بسم الله الرحمن الرحیم
«يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ»[1]
خداوند تبارک و تعالی در قرآن داستان مکرر کفر و ایمان را دائم به عبارات گوناگون، به تعابیر مختلف، با مثال های گوناگون برای ما بیان می کند. قرآن کتاب هدایت است، کتاب بیدار کردن ما از خواب غفلت است. به همین دلیل تکرار در قرآن زیاد است. گاهی به قرآن اشکال می شود که چرا این قدر یک مطلب در قرآن تکرار می شود. این تکرارها برای این است که هدف قرآن، بیان یک مطلب خاص است. تمام این کتاب برای بیان یک چیزی است که اگر انسان به آن توجه پیدا کرد و آن باب بر انسان باز شد، آنچه که باید به دست بیاورد، به دست خواهد آورد و اگر آن باب باز نشد و انسان گرفتار غفلت باقی ماند، در این صورت از آنچه که باید مغفول خواهد شد؛ البته این باز شدن باب و رسیدن یا بسته ماندن و نرسیدن، همچنان که چندین بار عرض کردیم که مراتب دارد برای برخی این باب کاملاً باز می شود و آن ها همتش را دارند تا قله بروند مثل نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که تا مقام قاب قوسین او ادنی پیش بروند و برای برخی بسته می شود، آن چنان بسته می شود که این ها از لطف الهی محروم می شوند، مورد نسیان الهی یا مورد لعن الهی قرار می گیرند. بین این دو مرتبه، آن قله و این دره، مراتب وجود دارد. برای بعضی روزنه ای باز می شود، چند قدمی می توانند بروند، برای بعضی روزنه ای باز نمی شود؛ اما چندان در غفلت فرو نمی روند که دیگر امکان نجات برای آن ها نباشد. به هر تقدیر خداوند اگر مکرر داستان کفر و ایمان را بیان می کند، به خاطر این است که کل حقیقت زندگی انسان همین است، «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»،[2] ما راه نشان دادیم، این ها یا شاکرند و از این راه خواهند رفت و به نتیجه خواهند رسید و یا کفران نعمت می کنند و محروم از این نعمت ها خواهند شد.
در آیات قبل از این آیه ای که الان اشاره شد خداوند تبارک و تعالی مثال زد، «كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَف َرْعُهَا فِي السَّمَاء(24) تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»[3] و بعد مثال زد، «وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»،[4] بعد از این مثال ها خداوند تبارک و تعالی در این آیۀ 27 اشاره می کند به يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ. آن هایی که ایمان می آورند، همان هایی که در آن تعبیر كَلِمَةً طَيِّبَةً دارند، این ها را خدا يُثَبِّتُ، تثبیت می کند. به چه چیز؟ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ، به عقیده و سخن ثابت. گفتیم مقصود از قول صرفاً لفظ نیست، همان که اشاره کردیم «قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا»،[5] این یعنی باور، ایمان، سخنی برخواسته از اعتقاد. کسانی که ایمان دارند آدم های استواری هستند، فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ. آخرت باطن این دنیاست، اینها در دنیا آدم های استواری هستند و چون در دنیا محکم و استوارند، آخرت که باطن این دنیاست، این ها باز در آنجا محکم و استوارند. در دنیا استوارند، زود با یک حرفی این طرفی نمی شوند، با یک حرف دیگری آن طرفی. با یک توهمی به این سمت نمی روند با یک توهمی به آن سمت؛ این ها آدم های محکمی هستند. کسانی که اعتقاد درست در زندگی دارند، آدم هایی هستند که یک مسیری را که با فکر و درایت خودشان و با نعمت خاص الهی و توفیقات الهی پیدا کردند، در آن راه تردید نمی کنند. یک آدم با ایمان که مثلاً فرض کنید کاسب است، یک شیوه خاصی را در کسب انتخاب کرده، با یک روش خاصی، با یک منش خاصی با مردم تعامل می کند. در معاملاتش، خریدن و فروختن، جهاتی را دقت می کند. این فرد وقتی که ایمان داشته باشد به این راحتی با یک خیال و توهم و وسوسه ای، با یک سخنی این را عوض نمی کند. قبلاً این سنت در همین قم وجود داشت و متأسفانه این سنت منقرض شده. کسبۀ قم، بعضی از پیرمردهایی که هستند، هنوز هم خاطرشان است، کسبۀ قم صبح قبل از اینکه به سر کارشان بروند، در مدرسه فیضیه برایشان درس می گذاشتند، علما و مدرسین حوزه به این کسبه احکام کسب و کار و مسائلی را که این ها نیاز داشتند از لحاظ شرعی بدانند در معاملاتشان، در رفتارهایشان با مردم، به این ها آموزش می دادند. اگر شما با آن نسل ازکسبۀ قم برخورد کرده باشید که من با بعضی هایشان برخورد کردم، واقعاً انسان لذت می برد؛ کاسب بود، عالم نبود، تحصیل کرده رسمی حوزه یا دانشگاه نبود؛ اما با ایمان بود. بر اساس آن آگاهی که پیدا کرده بود و توفیقاتی که خدا داده بود یک روش و منشی برای خودش انتخاب کرده بود و روی همان روش و منش کار انجام می داد و استوار بود. دیگران می آمدند وسوسه می کردند که آقا این طوری سودش کم است، آن طوری درآمدش بیشتر است، این آقا تغییر مسیر نمی داد، عوض نمی شد. در برخوردش با مردم رعایت جهات شرعی، جهات اخلاقی را می کرد؛ اما به قول یکی از همین بازاری ها، خدا رحمتش کند از دنیا رفته، ایشان یک وقتی به من می گفت، می گفت حاج آقا این جوان هایی که آمدند در کسب و کار، این ها هیچ حساب و کتابی در کارشان نیست. چقدر این برای ما بد است که جوان دوران انقلاب، دوران گسترش امکانات معرفتی نسبت به دین، دورانی که ما این همه تریبون ها در اختیارمان است، آنتن ها و شبکه ها در اختیارمان است، وقتی یک کاری انجام می دهد، معرفتش نسبت به دین، باورش نسبت به دین کم باشد. خدا این بازاری را رحمت کند، می گفت حاج آقا من با این جوان ها که معامله می کنم واقعاً با نگرانی معامله می کنم، سعی می کنم تا آنجایی که ممکن است با این ها معامله نکنم؛ چون نمی دانم این ها چقدر دقت می کنند در معاملاتشان، چقدر حساب و کتابشان روی موازین شرعی است! این افراد، این آدم ها، یک آدم معمولی و بازاری هستند، کار بازاری کسب و کار است، تحصیل مال است؛ ولی وقتی انسان با این ها برخورد می کرد، آن صلابت و استواری این ها در زندگی، انسان را تحت تأثیر قرار می داد. یک طلبه وقتی می آید به این مسیر، مسیر تحصیل دین، آشنایی با دین، ارتقای در معارف دینی، وقتی در این مسیر استحکام دارد و استوار است، این آدم به نتایج علم می رسد؛ البته این مقدمه است، علم که خودش هدف نیست. قبلاً عرض کردم علم مقدمۀ ایمان است، آنچه که عامل نجات ما است ایمان است، همۀ جا سخن از ایمان است، ایمان فعل اختیاری است، علم مقدمۀ آن است. یک طلبه ای که می آید در این مسیر، اگر ایمانش پا به پای معرفتش مستحکم شد، مسیرش را گم نمی کند، این سمت و آن سمت نمی رود. افرادی که در زندگی برخورد می کنید، می بینید این ها یک نوع استحکامی به لحاظ مسیر زندگی دارند، این نشان می دهد این ها از ایمان برخوردارند؛ ولی افرادی که ایمان ندارند به تعبیر قرآن كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ، مثل یک شجرۀ خبیثه ای می مانند که این ها از زمین کنده شده و آرامش ندارند، دائم می رود این طرف به دست یک بادی، می رود آن طرف به دست یک نسیمی. این افرادی که در زندگی مسیر عوض می کنند، این ها نتیجۀ سستی ایمان است. عرض کردم ایمان و عمل دو روی یک سکه است؛ ایمان امر قلبی است، عمل چیزی است که با او در ظاهر برخورد پیدا می کنیم؛ اما این عمل نشان دهندۀ آن ایمان است. رفتارهای ما بر اساس عقاید و افکار ما است، انسان یک موجودی است که بر اساس قواعد و افکارش رفتار می کند. اگر ما عقایدمان درست نشد، افکارمان درست نشد، رفتارمان درست نمی شود. زندگی بالاخره سختی دارد، بالا و پایین دارد، دائم با مشکلات مواجه هستیم و هیچ وقت هم فکر نکنیم این مشکلات برطرف می شود. بله این مشکلی که الآن درش هستم برطرف می شود؛ ولی مشکل دیگری پیدا می شود، دنیا، دنیای مشکلات است. یک وقتی سی و چند سال پیش خدمت حضرت آیت الله العظمی بهاء الدینی ـ رضوان الله علیه ـ رسیدم، ایشان این جمله را فرمود، می فرمود فلانی (آن موقع من یک جوانی بودم) تو الآن مشکلاتی داری، فکر می کنی اگر این مشکلات حل شود، خیلی زندگی ات عوض خواهد شد، خیلی بهتر خواهد شد؛ اما من به تو بگویم این مشکلات حل می شود و مشکلات دیگری جایگزینش می شود و ایشان می فرمود دائم مشکلات افزایش پیدا می کند، فرمود خودت را برای مشکلات بزرگتر آماده کن؛ زندگی این طوری است، انسان دائم در مشکلات جدید، مشکلات بزرگتر، مشکلات پیچیده تر قرار می گیرد و کسی می تواند در این صحنه زندگی مقاومت کند و تا آخر راه برود و به سلامت برود که ایمان داشته باشد. يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ ؛ خدا تثبیت می کند، استوار می کند. این عبارت اخری آن تعبیر است که فرمود «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ»،[6] اگر شما خدا را یاری کنید، خداوند شما را یاری می کند و قدم های شما را استوار می کند. یاری ما به خدا طوری است؟ خدا که به ما نیازی ندارد. یاری ما همین است که ما بتوانیم راه را بفهمیم و بشناسیم و ایمان بیاوریم و عمل صالح انجام بدهیم، تَنصُرُوا اللَّهَ این است. يَنصُرْكُمْ، خدا شما را یاری می کند، در صحنه های مختلف زندگی. ببینید امشب یکی از شب های قدر است، شب ها خیلی زود می گذرد. این سه شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم می گذرد. هفتۀ آینده این موقع شب های قدر گذشته، یک شبش گذشت؛ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ؛ یک شب گذشت و امشب هم به سرعت خواهد گذشت، شب بیست و سوم هم می گذرد. آن کسی می تواند از این شب ها استفاده کند که آماده شود؛ آمادگی به چیست؟ این را خوب دقت کنید، مشکلی است که ما داریم. ما واقعاً وقتی به چنین شبی می رسیم مثل امشب، نمی دانیم چکار کنیم، متحیریم، دائم به ما می گویند آماده شو، چه طوری آماده شوم؟ چه کار کنم؟ شیطان گاهی در این شب ها می آید سراغ بعضی ها و خوابشان می گیرد، خسته هستند، حال ندارند، میل ندارند به مناجات و عبادت، این دیگر خودش یک مصیبت است؛ اما گاهی ظاهراً خسته هم نیستیم؛ اما باز مثل اینکه یک مشکلی است. مشکل این است، ما یک چیز خیلی کوچک را اگر به آن توجه کنیم؛، می توانیم به نتیجۀ خیلی بزرگی برسیم، آن چیست؟ چیزی که در ادامه این آیات خداوند در همین سوره اشاره کرده است. آن همان توجه ما به نعمت هایی است که خدا داده. اگر یک نگاهی بیندازیم به گذشته زندگی خودمان، چون ما در حال خیلی توجه نداریم، ما به زمان حال توجه نمی کنیم؛ البته فرمود فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین، شما غنیمت بشمارید فرصت بین دو تا نیستی. گذشته نیست، آینده هم نیست، این وسط بین این دو تا «نیست» ما در زمان حال قرار داریم در حالی که ما در حال زندگی نمی کنیم. همیشه یا در اندوه و خاطرات گذشته ایم، یا در توهم و خیالات آینده. یعنی آن هایی که نیست، ما گرفتار آن هستیم. آن که هست را از دست می دهیم. همین الآن نشستیم اینجا از فرصت می توانیم استفاده کنیم، یاد این هستیم که قبلاً چه کار کردیم، چه کار نکردیم، چه کار باید می کردیم یا بعداً چه کار کنیم، چه کار باید کنیم، این ها می گذرد، این الآن از دست می رود. دائم به ما می گویند در نماز حضور قلب داشته باشید، همین که می گوییم الله اکبر می رویم در حساب و کتاب گذشته یا می رویم در توهم و یاد آینده، فردا چه کار بکنم، پس فردا چه کار بکنم، فلانی را ببینم، این طوری بگویم، این طوری نگویم؛ بعد می گوییم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، مثل کسی که از خواب بیدار می شود تازه می فهمیم در نماز بودیم. ما در زمان حال زندگی نمی کنیم، از فرصتی که همین الآن در اختیارمان هست استفاده نمی کنیم، همش یا اندوه فرصت های از دست رفته گذشته یا توهم فرصت های به دست آمده در آینده هستیم. همین الآن را ببین و استفاده کن. این چیزی است که تأکید شده است که ما حال را ببینیم و در حال زندگی کنیم. بله از گذشته عبرت بگیریم و برای آینده برنامه ای داشته باشیم؛ اما در حال زندگی کنیم. حالا ما چون در حال بودن برایمان مشکل است، برای همین اینجا می گوییم به گذشته که یک نگاهی به گذشته بیندازیم، ببینیم چقدر خدا به ما نعمت داد، چقدر به ما برکت داد، رحمت داد و واقعاً ما چقدر لیاقتش را داشتیم؟ این همه نعمتی که خدا به ما داده واقعاً چقدر لیاقتش را داشتیم. اگر همین نکته را توجه کنیم برای شب قدر، برگردیم به گذشته، برگردیم ببینیم واقعاً چقدر خدا را می بینیم. اگر در گذشته تان خدا را نمی بینید که خیلی وضع خراب است. خدایی نکرده اگر کسی برگردد به گذشته، اصلاً احساس نمی کند که خدا کمکش کرده، این دیگر از مصادیق «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ»[7] است. این فرد دیگر هیچ چیز نمی فهمد، هیچ چیز نمی بینید، کور است؛ اما اگر برگردیم و إن شاء الله می بینیم. هر چقدر بیشتر دیدیم، این معنایش این است که ما چشممان بازتر است. یک جاهایی هست خیلی روشن یادمان می افتد عجب خطری بود از بیخ گوشم گذشت، عجب نعمتی خدا فلان جا به من داد، این ها باعث می شود که کمی توجه پیدا می کند؛ البته اگر چشم بازتر شد بیشتر می بینیم، بیشتر حضور خدا را در زندگی مان درک می کنیم. بله اگر چشم باز شد، آن طور که چشم علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ باز شد، همان که فرمود چیزی را نمی بینم الاّ اینکه قبلش، با آن و بعد از آن خدا را می بینم، همه جا را خدا می بیند. حالا ما تا آنجا خیلی فاصله داریم، این یک چیزی نیست که شود به لفظ گفت و با گفتنش تحقق پیدا کند، این را باید به آن رسید و این یک قدم ممکن است باشد، همین الآن ممکن است یک کسی یک توجه پیدا کند، یک دفعه دلش می شکند، این لرزش پوست و احساس خاصی که پیدا می شود که آن وقت دل انسان می شکند، احیاناً اشک انسان جاری می شود، این اشک، اشک معرفت است، یک لحظه است، یک دفعه ابواب بر انسان باز می شود. این ها واقعیت دارد، ممکن است هر لحظه ای انسان توفیق این را پیدا کند. همین جا در مسجد مدرسه مرحوم آقای گلپایگانی ـ رضوان الله علیه ـ ممکن است یک لحظه ای من یک توجهی پیدا کنم، یک دفعه این توجه من باعث می شود یک بابی از ابواب بر من باز می شود و من یک دفعه حقایقی را می بینم که ممکن است که یک کسی یک عمر تحصیل کند نتواند بخشی از آن را ببیند. اینکه گاهی از اوقات برخی از افراد ره صد ساله را در یک شب طی می کنند همین است دیگر؛ این برای همه ممکن است، بابش بسته نیست. یک راهش این است، یک کلیدش این است که آدم یک توجهی پیدا کند به نعمت های گذشته، یک خلوتی داشته باشد. این شب قدر در مجالس شرکت کردن خوب است، در عبادت های جمعی بودن خوب است؛ ولی قبل از اینکه در مجلس شرکت کنی یا حتی وقتی در مجلس نیستیم، این خلوتی که ما می گوییم لازم نیست خلوت فیزیکی باشد، کسی دور و برم نباشد، این یک خلوت درونی است، یک خلوت معنوی است، اگر من این خلوت را برای خودم ایجاد کنم، یک لحظه ای، فراغتی، یک کمی بگذارید کنار بعضی از امور را، دائم نگرانید فردا چه می شود، چکم برگشت نخورد، فلانی اون طوری نگوید، فلان کار یادم نرود، آقا این عمر را تا الآن گذراندی بقیه اش هم می گذرد، خیالت راحت باشد. این قدر نگران این امور نباش، یک ذره آرامش، این آرامشی که خدا به مؤمنین می دهد، «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی إِلى رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی»،[8] این اطمینان و این آرامش که مصداق برترش نفس مطمئنه جان مبارک امام حسین ـ علیه السلام ـ است. آن همه مصیبت، آن همه سختی را دید، اما آرام است. حالا می شود آرامش را تجربه کرد، يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ، این ها چیزی است که باید تجربه کنیم بیاییم به میدان، فقط گوش دادن به این ها فایده ندارد، هزار سال هم گوش بدهی، اثر خیلی زیادی برش مترتب نمی شود. مثل اینکه اگر شما هزار سال بروی کلاس کوهنوردی ودائم به شما یاد بدهند بگویند آقا بخواهی بروی کوه باید لباست را این طوری، کفشت را این طوری، قدمت را این طوری، دستت را این طوری قرار بدهی، وقتی رفتی کوه اگر آنجا پرتگاهی بود این طوری باید قلاب را محکم کنی و میخ را بکوبی و طناب را ببندی، دائم شما هم گوش بدهی؛ بنشینی پای کوه دائم گوش بدهی و آن آقا هم برایت توضیح بدهد، کوهنورد نمی شوی. اولین تپه ای که بالا می روی، می خوری زمین؛ چون تمرین نکردی. این حرف ها برای شنیدن که نیست، قرآن که به شنیدن نیست، قرآن برای این است که انسان دنبالش راه بیفتند. يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا که شنید، ببینید واقعاً من مؤمنیم؟! با خودش این سؤال را مطرح کند. اگر من مؤمنم خدا فرموده يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا، آیا من در دنیا روشم و منشم استوار است؟ مستحکم است؟ خودتان را نگاه کنید. شب قدر شب این طور فکرها، این طور خلوت ها است، با خدا خلوت کنید، ارتباطمان را امشب با خدا مستحکم کنیم و بعد آثارش را ببینیم، یک دفعه این باب إن شاء الله بر ما باز می شود، إن شاء الله یک دفعه نگاه می کنیم می بینیم آسمان و زمین یک طور دیگر شد، همین آسمان و زمین است؛ اما در چشم ما یک طور دیگر می شود، پر می شود از نشانه های خدا. بسیاری از آن تردیدهایی که داریم یک دفعه از بین می رود، این را تجربه کنیم. به تعبیر مرحوم آیت الله بهاء الدینی تجربه بهترین راه علم است. به یک بچه کوچک می گوییم به سماور دست نزن چون داغ است، بچه نمی فهمد، هر چه بهش می گویی باز دستش را می برد، یک بار که دستش می خورد، می بیند این داغ است، دفعه بعد که به او بگویی داغ است، دست نمی زند؛ چون یک بار فهمیده داغ یعنی چی. حالا تجربه کنیم. این مفاهیمی که در قرآن آمده را تجربه کنیم و یکی از زمان ها و فرصت های تجربه این ماه مبارک رمضان است و یکی از فرصت های ویژه دهۀ آخر ماه مبارک رمضان است که به آن رسیدیم. شما سیره نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را ببینید، چقدر حضرت به این دهۀ آخر ماه مبارک رمضان اهتمام دارند. این دهۀ آخر یک فرصت است، در دهۀ آخر این دو شبی که باقی مانده، (یک شب که گذشت) شب بیست و یکم که امشب است و شب بیست و سوم که پس فردا شب است، این ها فرصت های ویژه است، این فرصت ها را از دست ندهیم. با توجه پیدا کردن به خدا، با سنجیدن خودمان با سنجه هایی که در قرآن آمده، معیارهایی که در قرآن آمده، ببینیم چقدر واقعاً در راه بودیم. یک توجه کوتاهی ، إن شاء الله یک مسیر بلندی را رقم می زند و کسی که در این دنیا استوار شد، در آخرت هم استوار است، پایش در صراط نمی لغزد. آنجا در دره نمی افتد و گرفتار هلاکت نمی شود، از صراط می گذرد، از آن مسیر می گذرد. ما الآن هم در صراط هستیم، الآن هم آن داستان هست، فوقش باطنش دیده نمی شود يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ، این الآخِرَةِ باطن دنیا است؛ آنکه در دنیا استحکام و استواری دارد، در باطنش، در آخرت هم ثبات دارد، به این راحتی نمی افتد. اما آن هایی که در این دنیا مزبزب اند یک روز این سایت را نگاه می کند این طوری فکر می کند، دو روز آن سایت را نگاه می کند یک طور دیگر فکر می کند، چهار روز با این آقا رفیق است، یک طور حرف می زند، پنج روز با آن یکی رفیق است یک طور دیگر حرف می زند؛ مثلاً کاسب است، امروز یکی به او می گوید این کار را بکن که درآمدش زیاد است، این طوری است؛ یکی فردا به او می گوید این کار را بکنی درآمدش زیادتر است، آن طوری است. این آدمی که دائم این طرف و آن طرف می چرخد، مزبزب است و نمی داند کجا باید برود، این همانی است که موقعی که روی صراط است، در واقع همین صراط زندگی که از متن جهنم دارد می گذرد، از همین صراط که دارد می رود می افتد پایین، آخرش می افتد. بعد خدا می فرماید «وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ»،[9] خدا هر را که بخواهد گمراه می کند. در طول این جلسات بارها به این آیات رسیدیم و دائم من این نکته را تکرار کردم، وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ معنایش این نیست که خدا گمراه می کند و این گمراهی تقصیر من و شما نیست، نه، من و شما با اختیار خودمان خدایی نکرده گرفتار گمراهی می شویم. بله اگر با حسن اختیارمان راه را پیدا کردیم، این خدا است که هدایت کرده، اگر با سوء اختیارمان گمراه شدیم، باز این خدا است که گمراه کرده؛ چون همۀ چیز تحت سلطۀ خدا است، اما این اراده ما است که مسیر را انتخاب می کند و خدا این اراده و اختیار را به ما داده است، این همه هم راهنمایی و توضیح، زمینه و وسیله برای ما فراهم کرده است. «وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ»،[10] خدا هر چه بخواهد می کند، اختیار دست او است.
اما این داستان ارادۀ الهی منافات با داستان ارادۀ ما ندارد. تصمیم بگیریم همین الآن، یک ساعت دیگر دیر است، یک دقیقه دیگر دیر است، کی از آینده اش خبر دارد؟ واقعاً بعضی وقت ها چطور ما فکر می کنیم ده سال آینده زنده ایم؟ پنج سال دیگه یا پنج روز دیگه زنده ایم؟! پنج ساعت دیگر زنده ایم؟! خدا می داند کی، کِی و کجا می میرد. یک وقت فکر کنید با هم، این را تجربه کنید. این ها برای این است که ما بدانیم چه کار کنیم؛چون همیشه این ها را می شنویم ولی شاید ندانیم که چه کار باید بکنیم. شما الآن اینطوری فکر کنید، همین الآن که نشستید در این مسجد، در جای نسبتاً خنک، آرام و مطمئن، یک دفعه مرگ فرا برسد، همین الآن مرگ فرا برسد، بگویند آقا تمام شد بفرما. می توانی بگویی نه نمی آیم؟! مگر کسی اختیاری دارد؟ می توانی بگویی به من فرصت بدهید آماده نشدم؟! می گویند این همه فرصت بود، می گوییم بی خبر آمدی، روایت دارد که وقتی مرگ می آید بعضی می گویند بی خبر آمدی، می گویند این همه به تو خبر دادیم، می گوییم کِی خبر دادی؟ کجا خبر دادی؟ بعد آنجا می گوید مگر فلانی نمُرد؟ مگر فلانی نمُرد؟ مگر فلانی نمُرد؟ می گوییم چرا، می گوید خب این ها همه خبر بود، تو هم می دیدی دیگر. یعنی مرگ فقط برای همسایه است؟ مرگ برای دیگری است؟ همه می رویم، مرگ دیگران یادآوری است. الآن فکر کنید، امروز روز بیستم ماه مبارک رمضان، ساعت 10 دقیقه مانده به اذان ظهر، مرگ فرا رسید. نترسید و خدا نکنه و از این حرف ها چیست؟! مگر کسی هست اینجا ادعا کند من نمی میرم؟ کسی هست بگوید من نمی میرم؟ کی می تواند این را بگوید؟ الآن اگر مرگ ما رسید، فکر کنید، چقدر آماده ایم؟ مرگ می آید، آماده باشید.
این روزها می نشینیم برای علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ گریه می کنیم،؛ البته باید گریه کنیم؛ چون قدرش را ندانستند. ببینیم ما کجاییم و او کجا! اینکه ما می گوییم گفتنش آسان است؛ ببینید وقتی شمشیر بر فرق مبارک حضرت می خورد، شکافته می شود که در نقل آمده تا پیشانی را می شکافد که خیلی با ضربت شدیدی می زند آن ملعون، آن هم شمشیر زهرآلود، آن لحظه علی می فرماید فزت و رب الکعبه. ما پیرو علی هستیم؟ ما آماده ایم؟ فزت و رب الکعبه، رسیدم به خدا، قسم می خورد، حضرت می فرماید رسیدم، این قدر آماده. آماده شویم، مرگ نزدیک است، هرچند بیست سال دیگر باشد، سی سال دیگر باشد، سی سال مگر زیاد است؟ مگر این بیست سال گذشته به یک چشم به هم زدن نگذشت؟ الآن بعضی ها که در این جلسه هستند از من بزرگترند، بعضی ها هم از من کوچکتر، یک نگاه کنیم به گذشته ببینیم چه زود گذشت، می گذرد. شب قدر، شب آماده شدن است. یکی از راه های این آمادگی توجه به این بزرگواران است. اهل بیت ـ علیه السلام ـ باب هستند برای ما، مفتاح هستند برای رسیدن در راه، چراغ ند برای روشن کردن راه، إن شاء الله از این راه عبور کنیم، از این کلید استفاده کنیم و آن چراغ راه را پیدا کنیم.
السلام علیک یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ.
خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را در دنیا و آخرت آنی از محمد و آل محمد جدا نفرما.
خدایا ما را از این خواب غفلت بیدار فرما.
خدایا با ما توفیق عبادت، توفیق اطاعت، توفیق بندگی بیش از پیش کرامت بفرما.
قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بفرما.
خدایا خداوندا به همه توفیق تشخیص وظیفه و عمل به آن کرامت بفرما.
گذشتگان ما را ببخش و بیامرز، شهدای ما، امام راحل ما، مراجع گذشته ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی با انبیاء و اولیا محشور بگردان.
خدایا خداوندا مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.
خدایا فرج مولای ما، امام زمان ما نزدیک تر بگردان، قلب و دلش از ما راضی و خشنود بگردان، چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.
خدایا همۀ خدمتگزاران به اسلام، مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب، همۀ آنهایی که در راه اسلام تلاش می کنند مؤید و منصور بدار.
خدایا خداوندا اسلام و مسلمین در همۀ صحنه ها موفق بگردان.
کفار و منافقین نابود بفرما.
خدایا خداوندا حاجات ما را در این ماه مبارک رمضان به ویژه در این شب های قدر، آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و خیر ما در آن بود به بهترین وجه برای ما تقدیر بفرما.
بر محمد و آل محمد صلوات.[11]
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
لینک مرتبط: