منشأ دینی اش در آیین های گذشته چیست؟ و متأسفانه بعضی سنت های دیگر هم پیدا می شود به اسم اسلام. حالا این ها به اسم اسلام نیست، بعضی چیزها هست که به اسم اسلام پیدا می شود که به قول بعضی ها در قوطی هیچ عطاری هم پیدا نمی شود ولی در دست اینها پیدا می شود! یکی از علمای بزرگ ما مرحوم آقا جواد خوانساری ـ رضوان الله علیه ـ یک فقیه برجسته است. ایشان و پدرشان مرحوم حاج آقا حسین خوانساری ـ رضوان الله علیه ـ از فقهای برجسته شیعه هستند. هر دو صاحب آثار ارزشمند علمی هستند. مرحوم حاج آقا جواد یک کتابی دارد، در این کتاب سنت های زمان خودش را نوشته. چون بیشتر بین زن ها این خرافه ها ترویج می شود؛ البته بعد توسط آن ها در بین مردان هم توسعه پیدا می کند! اسم این کتاب را هم گذاشته کلثوم ننه. وقتی آدم این کتاب را می خواند، تعجب می کند، می بینید بعضی از این چیزهایی که ایشان آن زمان ، بیش از حدود دویست سال قبل نوشته، هنوز هم بعضی ها بین مردم ما رایج است.خرافات دوران خودش را ذکر می کند و می بینی هنوز هم این ها بعضی هایش وجود دارد و بعضی ها به خصوص هرچه که می گذرد از دوران انقلاب، بیشتر می شود. در دورۀ انقلاب یک تحولی رخ داد یک توجهی به این مسائل شد، بعضی از این سنت ها کنار زده شد و بعضی از این خرافه ها کنار رفت؛ ولی حالا هر چه که می گذرد، بعضی ها مشغول احیاء این خرافه ها هستند. در آن کتاب مرحوم آقا جواد ـ رضوان الله علیه ـ مطلبی را به عنوان یک خرافه ای از پیرزن ها و زن های آن زمان نقل می کند و امروز هم همان مطرح است. آنگاه آدم تعجب می کند که عجب ما این ها را نمی دانستیم و این قدر بعضی از این خرافه سابقه تاریخی دارد! به هر حال این یک آفتی است در جامعه که فقط صرف اینکه در گذشته بوده و قبلی ها انجام می دادند، معیار صحت تلقی شود. عرض کردم این به این معنا نیست که هر چه گذشتگان انجام می دادند، غلط بود، نه، آن طرفش هم اشتباه است، افراط و تفریط هر دو طرف غلط است. ما الآن در تفکرات غربی، تفکراتی داریم به اصطلاح آن ها ساختارشکنانه که با هر ساختاری مخالفت کند، با هر چیزی که در گذشته بوده برخورد کند، ما همچین چیزی را نمی گوییم. می گوییم صرف اینکه مَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا، گذشتگان ما می پرستیدند، این دلیل بر صدق و صحت نیست و صرف اینکه در گذشته بوده دلیل بر بطلان هم نیست تا به این بهانه همۀ هنجارهای جامعه را بشکنیم. بعضی از هنجارها و ارزش ها و سنت های جامعه سنت های درستی بوده، بر مبنای دین بوده، بر مبنای عقل بوده، آن ها باید باشد، باید ادامه پیدا کند. اصلاً انبیاء ـ علیهم السلام ـ خودشان هم همین روش را داشتند. نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ نه این بود که همۀ سنت های قبلی را قبول کند و نه این بود که همۀ سنت های قبلی را از بین ببرد، بعضی درست بود. احکام امضایی که ما در شریعت می گوییم یعنی چیزهایی که قبل از اسلام بوده و اسلام آن ها را تأیید کرده است. دوستان اهل تحقیق ما می دانند ما احکام را به دو بخش تقسیم می کنیم، تأسیسی و امضایی. تأسیسی ها آن هایی است که خودِ اسلام بیان کرده، قبلاً نبوده؛ امضایی ها آن هایی است که قبلاً بوده و اسلام آن ها را پذیرفته. در بخش گسترده ای از فقه، در بخش معاملات، ما با انبوهی از احکام امضایی مواجه هستیم. قبلاً بوده و در بین مردم رواج داشته، پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یا ائمه ـ علیه السلام ـ آن را تغییر ندادند. بنابراین ما باید نسبت به سنت ها و روش هایی که وجود دارد با نگاه انتقادی نگاه کنیم، ارزیابی کنیم، با معیار عقل، با معیار شرع بسنجیم، اگر چیزی درست و خوب است، قبولش کنیم و اگر نادرست است، کنارش بگذاریم. این مسیر اعتدال است. اینکه صرفاً در گذشته بوده درست است یا اینکه صرفاً در گذشته بوده غلط است، این افراط و تفریط است، هر دو باطل است. این جماعت می آمدند می گفتند شما که مثل مائید، آمدید، ما را از آنچه که گذشتگانمان می پرستیدند منحرف کنید، فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ، یک دلیل آشکاری برای ما بیاورید. ببینید انبیاء ـ علیهم السلام ـ چه طوری به این ها جواب می دادند: «قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ»،[2] انبیاء به این ها چه می گفتند؟ این تکه را دقت بفرمایید. اولین چیزی که در اینجا اشاره می کند این است، می فرماید «قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ»،[3] ما بشری هستیم مثل شما. این نکته خیلی به نظر من مهم است. آن ها اعتراض می کنند که شما إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا، انبیا ـ علیهم السلام ـ جواب می دهند: إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ، بله ما هم مثل شما بشر هستیم. بر خلاف معرکه گیرهای امروزی و معرکه گیرهای دیروزی که همیشه می خواهند خودشان را یک موجودات تافته جدا بافته نشان بدهند، همین رمال هایی که هنوز هم هستند و متأسفانه و متأسفانه و متأسفانه حتی در کشور ما، در کشور اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بعضی از این ها مشتری هم دارند. در این دوران علم و تکنولوژی یک مشت آدم حتی بعضی به ظاهر تحصیل کرده دنبال یک همچین افرادی راه می افتند، این افراد اولین اصرارشان این است که خودشان را آدم های متفاوتی نشان بدهند، یک چیز دیگری هستند. من اینجا این نکته را عرض کنم، آن کسانی که اصرار دارند خودشان را آدم های متفاوتی نشان بدهند، معمولاً دستشان خالی است، پیششان هیچ خبری نیست. آن هایی که پیششان خبری هست، آن ها خیلی خودشان را عادی نشان می دهند، همچنان که بالاترین خبر، بالاترین نقطه، نقطه رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ بود و آن بزرگوار مثل بقیه، کنار بقیه زندگی می کرد، رفتار می کرد. بله سیئات و خطاها و زشتی های آن ها را نداشت؛ ولی رفتار غیر عادی و عجیب و غریب نداشت و همین هم باعث می شد که بعضی یک عمر خدمتش بودند، یک عمر کنارش زندگی کردند و تا آخرش هم ظاهراً باورشان نشد که این بزرگوار یک حقیقت دیگری درش هست؛ چون هر چه نگاه می کردند، می دیدند مثل ما است. بعضی ها که آن حرف ها را زدند در مورد حضرت، از همین اطرافیان حضرت، به دلیل همین نوع نگاهشان بود؛ این ها نگاه می کردند می دیدند اینکه مثل ما است، هیچ ویژگی خاصی ندارد. بزرگان این طورند. ما 16 سال آخر عمر مرحوم آیت الله العظمی بهاءالدینی ـ رضوان الله علیه ـ خدمتشان بودیم، هر کس می دید یک آدم خیلی معمولی با رفتارهای خیلی معمولی نشان می داد؛ اما بعضی وقت ها که یک صحبتی می شد یا یک نکته ای مطرح می شد، آن موقع معلوم می شد که نه ایشان با بقیه یک تفاوت هایی دارد، یک معارفی دارد که دیگران از آن بی بهره اند، پیغمبر نبود، امام معصوم هم نبود، انگشت کوچک آن ها هم نمی شد؛ اما بالاخره صاحب مقامات بود، اما هیچ ادعایی، هیچ بازیگری ای خاصی نداشت. یک بار در عمرش نشد از خودش تعریف کند، حتی اگر یک وقتی به یک مناسبتی یک حسنی در مورد خودش می خواست بیان کند، یک چیزی را که فی الواقع یک حُسن است، یک امر خوب است، در قالب یک امر بد بیان می کرد و می گفت ما یک دیوانگی هایی داشتیم، یک بی عقلی هایی داشتیم بعد کار خوب خودش را می گفت. هیچ ادعایی نداشت، این سنت انبیاء ـ علیهم السلام ـ است. می گویند إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا، انبیاء ـ علیهم السلام ـ جواب می دهند بله، إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ، ما هم مثل شما بشریم، مگر ما ادعای دیگری داریم؟ ما هم بشریم، ما که نگفتیم غیر بشریم. «وَ لَكِنَّ اللّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»،[4] خدا خودش منت می گذارد بر آن کسی که می خواهد از بندگانش. اگر ما چیزی داریم، از خدا داریم، ویژگی انبیاء و اولیاء این است که هیچ چیزی را از خودشان نمی بینند، منم در کارشان نیست، همه اش خدا است، بإذن الله است. هیچ وقت نمی گویند من این کار را می کنم، این منم ها شیطانی است به تعبیر امام راحل ـ رضوان الله علیه ـ . خدا منت می گذارد عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ، خدا منت می گذارد، ما اگر کاری می کنیم خدا. ببینید هر کاری این ها می کردند، هر معجزه ای، هر کاری انجام می دادند، بلافاصله یادآوری می کردند خدا است، ما نیستیم، بإذن الله است، ما نیستیم و عقیده ما این است، ما اگر معتقدیم و معتقدیم که اهل بیت ـ علیهم السلام ـ کار دستشان است، ما اگر معتقدیم و معتقدیم که اگر از آن ها چیزی بخواهیم، ان شاء الله آن چیز را آن ها برآورده می کنند، نه به استقلال، اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هیچ چیز نیستند اگر خدا نباشد، هر چه هستند در سایه خدا است. ما همۀ مقاماتی را که برای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ قائلیم و قائلیم، همه از خدا است و این را فراموش نکنیم وقتی انبیاء و خودِ نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرمایند ما بشریم مثل شما، ائمه ـ علیهم السلام ـ هم بشرند مثلنا. اگر کسی معتقد باشد این ها بشر نیستند، فوق بشرند که گاهی من شنیدم بعضی از طلبه ها از این حرف ها می زنند! این اصلاً با عقاید ما سازگار نیست، نعوذ بالله منجر به کفر می تواند باشد، این ها غلو است. علمای ما غلات را این همه تخطئه کردند، شیعه غالی نیست. ما همان را می گوییم که اهل بیت عل گفتند، فرمودند نه ما را از آنچه که هستیم بالاتر ببرید نه از آنچه که هستیم پایین تر بیاورید، همانی که هستند. آن ها بشرند مثل انبیاء ـ علیهم السلام ـ ، در بشر بودن فرقی با ما ندارند، بله خدا بر آن ها منت گذاشته، لیاقت از آن ها دیده، به آن ها کمالات و فضایلی داده؛ البته هر کسی لیاقت از خودش نشان بدهد، به اندازه ای که نشان بدهد، خدا به او این کمالات را می دهد، در ناحیۀ خدا نه بخل هست، نه ضعف هست، نه جهل هست، نه این است که خدا ندادند که کسی چنین لیاقتی دارد، نه اینکه وقتی که دانست نتواند به او کمک کند و به او بدهد، نه اینکه نخواهد، بخیل باشد، نعوذبالله این چیزها در خدا نیست، نه جاهل است، نه ضعیف است و نه بخیل. خدا هم قادر است، هم عالم است، هم فضلش بر همۀ اوصافش غالب است، جواد است. اگر لیاقتی در ما ببیند، می دهد،. ما که یک عمر تجربه کرده ایم که به لیاقت به ما دادند. این همه نعمت که خدا به بندۀ حقیر داده مگر بنده لیاقتی داشتم؟ من خودم را عرض می کنم، حالا شما به خودتان مراجعه کنید، ما همیشه شرمندۀ خداییم که این همه به ما داده که ما یک از هزار، یک از میلیون، یک از میلیاردش را نه فهمیدیم و نه شاکرش بودیم. ما حتی حُسن ظن بالله هم نعوذبالله بعضی وقت ها نداریم. نعوذبالله بعضی وقت ها نسبت به خدا بد گمان هستیم. یک طلبه ای رفته بود پیش یکی از آقایان علما، آن آقا نقل می کرد، می گفت طلبه آمده پیش من، حالا بعد از مدتی تحصیل و تحقیق و زندگی که آقا من در خدا شک کردم! آن بزرگوار فرموده بود گلی به جمالت، هنر کردی، بعد از این همه نعمت، این همه هدایت، این همه فضل، در خدا شک کردی؟ واقعاً هنر کردی، دستت درد نکند، زحمت کشیدی واقعاً، خیلی قدردانی کردی. این نکته هایی را که عرض می کنم دقت کنید، برای این است که ما بفهمیم که آن ها هم بَشَرٌ مِّثْلُنَا و آن ها هم بر این معنا تأکید داشتند این را هیچ وقت انکار نکردند. با اینکه این ها در مقام اعتراض و سرپیچی می گفتند شما بشر مثل مائید، نیامند بگویند نخیر آقا ما یک چیز دیگریم، بلکه فرمودند بله ما مثل شماییم؛ البته خدا بر ما منت گذاشته. اگر دیدید کسی به خودش دعوت می کند دقت کنید، اگر «منم» دیدید دقت کنید، احتیاط کنید، به خصوص جوان ها. چون الآن در شبکه های اجتماعی، در جاهای مختلف مدعی زیاد است. الحمد الله اگر اصل کم گیر می آید، تقلبی فراوان است و بعضی وقت ها جوان ها به خصوص نمی توانند اصل را از تقلبی تشخیص بدهند، دنبال این تقلبی ها راه می افتند و خدایی نکرده یک وقتی به خودشان می آیند که دیگر فرصت زیادی برای جبران نیست.
بعد انبیاء ـ علیهم السلام ـ گفتند «وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ»،[5] شما که می گویی فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ، یک دلیل روشن بیاور، انبیاء می گویند ما چکاره ایم دلیل بیاوریم؟ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ، مگر خدا اجازه بدهد، ما که کاره ای نیستیم، ما از خودمان چیزی نداریم. عزیزانم این ها چون به خودشان کسی را دعوت نکردند، خدایی شدند. ما می رویم درگاه این ها و از این ها می خواهیم به خاطر منزلتشان در نزد خدا، به خاطر جایگاهی که در عالم واقع پیدا کردند. این ها که از خودشان ندارند، هر چه دارند از خدا است؛ ولی این ها صفات خدایی پیدا کردند، کرمشان، لطفشان. خدایی وقتی ما می رویم، این ها اجابت می کنند، هر کدامشان که ما سراغشان برویم اجابت می کنند. امام جواد ـ علیه السلام ـ البته همۀ ائمه ـ علیهم السلام ـ جوادند، همه ائمه ـ علیهم السلام ـ صادق اند، این صفات، صفات همۀ آن ها است. امام جواد ـ علیهم السلام ـ امامی است که این صفت جود در ایشان شهرت پیدا کرد. کودکی بود که به امامت رسید، پدر بزرگوار را از دست داد، جوانی بود به شهادت رسید. در مورد این بزرگوار این روایت هست که فرمود این آقا مولودی است که با برکت تر از آن در اسلام نبوده،[6] و برخی گفتند که کار تقدیر بعضی از امور دنیای مردم دست این بزرگوار است، باذن الله. حالا ما که کنار عمه آن بزرگوار هستیم، فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ ما که اینجا در این سرزمین از وجود نازنین امام هشتم ـ علیه السلام ـ بهره مندیم؛ چون این ها مرقدشان نور است، مدفنشان نور است و منشأ خیر و برکت است. یک عرض ادبی کنیم، یک سلامی عرض کنیم خدمت جوادالائمه ـ علیه السلام ـ که ان شاء الله مورد عنایت آن بزرگوارها قرار بگیریم:
السلام علیک یا جوادالائمه و رحمة الله و برکاته.
خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را در دنیا و آخرت آنی از محمد و آل محمد جدا نفرما.
قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن منور بگردان.
ما را بیش از پیش با عترت آل محمد آشنا بگردان.
خدایا قلب و دل امام زمان از ما راضی و خشنود بگردان.
چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.
فرجش نزدیک تر بگردان.
گذشتگان ما، علمای گذشته ما، حق داران بر گردن ما، همۀ آن ها که برای اسلام زحمت کشیدند، امام راحل، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، شهدای ما با انبیا و اولیا محشور بگردان.
خدایا خداوندا خدمتگزاران به اسلام، مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب مؤید و منصور بدار.
دشمنان اسلام کِیدشان به خودشان باز گردان.
ما را از شر کفار و منافقین محفوظ بفرما.
خدایا خداوندا آفتی که در جهان اسلام پیدا شده به نام تکفیر، این آفت را هر چه زودتر از میان بردار.
خدایا خداوندا مریض های ما، جانبازن ما شفای عاجل کرامت بفرما.
خدایا خداوندا ما را در مقابل انبیا، علما، صلحا، شهدا سربلند بگردان.
بر محمد و آل محمد صلوات.[7]
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
لینک مرتبط: