استاد دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم معتقد است، حوزههای علمیه، تحقیقات فراوانی پیرامون علوم انسانی انجام دادهاند، ولی از آن جا که رابطه بین دانشگاهها و حوزههای علمیه، یک رابطه منطقی به لحاظ ساختار آموزشی نبوده و نیست، دستاوردهای حوزه در دانشگاهها نمود خود را پیدا نکرده است.
آیتالله هادوی تهرانی استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در گفتوگوی خود بر این نکته تاکید میکند که مهمترین آسیب وحدت حوزه و دانشگاه این است که بحث از وحدت بین این دونهاد مهم علمی، تنها به مباحث سیاسی محدود شود.
گفتوگو با آیتالله هادوی تهرانی، رئیس موسسه رواق حکمت، پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه را در ادامه میخوانید:
برخی معتقدند که بحث وحدت حوزه و دانشگاه این است که دانشگاه همانند حوزه شود؛ به نظر شما آیا این تحلیل مبنای درستی دارد؟
حوزه و دانشگاه هر کدام شاخصهها و ویژگیهای خاصی دارند. مهمترین ویژگی و خصوصیت دانشگاه این است که علوم دانشگاهی ناظرند بر واقعیتهای عینی و معمولا با نگاهی کاربردی مورد بحث و بررسی قرار میگیرند و تعداد دانشهایی که در آنها نگاه کاربردی کمتر هست، خیلی محدود است، چرا که نگاه دانشگاه به علوم نگاهی کاربردی و ناظر بر واقعیتهای عینی است، در مقابل، حوزه این ویژگی و تفاوت را دارد که نگاهش نسبت به علوم و دیگر مسائل، نگاهی نظری و تئوریک است و این تفاوتی است که از این جهت بین حوزه و دانشگاه وجود دارد؛ نکته دیگر تفاوت این است که در دانشگاه، بویژه دانشگاههای ایران که به لحاظ آموزشی نسبت به دانشگاههای معتبر جهان متفاوت است، هدف انباشت اطلاعات است، در حالی که در حوزه هدف تحلیل اطلاعات و دادههاست؛ در دانشگاه معمولا دانشجو را بر این اساس تربیت میکنند که آن اطلاعاتی که به او داده میشود، اطلاعات مسلمی است که هیچ جای تردید در آن وجود ندارد، در حالی که در حوزه از ابتدا ذهن طلبه را با نقد و سوال همراه میکنند که او دایم توجه داشته باشد که هر مطلبی قابل نقد و بررسی است؛ بنابراین وقتی صحبت از این است که دانشگاه را تبدیل کنیم به حوزه، اگر مقصود این باشد که ما آن روحیه نقادی که در حوزه وجود دارد و آن نگاه جستوجوگری که میان طلاب وجود دارد، این را به دانشگاه منتقل کنیم این بسیار خوب است اما اگر مقصود این باشد که دانشگاه را از آن خصوصیت خودش که نگاه کاربردی به مسائل دارد جدا کنیم، این نکته خوبی نیست، چرا که مهمترین نقطه قوت دانشگاه همین نگاه به واقعیتهای عینی است که این مهم باید حفظ شود، اما به لحاظ آموزشی شیوهای که در دانشگاههای ما وجود دارد شیوه بسیار ضعیف و ناکارآمدی است و اگر این شیوه ارتقا پیدا کند و تبدیل شود به شیوهای که در حوزه وجود دارد که البته شیوهای بسیار پیشرفته در مسائل آموزشی دنیا است، پیشرفت بسیار بزرگی است که البته این کار زمینه و زیرساختهایی را نیاز دارد.
وحدت حوزه و دانشگاه آیا باید محدود در تبادل علم و دانش بین این دو نهاد علمی باشد؟
وحدت حوزه و دانشگاه از نگاه من این است که دانشگاه، دانشگاه بماند و البته با رفع نقایص خود و حوزه هم حوزه بماند باز با رفع کاستیهایش؛ البته در مقایسه حوزه و دانشگاه، حوزه از لحاظ آموزشی دارای امتیازات بسیار پیشرفتهای است؛ یعنی روشهای موجود در حوزه با آخرین روشهای نوین دنیا در رقابت است.
