با توجه به اينكه در سالهاي اخير بخصوص از حادثه یازده سپتامبر به بعد شاهد يك موج جديدي هستيم كه سعي در ارتباط دادن بين دو مقوله دين و تروريسم بطور عام و بین اسلام و تروریسم بطور خاص در افكار عمومي جهان دارد، بفرمائيد آيا رابطهاي بين اين دو مقوله وجود دارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین الطیبین الهداة المهدیین سیّما بقیّةالله فی الارضین
با تسلیت ایام شهادت امام حسین علیه السلام و حادثه کربلا.
اگر به شکل کلّی به مفاهیم موجود در ادیان الهی نگاه کنیم متوجه میشویم که ادیان با مفهوم خشونت به معنایی که امروز مطرح است و یکی از مصادیق آن تروریسم است، موافق نیستند. و این موضوع، بحثی بود که چند ماه پیش در اجلاس بینالمللی مبارزه با تروریسم که مسئولیت و ریاست بخش "تروریسم از دیدگاه ادیان" آن با اینجانب بود؛ بین ما و نمایندگانی از مسیحیت و یهودیت مطرح شد. در آنجا بیان شد که به لحاظ مفاهیم ادیان، ادیان با خشونت به معنایی که مطرح است یعنی نوعی برخورد غیر قانونی و غیر منطقی با موارد مختلف، مخالف هستند. اگر بطور خاص اسلام را در نظر بگیریم میبینیم که اسلام دین قانون و قانونمداری است. مجموعه رفتار مسلمانان در اسلام چه در ارتباط با یکدیگر و چه در ارتباط با غیر مسلمانها و چه حتی درباره محیط زیست، قانونمند میباشد. در واقع رفتارهای خارج از این چهارچوب از نظر اسلام، رفتار قانونی و یا به تعبیر دیگر، رفتار شرعی محسوب نمیشود. وقتی در آن محدوده قانونی نگاه میکنیم رفتارها همه از یکسو منطقی، و از سویی دیگر مبتنی بر نکتهها و مصالحی برای حفظ منافع عمومی هستند. با توجه به این دو ویژگی، تروریسم و کسی را بدون دلیل و بصورت غیر قانونی از صحنه حذف کردن، به هیچ وجه در متن مفاهیم اسلامی معنادار نیست. برخوردهای اسلام حتی در ارتباط با غیر مسلمانها بگونهای بوده که همیشه جانب انصاف و عدالت رعایت میشده و نهایت دقت میشده تا از چهارچوبهای قانونی خارج نشوند. حتی در جنگها، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به نیروهای نظامی اسلام توصیههایی داشتند و میفرمودند؛ وقتی شما وارد جنگ میشوید مراقب افراد غیر نظامی، زنان، پیرمردها، مریضها و محیط زیست باشید. روایات زیادی داریم که ما را از آلوده کردن محیط زیست، مسموم کردن آبها و از بین بردن درختان منع میکند. یعنی اسلام حتی در وضعیت جنگ هم کاملاً قانونمند عمل میکند؛ قانونی که مبتنی بر حکمت و با رعایت انصاف و عدالت است. در عین حال که جنگ صحنهای است که در آن نوعی خشونت بصورت طبیعی وجود دارد؛ حتی در آن صحنه هم شاید بشود گفت که عملکرد اسلام در نهایت عطوفت و مهربانی است. بنابراین اسلام با مفهوم تروریسم به این معنایی که امروز در فضای سیاسی بینالمللی مطرح است مخالف است؛ و این مخالفت ناشی از مبانی و ریشههای فکری و عقیدتی اسلام است.
از منظر اسلام، ترور و تروريسم چگونه تعريف ميشود و چه تفاوتهايي بين مقولههايي مثل جهاد، قصاص، حکم ارتداد و غیره با ترورسيم وجود دارد؟
مقام معظم رهبری به اجلاس مبارزه با تروریسم پیامی دادند و در آن پیام تأکید کردند که باید تعریف ما از تروریسم مشخص باشد. به برخورد قانونی در چهارچوب قانون با تخلفات، تروریسم گفته نمی شود. اگر فرض کنید در کشور آمریکا در محدوده یک برخورد قانونی کسی را مجازات اعدام یا مجازاتهای سنگین دیگری بکنند، اگر آن برخورد با آن فرد با رعایت قوانین باشد، بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم تروریسم است؛ ولی وقتی بصورت غیر قانونی اعمال شود جا دارد که درباره تروریسم بودن یا نبودن آن صحبت کنیم. اما مصادیقی که شما در سؤال اشاره کردید، همگی در چهارچوب قانون قرار دارد. یعنی قصاص یک حق شخصی است. وقتی یک شخصی صدمه دید، آن شخص صدمه دیدیده و یا بازماندگان او حق دارند صدمهای مشابه آن صدمه را به شخص مقابل وارد کنند؛ البته در صورتی که آن شخص عمداً آن کار را کرده باشد و مجموعهای از شرایط قانونی محقق باشد و در یک دادرسی عادلانه به اثبات برسد. در این صورت است که آنها حق قصاص پیدا میکنند. اسلام با قرار دادن قصاص باعث شده است که آن ناراحتی درونی خانواده صدمه دیده که میتواند منجر به درگیریهای خونین شود، کنترل گردد. «فی القصاص حیاة» نیز از این باب است؛ وقتی شما قصاص کردید آن تشفّی شخص آسیب دیده فراهم میشود و در نتیجه نظیر آن درگیریهایی که در گذشته و قبل از اسلام بین مجموعهها بوجود میآمد، برطرف میشود. بنابراین قصاص از یک طرف امنیت ایجاد میکند به این معنا که اشخاصی که میخواهند جرمی را مرتکب شوند بدلیل وجود این مجازات مراقبت میکنند تا مرتکب نشوند. و در واقع هدف اصلی مجازاتها در اسلام پیشگیری است و در صورتی که جرمی مرتکب شدند مجازات خواهند شد و این مجازات هم عبرتی است برای دیگران که چنین جرمی مرتکب نشوند و هم برای آن خانواده صدمه دیده یک آرامشی است که مجموعه اینها باعث میشود نوعی امنیت اجتماعی در جامعه تأمین شود.
و اما حکم ارتداد نیز در واقع برای تأمین امنیت عقیدتی جامعه است. البته در این موضوع بحثهای مختلفی میان علما وجود دارد اما آنچه که از متن روایات بدست میآید این است که درست است که افراد در عقایدشان آزادند؛ ولی اگر قرار باشد کسی عقیدهاش را تغییر بدهد و عقیده تغییر یافتهاش را اظهار کند در واقع با اظهار این عقیده، ناامنی عقیدتی را در جامعه دامن میزند و به همین دلیل است که با او برخورد میشود. و این برخورد هم برخوردی قانونی در چارچوب ضوابط میباشد. البته ناگفته نماند که اثبات این موارد با توجه به شرایط دادرسی اسلامی بسیار سخت است و اینطور نیست که این مجازاتها را به راحتی بتوان اجرا کرد.
اما در مورد بحث جهاد باید بگویم که یک مغالطهای بین جهاد به مفهوم اسلامی آن و جنگ مقدس به مفهومی که در تاریخ مسیحیت وجود دارد، صورت پذیرفته است. تاریخ مسیحیت - البته نه آئین واقعی حضرت مسیح(ع)، - مملوّ از جنگهای خونینی است که بخش زیادی از آن بین خود مسیحیان بوده است. مذاهب مختلف مسیحی در طول قرنها، میلیونها نفر از یکدیگر را کشتند، بخصوص جنگهایی که در دورههای مختلف اروپا میان کاتولیکها و پروستانها در گرفت که میلیونها نفر را به کام مرگ فرستاد. آن چیزی که در این مفهوم از جنگ مقدس مطرح بود، الزام طرف مقابل به یک مذهب بود. یعنی در واقع کاتولیکها با پروتستانها میجنگیدند تا آنها را وادار کنند کاتولیک شوند. پروتستانها با کاتولیکها میجنگیدند تا آنها را وادار کنند پروتستان شوند. به همین دلیل من خاطرهای را از یاد نمیبرم و آن اینکه در اجلاسی که در لبنان با ارامنه داشتیم دو نفر از متخصصان ارامنه که یکی از آنها از ایران و دیگری از کشور سوریه بود بر این نکته تأکید میکردند و میگفتند که در تاریخ قوم ارمن، ما شاهد مواردی هستیم که مسیحیان بر ارامنه مسلّط شدند و همچنین شاهد مواردی هستیم که مسلمانها بر آنها مسلّط بودند. تعبیر آنها این بود که دورههایی که مسلمانها بر ارامنه مسلّط بودند، ارامنه در عمل به عقائد و آئینهای مذهبیشان آزادی داشتند و مراکز مذهبی خودشان را داشتند و به طور کلی از این جهت هیچ مشکلی نداشتند. درحالیکه در دورههایی که مذاهب دیگر از مسیحیان بر ارامنه مسلط میشدند آنها را میکشتند و مراکز عبادیشان را تخریب میکردند و وادارشان میکردند تا از مذهبشان برگردند و به مذهب آنها درآیند.
این نوع برخورد یعنی برخوردی که در آن یک عقیده به طرف مقابل تحمیل شود، بطور کلی در فرهنگ اسلامی نبوده و نیست. ما در دوره پیامبر اکرم(ص) شاهد جنگهایی هستیم که تحمیلی و دفاعی است. بعد از پیامبر اکرم(ص) برخی از جنگها اتفاق افتاد که برای توسعه دامنه حکومت اسلامی بود. البته همین جنگها هم با مخالفت شخصیتهایی مثل علی بن ابیطالب(ع) مواجه بود و ایشان موافق چنین رویهای نبودند ولی به هر حال به لحاظ تاریخی اتفاق افتاد. باز هم در همین جنگها ما شاهد هستیم برخوردی که با دیگران میشد با لحاظ کردن احکام اسلامی بود. بعنوان مثال وقتی مسلمانها با غیر مسلمانها وارد جنگی میشدند و غیر مسلمانها تا آخرین لحظه مقاومت میکردند و بعد مسلمانها بر آنها غلبه میکردند؛ به لحاظ قواعد اسلامی چون آن مجموعه مقاومت کرده بودند و مسلمانها نیز کشته و مجروح داده بودند، در واقع چند راه پیش روی مسلمانها قرار میگرفت؛ یک راه این بود که همه آنها را بکشند یعنی شخص آنها را از بین ببرند؛ که معمولاً چنین کاری انجام نمیشد. راه دوم این بود که آنها را به کنیز و برده تبدیل کنند یعنی در واقع شخصیت آنها را از بین ببرند. راه سوم اینکه با آنها قرارداد ببندند و به مجموعههای تحت الحمایة مسلمانان تبدیل شوند که در اصطلاح فقهی به آن قرارداد ذمه اطلاق میشود. اما آنچه که در جنگها حتی در دوران خلفاء توصیه شده است این است که اگر غیر مسلمانها آمادگی داشتند، با آنها قرارداد ذمه ببندند نه اینکه اصراری بر تغییر دین یا کشتن و یا بردهداری آنها وجود داشته باشد. البته بردهداری در تاریخ قبل از اسلام وجود داشته است و اسلام آمده است اولاً عوامل پیدایش بردهداری را بصورت جدی محدود کرده است و آن را فقط در قالب جنگهای جهادی همراه با شرایطی امکان پذیر کرده است. ثانیاً با عوامل متعددی، زمینهای را فراهم کرده است تا بردگان آزاد شوند. در حالیکه در تاریخ مسیحیت متأخّر، بردهداری به شدت رواج دارد. مثلاً وقتی کریستف کلمب از طریق دست یابی به مسیر دریایی، به آفریقا راه پیدا کرد؛ میلیونها نفر را بعنوان برده از آفریقا به اروپا و بعدها به آمریکا بردند که در حال حاضر آمریکاییها همین راه را ادامه میدهند. یعنی بردهداری قرنها بعد از ظهور اسلام، در فرهنگ غربی وجود داشت که متأسفانه هنوز هم وجود دارد. بعضی از دوستان آمریکایی من میگفتند " اینکه میگویند بردهداری در جهان امروز دیگر وجود ندارد، درست نیست؛ زیرا در بعضی از ایالتهای کشور آمریکا هنوز بردهداری قانونی است." آقای لگنهاوزن اندیشمند آمریکایی که هماکنون در شهر قم ساکن است، در حدود 15 سال پیش در گفتگویی با من میگفت که "در بعضی از ایالتهای آمریکا بردهداری، هنوز قانونی است؛ اینطور نیست که بردهداری در آمریکا به طور کلی از بین رفته باشد! " میخواهم عرض کنم که تاریخ اسلام حتی در برخورد با بردگان دارای یک منطق بسیار نرم همراه با ملاطفت، مهربانی و مصلحت است؛ و میخواهد آنها را به راه راست هدایت کند و زمینه آزادی آنها را فراهم کند. علی اَیُّ حالٍ میخواهم عرض کنم این بحثهایی که الان مطرح است که احکام اسلامی مانند ارتداد، قصاص و جهاد را بعنوان مصادیق ترویسم میدانند، بر میگردد به تفسیرهای غلطی که از مفهوم هریک از آن احکام و مفهوم تروریسم ارائه میشود. البته جهاد، امری بسیار مهم است زیرا به فرموده پیامبر(ص) هم شامل جهاد اصغر یعنی جنگهای بیرونی و هم شامل جهاد اکبر به معنای جنگ درونی ومبارزه با نفس میشود. از این جا مشخص میشود که جهاد به معنای مبارزه خیر و شر، مبارزه ارزشها و هنجارها با ضد ارزشها و ضد هنجارها است؛ که این مبارزه گاهی در صحنه بیرونی و بصورت فیزیکی و گاهی هم در صحنه درونی و بصورت روحی تحقق پیدا میکند. البته در اینجا باید بر این نکته تأکید کنم که این نوع برخورد غرب با اسلام که بخواهند از اسلام چهرهای خشن و موافق با تروریسم و خشونت عرضه بکنند به هیچ وجه چیز جدیدی در فرهنگ غرب نیست؛ اگر شما به ادبیات قرون وسطی نسبت به اسلام مراجعه بکنید میبینید که در آن زمان نیز اسلام را دین شمشیر معرفی میکردند؛ در حالیکه مطالعه واقعیتهای تاریخی تمدن اسلامی و همچنین مطالعه واقعیتهای تاریخی مسیحیت نشان میدهد که آن دینی که دین شمشیر بوده، مسیحیت تاریخی است البته نه مسیحیت حضرت عیسی علیه السلام بلکه مسیحیتی که بصورت تاریخی اتفاق افتاده، در بسیاری از موارد آنها به زور شمشیر مردم را مسیحی(کاتولیک یا پروتستان) کردهاند. آنها به این خاطر که مردم مسیحی نمیشدند جمعیت زیادی را میکشتند. در حالیکه اسلام چنین برخوردی نداشته است. شما تاریخ تمدن ویل دورانت را مطالعه کنید و نوع نگاه مؤلّف آن را که به ظاهر دید مثبتی هم به اسلام ندارد، نسبت به تاریخ اسلام و تاریخ مسیحیت ببینید چیست؟!
در خصوص گروهايي كه خودشان را به اسلام (يا هر دين ديگري) نسبت میدهند مثل القاعده و دست به عمليات تروريستي ميزنند چه توجيهي وجود دارد؟
یک بحثی که در اجلاس مبارزه با تروریسم هم مطرح شد این بود که وقتی ما به مفاهیم ادیان مراجعه میکنیم میبینیم که هیچکدام از آنها موافق با تروریسم نیستند و همه ادیان ابراهیمی در این جهت مشترک هستند. اما وقتی به پیروان ادیان مراجعه میکنیم میبینیم که همیشه بین پیروان آنها افرادی بودهاند که از دین بعنوان ابزاری برای مطامع سیاسیشان استفاده میکردند. گروههایی مانند القاعده به نام دین یک سری اقداماتی را انجام دادهاند که اگر ما در واقع به عملکرد این افراد نگاه کنیم غیر از اینکه با مفاهیم اسلامی سازگار نبوده و نیست، بیش از اینکه به نفع اسلام باشد به ضرر آن بوده است. بعنوان مثال فرض کنید اگر واقعه یازده سپتامبر کار القاعده باشد و اقدامی نباشد که خود آمریکاییها انجام داده باشند؛ باید دید که واقعاً القاعده از این واقعه چقدر سود برد؟! و در مقابل آمریکاییها چه سوء استفادههایی از این حادثه کردند؟! البته امروزه اسناد و شواهدی که وجود دارد اثبات میکند که حادثه یازده سپتامبر یک حادثه طراحی شده توسط مجموعه امنیتی آمریکا با دلایل و اهداف خاصی بوده است. من نیز چندین سال پیش در همین زمینه یک سندی را که حاوی مدارک زیادی راجع به حادثه یازده سپتامبر بود که خود غربیها هم آن را جمع آوری کرده بودند، از انگلستان به ایران آوردم. در هر حال با قطع نظر از این اسناد، باید دید که واقعاً القاعده چقدر از این واقعه سود برد؟! و آمریکاییها چقدر؟! آمریکاییها با استفاده از حادثه یازده سپتامبر افغانستان و سپس عراق را اشغال کردند. البته فکر نمیکردند که افغانستان و عراق چه باتلاقی برایشان باشد که امروز در آن گرفتار هستند. آنها فکر میکردند که در یک مدت کوتاهی بر افغانستان و عراق مسلط میشوند و بعد بر ایران و سپس بر مجموعه خاورمیانه تسلط خواهند یافت. و به تدریج و به راحتی مشکلاتی که فراروی اسرائیل و آمریکا در این منطقه وجود دارد، را حل خواهند کرد. آنها اصلاً تصور نمیکردند که داستانشان در افغانستان به چنین معظلی کشیده شود و یا در عراق به جایی برسند که تا یک ماه دیگر یعنی تا ژانویه 2012 میبایست از عراق بیرون بروند. آنها چنین برآوردی در ابتدا نداشتند و تصور ابتدایی آنها این بود که منفعت بزرگی در انتظارشان است.
در ساحت تبلیغاتی نیز پس از حادثه یازده سپتامبر یک هجوم تبلیغاتی علیه مسلمانان را ایجاد کردند البته به این نکته توجه داشته باشید که « مَکَرُوا وَ مَکَرَاللهُ وَ اللهَُ خَیرُ المَاکِرِینَ » درحالیکه دشمنان ما مکر کردند، خداوند هم در مقابل آنها مکر کرد و نتیجه این شد که از یک طرف آمریکاییها در افغانستان و عراق زمینگیر شدند و از طرفی هزینههای جنگ افغانستان و عراق، بحرانهای اقتصادی گستردهای را در آمریکا ایجاد کرده است. یکی از دوستان من که اهل نیویورک است و جدیداً از آمریکا آمده بود تعریف می کرد که در بعضی از ایالتهای آمریکا مثل فلوریدا تعداد افرادی که هم شغلشان را از