این در حالی است که روشهای آموزشی موجود در دانشگاههای ایران، بسیار عقب افتاده و پیشرفت نکرده است؛ مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه این است که یک تعامل منطقی مابین حوزه و دانشگاه در عین استقلال هر یک ایجاد شود و در ساختار کلان آموزشی و علمی کشور و در مجموعه علمی و فرهنگی کشور، در واقع هم حوزه جایگاه خودش را پیدا کند و هم دانشگاه و تعامل اینها هم تعاملی باشد که این دو مکمل یکدیگر باشند و همچنین لازم است آموزشهایی پیش از ورود به حوزه و دانشگاه که در دورههای دبیرستان صورت میگیرد، آموزشی هماهنگ باشد که استعدادهای مناسب برای حوزه یا برای دانشگاه، به سمت مسیرهای مناسب هدایت شود.
جوامعی رشد یافته محسوب میشوند که علوم انسانی در آنها از سطح بالایی برخوردار باشد؛ حوزههای علمیه تا چه میزان توانستهاند در زمینه رشد علوم انسانی نقش آفرینی داشته باشند؟
در حوزههای علمیه، تحقیقات فراوانی پیرامون علوم انسانی انجام دادهاند، ولی از آن جا که رابطه بین دانشگاهها و حوزههای علمیه، یک رابطه منطقی به لحاظ ساختار آموزشی نبوده و نیست، دستاوردهای حوزه در دانشگاههای ما نمود خود را پیدا نکرده است و دانشگاههای ما که در واقع دانههای کاشته شده از دورههای گذشته توسط دانشگاهها و مراکز آموزش عالی غربی و با هدفهای دیگری هم طراحی شده بودند، خودشان توان اینکه به صورت عمومی در زمینه علوم انسانی کار جدیتری انجام دهند، متاسفانه نداشتند. البته آحادی در دانشگاه بودند که فعالیتهای برجستهای در زمینه علوم انسانی داشتهاند، اما ساختار عمومی آموزشی ما، متاسفانه در کشور ما مثل سایر کشورهای جهان سوم، به گونهای است که استعدادها، به سمت رشتههای فنی مهندسی و رشتههای پزشکی هدایت میشوند و متاسفانه کمتر به سمت علوم انسانی میآیند، چون در واقع غرب به انحصار علوم انسانی، تاکید دارد و سعی کرده است که ساختار آموزشی در کشورهای دیگر را طوری طراحی کند که هیچگاه این انحصار شکسته نشود و به همین دلیل است که ما میبینیم در زمینههای فنی مهندسی، پزشکی و در مرحله بعد در زمینه علوم پایه برجستگیهای خوبی داریم، اما در زمینه علوم انسانی به هیچوجه قابل مقایسه نیست؛ برای همین است که ما در سطح دنیا مشاهده میکنیم که پزشک، فیزیکدان و… برجستهای داریم اما در زمینههای علوم انسانی که نگاه میکنیم، میبینیم که ما یک اقتصاددان مطرح در جهان، جامعه شناس برتر جهانی و… نداریم و این مشکلی است که تمام کشورهای جهان سوم با آن مواجهند؛ البته گاه افرادی در تلاش بودند که این حصر را بشکنند و شاید آثاری را هم تولید کردهاند، اما غرب، مجموعه ساختار آموزشی دنیا را به گونهای طراحی کرده است که استعدادهای کشورهای جهان سوم به سمت رشتههای فنی مهندسی، پزشکی و… برود، که بعدها برجستههای آنها توسط غرب مورد استفاده قرار بگیرند، اما علوم انسانی که به قول خود غربیها علوم ادارهکننده جامعه هستند، در انحصار خود غرب باقی بماند. به همین دلیل متاسفانه ما در حوزه علوم انسانی با یک ساختار ضعیف و بیمارگونه روبهرو هستیم و دانشآموزان خوش استعداد ما در دورههای دبیرستان، هیچگاه به سمت رشتههای علوم انسانی هدایت نمیشوند و متاسفانه بعد از ۳۰سال انقلاب هم اگر دانشآموز خوش استعدادی بخواهد به رشتهای مانند اقتصاد روی بیاورد، به چشم حقارت به او نگاه میشود. این فضا که یک فضای تحمیل شده از سوی غرب است، مانع از رشد علوم انسانی شده است و به تبع دستاوردهای علوم انسانی در حوزه علوم اسلامی که حال این یک کاری است که بعد از انقلاب آغاز شده است، چندان نمودی در دانشگاههای ما نداشته است.
مهمترین آسیبی که وحدت حوزه و دانشگاه را تهدید میکند، چیست؟
مهمترین آسیب وحدت حوزه و دانشگاه این است که ما این وحدت را تنزل دهیم به مسائل سیاسی و همگرایی سیاسی که البته این هم یک سطحی از وحدت است، اما تنزل دادن به این امر، فروکاستن از اصل وحدت بین حوزه و دانشگاه است و آسیب دیگری که وحدت بین حوزه و دانشگاه را تهدید میکند، جریاناتی است که با اصل این وحدت بشدت مخالف هستند و با طرح اینکه ساختار حوزه یک ساختار کهن، قدیمی و مربوط به گذشته است و دانشگاه یک ساختار جدید و مدرن و مربوط به آینده است میخواهد بگوید که این دو نهاد به هیچوجه قابل هماهنگی، همکاری و تعامل نیستند که این دو طرف جریان است که میتواند آسیبهای تحقق وحدت حوزه و دانشگاه تلقی شود.
برخی معتقدند که حوزه و دانشگاه بیش از آنکه به وحدت برسند، به نوعی به تقابل با هم دچار شده اند؛ آیا این ایده را قبول دارید؟
این حرفی است که همان مخالفان وحدت حوزه و دانشگاه مطرح میکنند شعار وحدت حوزه و دانشگاه، زمینههای بسیار خوبی را چه در دانشگاه و چه در حوزه ایجاد کرده است و یکی از این دستاوردها این بوده است که برخی از دانشجویان و دانشگاهیان به حوزه آمدند و تحصیلات حوزوی کردند و متقابلا برخی از حوزویان به دانشگاه رفته و تحصیلات دانشگاهی کردند که خود این امر کمک کرد تا این دو نهاد بهتر یکدیگر را بشناسند. تعاملی که امروزه در بحث اساتید میان حوزه و دانشگاه وجود دارد و اساتید حوزه در دانشگاه تدریس میکنند یا اساتید دانشگاه در حوزه تدریس میکنند، خودش زمینه دیگری برای وحدت بوده است. البته این سطوح تا رسیدن به سطح آموزشی مناسب ساختاری، بسیار فاصله دارند اما واقعیت این است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، گامهای بسیار مهمی در بحث وحدت حوزه و دانشگاه برداشته شده است و آثار و ثمرات فراوانی داشته است و در واقع بر همین اساس میتوان گفت که جریان وحدت حوزه و دانشگاه یک جریان اثباتی و رو به تکامل بوده است.
حضور نهاد روحانیت در دانشگاهها را چگونه ارزیابی میکنید؟
نهاد نمایندگی ولی فقیه برای آن چیزی که طراحی شده بود این بود که روحانیت به معنای واقعی کلمه حضوری در دانشگاهها ایجاد و در واقع بستری برای تعامل بین حوزه و دانشگاه را ایجاد کند؛ اگر چه نهاد نمایندگی ولی فقیه گامهای خوبی را در این زمینه برداشته است اما متاسفانه در طول زمان به سمت یک ساختار اداری و به معنایی شبه دانشگاهی عمل کرد که در نتیجه از آرمانی که برای آن تعریف شده بود، فاصله گرفته است که این موضوع نیاز به توجه جدی دارد[i].
دفتر آیت الله هادوی تهرانی
[i] . لینک مرتبط: تریبون مستضعفین