دست داده اند و هم در پی آن خانههایشان را نزدیک به 50 درصد جمعیت میرسد؛ در بعضی از ایالتها نیز مثل نیو یورک که عنوان میشود وضع خوب است، نیز نزدیک 30 درصد مردم شغل شان را از دست دادهاند. این بحرانها از آثار جنگ افغانستان و عراق است. در حوزه تبلیغات هم علی رغم اینکه تبلیغات بسیار گستردهای علیه مسلمانها کردند ولی نتیجهای که بعد از حادثه یازده سپتامبر حاصل شد این بود که بسیاری از افراد جذب اسلام شدند. وزیر ارشاد وقت جمهوری اسلامی ایران در زمان حادثه یازده سپتامبر به من می گفت « که قرآن برای یک مدتی بعنوان پرفروشترین کتاب در تمام بازارهای اروپا و آمریکا درآمد. ایشان میگفت: « ما انباری از کتابهای اسلامی که در ابتدای انقلاب تولید شده بود، داشتیم که آن کتابها بصورت شتابزده و با ترجمه های مغلوط و با چاپهای بسیار نازل تولید شده بود. بیش از بیست سال بود که این کتابها در انبار مانده بود و یک معظلی برای ما در انگلستان بود حتی قصد داشتیم که آن کتابها را خمیر کنیم. اما حادثه یازده سپتامبر وضعیت را بگونهای کرد که نمایندگی فرهنگیمان در انگلستان اطلاع داد که تمام کتابهای انبار فروخته شده است و متقاضی ارسال کتاب از ایران به انگلستان هستیم.» بطور کلی میخواهم بگویم که آمریکاییها به شدت به دنبال سوء استفاده از حادثه یازده سپتامبر بودند. آن نکتهای که میخواهم تأکید کنم این است که حادثه یازده سپتامبر و امثال آن، نه با مفاهیم اسلامی سازگار است و نه با منافع مسلمانها؛ و به همین دلیل است که ما معتقدیم مجموعههایی مثل القاعده در واقع دستساختههای دشمنان اسلام هستند تا بتوانند طرف مقابل قیچی را تکمیل کنند. چون آنها باید از یک طرف تأکید کنند که مسلمانان خشن هستند؛ و از طرف دیگر نمونههایی از این خشونت را ایجاد کنند. به همین دلیل دو طرف را خودشان تولید میکنند. بنابراین آمریکاییها از یک طرف از طریق تبلیغات علیه مسلمانها و از طرف دیگر حمایتهای ناپیدا از مسلمانانی که دیدگاههایی انحرافی دارند، تلاش میکنند با دین اسلام برخورد کنند و اسلامهراسی بطور عام و شیعههراسی بطور خاص را در غرب ترویج کنند؛ البته امروزه جایگاه اسلامهراسی در غرب متزلزل شده ولی هنوز وجود دارد؛ بعنوان مثال در انگلستان تا چند سال پیش اعلام میکردند که « در فلان فرودگاه قرار بود بمبگذاری بشود و بعد چندتا مسلمان را دستگیر میکردند و میگفتند که اینها قرار بوده آنجا بمب بگذارند!» درحالیکه بمبگذاری صورت نگرفته بود و انگلیسیها فقط میخواستند یک جوّ تبلیغاتی علیه مسلمانان ایجاد کنند. چند باری این کار را ادامه دادند که در ابتدا ثمراتی برای آنها داشت ولی بعد از مدتی برای مردم انگلستان و کشورهای دیگر سؤال بوجود آمد که چرا یکبار هم برای این اتفاقات یک شاهد و مدرک جدیای پیدا نمیشود؟! آیا واقعاً بمب گذاری بوده یا نه؟! اینگونه کارها متأسفانه در غرب علیه اسلام سابقه بسیار طولانی دارد ولی اثرش هم به عکس بوده و بیش از اینکه به ضرر مسلمانها باشد بحمدالله خیلی جاها مسلمانها سربلند بیرون آمدند و حتی باعث توسعه فرهنگ اسلامی در غرب شده است.
با توجه به اینکه در ایّام محرم قرار داریم و شهادت امام حسین(علیه السلام) نیز در واقع در نتیجه یکسری اقدامات تروریستی برنامهریزی شده از سوی دشمن است؛ بفرمائید با توجه به اینکه همیشه در کنار اقدامات تروریستی اقداماتی چون جنگ تبلیغاتی، سانسور اخبار و واقعیتها، شایعهپراکنی و فریب نیز وجود داشته است و در واقعهی کربلا نیز تمام این موارد را به نهایت شاهد هستیم؛ چه عواملی باعث شد تا امروز ما علیرغم آن همه اقدامات طراحی شده، به حقیقت واقعهی کربلا واقف باشیم؟
دو عامل منشأ باقی ماندن کربلا بوده و هست؛ یک عامل، نوع خود حادثه و شکلی که امام حسین(علیه السلام) این حادثه را به یک معنایی مدیریت کرد. بعد از ایشان نیز حضرت زینب(سلام الله علیها) و امام سجاد(علیه السلام)، آن مجموعه عواملی که در اختیارشان بود را بگونهای به کار گرفتند که پیام کربلاء باقی بماند. عامل دیگری که باعث شد حادثه کربلاء باقی بماند، خود جوهر حادثه کربلاء و مظلومیت امام حسین(علیه السلام) در برابر دشمنان و همچنین ظلمی که بر آن حضرت روا شد؛ میباشد. اتفاقاً همین امر باعث شد که حتی آنهایی که به دلیل اغراض دنیایی مانند طمع مال و مقام و تحت تأثیر تبلیغات و یا تحت تأثیر فشارهای امنیتی و سیاسی و از ترس جان و مالشان بر امام حسین(علیه السلام) حمله کردند؛ اولین پیامآوران کربلا بشوند. بخش زیادی از گزارشهایی که ما هماکنون از صحنه کربلا داریم، توسط همین دشمنان امام حسین(علیه السلام) گزارش شده است. و همچنین بخشی از مشارکت کنندگان در جنبشهایی که بعد از امام حسین(علیه السلام) شکل گرفت، همان کسانی بودند که علیه امام حسین(علیه السلام) در میدان کربلاء وارد شده بودند. اما نکتهای در حرکت امام حسین(علیه السلام) وجود داشت که امروز بصورت جدی بعد از قرنها برای ما آشکار شد؛ بخصوص در این سال اخیر که ابعاد جهانیاش را نشان داد؛ و آن نکته این بود که امام حسین(علیه السلام) بر علیه ظلم، بیعدالتی و ضد ارزشهایی که به نام اسلام و به نام ارزشها به مردم تحمیل میشد، خروج کرد. به تعبیر امام حسین(علیه السلام): « اِنّی لَم اَخرُج اَشِراً وَ لَا بَتِراً وَ لَا فَاسِداً وَ لَا ظَالِماَ اِنَّمَا خَرَجتُ لِطَلَبِ الاِصلَاحِ فِی اُمَّةِ جَدِّی وَ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ وَ اَنهَی عَن المُنکَر » پیام امام حسین(علیه السلام) به جهان اسلام و فراتر از آن یعنی به جهان بشریت، ضرورت مقاومت در مقابل ظلم و زشتیها که به نام عدل و زیباییها بر مردم تحمیل میشود؛ بود. فرهنگی که امام حسین(علیه السلام) ایجاد کرد، فرهنگی بود که در فرهنگ اهلبیت(علیهم السلام) بعنوان یک نقطه درخشان باقی ماند. پیام امام حسین(علیه السلام) در واقع بقاء پیام نبی(صلی الله علیه و آله) بود؛ که فرمودند: « حسین مِنِّی و اَنَا مِن حسین »و اگر امام حسین(علیه السلام) در وجود طبیعیاش از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است و همچنین اگر در وجود معنویش نیز از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است؛ چون همه آنها نور واحد هستند بنابراین بواسطه خود پیامبر(صلی الله علیه و آله)، پیام آن حضرت از رهگذر قیام امام حسین(علیه السلام) باقی مانده است و در نتیجه ما یک پدیدهای را در جهان اسلام میبینیم که امروز خیلی برای ما معنا دار میشود. در بین مذاهب اسلامی آن مذهبی که مبارزه با ظلم را بعنوان یک شعار دینی و بعنوان یک شعار ارزشی مطرح کرده، مکتب تشیع است. در حالیکه سایر مذاهب اسلامی، سازش با ظالمان را بعنوان یک امر دینی مطرح میکردند؛ حتی در جنبشهای اخیری که ما امروز در جهان اسلام شاهد هستیم بسیاری از علمای سنتی مذاهب و حتی مردم سنتی که افکارشان تحت تأثیر آن عالمان سنتی است، معتقدند که اینگونه اقدامات، مشروع نیست. آنها تحلیلشان بعنوان یک تحلیل دینی این است که اگر یک حاکم ظالمی وجود دارد مردم حق ندارند علیه آن ظالم قیام کنند بلکه مأمور به صبر هستند و با صبرشان خداوند تبارک و تعالی به آنها اجر میدهد و آن ظالم هم ظلمش را میکند و در آن عالم عقاب خواهد شد. یعنی هیچ گونه حرکتی در اینگونه فرهنگ وجود ندارد و آن اتفاقی که امروز در جهان اسلام افتاد، در واقع ظهور تفکر شیعی و تفکر اهلبیت علیهم السلام در ساحت سیاسی بود. من به خاطر دارم که نزدیک به شش سال پیش در ایام سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) سفری به تونس داشتم که مصادف با دوران حکومت بن علی دیکتاتور سابق آن کشور بود؛ آن موقع یک فضای بسیار بسته امنیتی و خفقان بسیار عجیبی بر جامعه تونس حاکم بود. وقتي خواستم براي يك مجموعهاي از دانشمندان، انديشمندان، نويسندگان و اساتيد دانشگاههاي تونس سخنراني كنم؛ آنها به من گفتند که « راجع به انقلاب اسلامي و امام خميني(ره) صحبت نكنيد. چون اگر در مورد آنها صحبت كنيد نيروهاي امنيتي هجوم میآورند و همه را دستگیر میکنند.» به آنها گفتم: «حالا من راجع به چه چیزی صحبت كنم! » گفتند: « شما راجع به حوزه علميه قم، راجع به نحوه تحصيل طلبهها و فعاليتهاي آنها صحبت كنيد. » بنابراین من راجع به حوزه علمیه قم صحبت كردم. بعد از صحبت من تعدادی از اساتيد سوالاتي پرسیدند. وقتی يكي از آنها راجع به بُعد عرفاني حضرت امام آنهم نه بُعد سياسي اجتماعي ایشان سوال كرد، تمام جمعيت حاضر وحشت كردند. يعني وقتی او اسم امام را برد آنها ترسيدند. بعد از جلسه که نزديك به سه ساعت به طول انجاميد مسئولين جلسه به من گفتند؛ هر آن ممکن بود با گفتن اسم امام(ره) نيروهاي امنيتي هجوم بیاورند و همه را دستگير كنند. آنها خیلی اظهار خوشحالي ميكردند كه بالاخره اين اتفاق نيفتاد ولي ميگفتند به احتمال زياد سوال كننده دستگير خواهد شد. و همين هم شد. يك روز پس از آن جلسه، سوال كننده كه يكي از اساتيد دانشگاههاي تونس بود دستگير شد.
در آن فضاي خفقان وقتي جلسه تمام شد يكي از اساتيد آمد و به من گفت: « ما ممكن است كه به لحاظ عقائدي شيعه نباشيم ولي به لحاظ سياسي شيعه هستيم. » مقصود او از " به لحاظ سياسي شيعه هستيم " آن اتفاقي بود كه در سال گذشته در تونس اتفاق افتاد. يعني پنج سال بعد از آن جلسه که با اساتید دانشگاههای تونس داشتم؛ مردم تونس آمدند و عليه ظلم حاکمشان قيام كردند. و قيام مردم تونس عليه ظلم، منشأ جنبشهايي شد كه در كشورهاي اسلامي ما الان شاهد هستيم. الان باز دوباره ميبينيم كه قيام مصر چقدر رنگ و بوي اسلامي پيدا كرده است و به ما نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهايي كه غربيها داشتند؛ قیام مردم مصر، يك قيام ليبراليستي نبوده بلکه قیامی مبني بر ارزشهاي اسلامي بوده است. الان اين مفاهيم فرهنگ اهلبيت(علیهم السلام) يعني مفاهيم فرهنگ عاشورا و امام حسين(علیه السلام) نقطه درخشاني در تاريخ بشريت است؛ اين نقطه درخشان، امروز حتي فراتر از اسلام حركت ميكند. الان جنبشهايي در كشورهاي اروپايي و در آمريكا اتفاق افتاده است، که اگر چه به ظاهر جنبشهايي عليه ظلم و مسائل وضعيت معيشتي مردم است؛ اما وقتي ما به دانههايي از داخل اين جنبشها نگاه ميكنيم ميبينيم که آن مفاهيم ارزشي كه در فرهنگ امام حسين(علیه السلام) وجود داشت، در اينها مطرح است. من حدود بيست روز قبل، در ايام حج که در مكه مشرف بودم نامهاي را از يك فرانسوي که هيچ شناختي نسبت به او نداشتم دريافت كردم. حالا او از چه طريقي مرا شناخته بود نميدانم. او در واقع بعنوان عضو و نماینده يك حزب جديد در فرانسه باعنوان "حزب تضامن فرانسه" نامهاي داده بود و حزب خودش را معرفي كرده بود. درباره فعالیتها و حركتهايي كه حزب انجام میدهد، تعداد كساني كه حامي اين حزب هستند و يكسري از ارزشها و اهداف، مطالبی را بیان کرده بود. او يك غير مسلمان بود و حزب هم يك حزب کاملاً فرانسوی و غیر اسلامی بود؛ اما ارزشهایی که در آن نامه مطرح شده بود، همان چیزهایی بود که ما مسلمانان، جهان غرب را بخاطر عدم رعایت آنها نقد میکنیم. یعنی همان نقدهایی که ما بعنوان یک مسلمان و پیرو مکتب عاشوراء و اهلبیت(علیهم السلام) نسبت به وضعیت اخلاقی و محیط سیاسی حاکم بر غرب داریم؛ آن شخص فرانسوی هم چنین نقدهایی را نسبت به غرب دارد. این شخص از جمله کسانی است که امروزه جنبشهای غربی را هدایت میکنند. یعنی حتی این آدمها هم به طور مستقیم و غیر مستقیم تحت تأثیر فرهنگ اهلبیت(علیهم السلام) و فرهنگ عاشوراء هستند. اما مسلمانها تأثیر جدیتری پذیرفتند؛ البته ممکن است اگر از یک نفر آنها درباره فرهنگ عاشوراء بپرسید حتی تشیع و امام حسین علیه السلام را نشناسد و شاید هم حتی تصور مثبتی نسبت به تشیع نداشته باشد ولی در واقع کاری که انجام میدهد در حقیقت الگو گرفتن از فرهنگ اهلبیت علیهم السلام است. بعنوان مثال در قیام مردم لیبی اگر از یک لیبیایی درباره الگوگیریشان در انقلاب از قیام امام حسین علیه السلام میپرسیدید نه اظهار علاقهای به تشیع میکرد و نه حتی اطلاعی از آن داشت. اما صحنههایی که شما مشاهده کردید، حالا برای شخصی مثل من که صحنههای انقلاب را به چشم دیدم؛ بازخوانی دوباره انقلاب اسلامی ایران در فضای لیبی بود و انقلاب اسلامی ایران ادامه کربلا بود. آن پرچمی که امام حسین علیه السلام در دهه 60 هجری برداشت، بیش از 1300 سال بعد دوباره بدست امام خمینی(ره) در ایران برافراشته شد. در دوران انقلاب کسانی که هم سنّ و سال من هستند یادشان هست، وقتی که ما به محرم و عاشوراء رسیدیم و امام(ره) پیامی با عنوان "ماه پیروزی خون بر شمشیر" صادر کردند؛ با این پیام، نهضت در ایران شکل دیگری پیدا کرد و وارد مرحله جدیدی شد و تحولی عظیم در اقشار مختلف مردم ایجاد شد. اینها همه به برکت امام حسین(علیه السلام) بود. یعنی حتی آن مردمی که چندان هم متدین نبودند، به خاطر آن عشقی که به امام حسین(علیه السلام) داشتند، یکدفعه جذب جنبش امام خمینی(ره) شدند. زیرا آنها با فرهنگ امام حسین(علیه السلام) و لو بصورت ارثی مرتبط بودند؛ و بعد باز همانها آمدند و آن صحنههای حماسه را در انقلاب و در جنگ تحمیلی بوجود آوردند. اگر به سوابق بسیاری از این شهدایی که در انقلاب یا جنگ تحمیلی داشتیم مراجعه کنیم شاید آنها خیلی شخصیتهای دینیای هم نبودند. اما آنچه که مهم است این است که یک تحولی بواسطه ارزشهای امام حسین(علیه السلام) و رهبری امام خمینی(ره) در جامعه ایران بوجود آمد.
سال 2000 میلادی که اسرائیلیها از لبنان عقب رانده شدند، در واقع یک پیروزی بزرگ برای مسلمانان و مقاومت اسلامی رقم خورد؛ که بعد از سالها مبدإ پیروزیهای بعدی شد. در ایام ماه مبارک رمضان که بنده در مکه مشرف بودم؛ در آنجا مشاهده کردم که یک برنامهای را تلوزیون الجزیره که معمولاً علیه شیعه کار میکند؛ پخش کرد که تعبیرش این بود: « وقتی امام حسین الگوی مبارزان قرار میگیرد و ارزشهای عاشوراء راهنمای مجاهدین میشود، آنگاه 20 سال اشغال پایان میپذیرد. » یعنی حتی خود آنها هم به این نتیجه رسیده بودند که آن چیزی که حزب الله و مقاومت اسلامی را در لبنان توان مبارزه داد، امام حسین(علیه السلام) بود. و به برکت امام حسین(علیه السلام) و به برکت عاشوراء توانستند به 20 سال اشغال پایان ببخشند. پیروزی سال 2000 میلادی حزب الله، پیروزی بزرگی بود که بعد از سالها مقاومتی که حزب الله در مقابل اسرائیل غاصب انجام داده بود و صدمات زیادی را متحمل شده بود، در واقع اولین پیروزی حزب الله محسوب میشد. همه اینها به برکت امام حسین(علیه السلام) بود. در عین حال همانطور که اشاره کردید، امام حسین(علیه السلام) کشته شده یک اقدام تروریستی است. یعنی آن روشی که با امام حسین(علیه السلام) و بعد از ایشان نیز با خاندان آن حضرت برخورد شد، نمونه کامل نوعی خشونت غیر قابل توصیف و نمونه کامل نوعی ترور برای ایجاد وحشت بود. هدف دشمنان این بود که وحشتی را در جامعه اسلامی ایجاد کنند که دیگر هیچکس جرأت اقدامات مشابه را نداشته باشد. چون دشمنان قصد داشتند به مردم آن زمان جامعه اسلامی که خیلی هم با جایگاه امام حسین(علیه السلام) بیگانه نبودند؛ بفهمانند که همانطور که با شخصیتی همچون امام حسین(علیه السلام) که فرزند پیامبر( صلی الله علیه و آله) است و تعابیر زیادی نیز در وصف فضائل ایشان از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) رسیده است چنین به شدت و قساوت تمام برخورد میشود؛ با هرکس دیگری هم که بخواهد در مقابل حکومتشان ایستادگی کند، چنین برخوردی خواهند کرد. اما آنها فکر نمیکردند که با مبارزه با امام حسین(علیه السلام) چه جنبشی را در جهان اسلام ایجاد میکنند. سلسله جنبشهای بعد از قیام امام حسین(علیه السلام) از قیام توابین، قیام مختار و بعد قیامهای دیگری همچون قیام نفس زکیه، همه آن قیامها ملهم از عاشوراء و امام حسین(علیه السلام) است؛ تا امروز که همچنان « کل یوم عاشوراء و کل ارض کربلاء » را ما به چشم میبینیم (و لو این عبارت از امام معصوم علیه السلام صادر نشده باشد.)، اما واقعیت مستمر تاریخ است. و این واقعیت همین الان در مصر و یمن و حتی به یک شکلی در وال استریت در حال وقوع است. ممکن است آنها بطور مستقیم ندانند اما وقتی ریشهیابی کنیم میبینیم که فرهنگ قیام علیه ظلم از فرهنگ قیام امام حسین(علیه السلام) به این مناطق سریان پیدا کرده است و به اشکال مختلف در جامعه بشری خودش را نشان میدهد.
به نظر جنابعالی چگونه میتوانیم از ظرفيت محرم و صفر و فرهنگ عزاداري امام حسین(علیه السلام) در جهت شبهزدايي از نسبت دادن تروريسم به اسلام و شيعه استفاده كنيم؟
يكي ازمهمترين كارهايي كه بايد در ايام محرم بصورت خاص و ماه صفر در ادامه محرم انجام گيرد، مسئوليتي است كه بر عهده مجموعههاي فرهنگي و تبليغي ما؛ چه مبلغين ما در سراسر د نيا و داخل كشور و چه موسساتمان وجود دارد؛ اين است كه فرهنگ عاشورا را به صورت صحيح به مردم نشان بدهيم و از اقدامات خرافي كه متاسفانه در طول قرون و اعصار به اسلام افزوده شده و در طول همه اين تاريخ مورد انكار علماءو انديشمندان اسلامي بوده؛ سعي كنيم تا جايي كه ممكن است اجتناب كنيم؛ باید به جاي پرداختن به آويزههايي كه احياناً انحرافي است و باعث فاصله گرفتن ما از اصل متن فرهنگ عاشورا ميشود؛ سراغ فهم دقيق عاشورا برویم و فرهنگ نهضت عاشورا را به مردم بخصوص به نسل جوان نسلي كه امروز با توجه به شرايطي كه وجود دارد امكانات و ابزارهايي كه وجود دارد تحت هجوم انديشهها و افكار گوناگون است؛ معرفي کنیم. بالاخره بعضي از بلندگوهای تبلیغاتی در دست دشمناني است كه هرچند ممكن است تعدادشان زياد نباشد ولي به دليل توان مالياي كه دارند صداي بلندي در مجموعه رسانهاي دنيا دارند و اين صداهاي بلند بصورت طبيعي به گوش جوانهاي ما ميرسد. ما بايد در اين فضا با معرفي صحيح عاشورا و مكتب امام حسين(علیه السلام) و ارزشهاي اين مكتب و باز شناسي تاريخ عاشورا سعي كنيم در واقع آن شبهاتي كه اين بلندگوها در اذهان مردم بخصوص نسل جوان ايجاد ميكنند؛ برطرف کنیم. طبيعت جوان به اين صورت است که ذهن پر سشگري دارد. علي بن ابيطالب(علیهما السلام) در نامهاي كه به امام مجتبي(علیه السلام) دارند؛ به اين نكته پرسشگري و جستجوگري جوان اشاره ميكنند. من در كتاب "با جوان تا آسمان" آن نامه را به قرائت جديد باز خواني كردم؛ به اين نكته تاكيد كردم كه واقعا جوان اين خصوصيت پرسشگری را دارد. علي بن ابيطالب(عليهما السلام) اين خصوصيت را انكار نميكند و سعي ميكند راهنمايي و هدايت كند. مجموعههاي فرهنگي و رسانههاي ما؛ از رسانه ملي گرفته كه با توجه به گستره مخاطبيني كه دارد؛ مسئوليت بسيار سنگيني در اين زمينه دارد؛ تا رسانههاي كوچكتر و محدود تر ما و رسانههاي تخصصي ما و مبلغين و منبریهاي ما حتي مداحان ما بايد اين جوان علاقمند و جستجو گر را مورد توجه قرار دهند. همچنین این مجموعههای فرهنگی باید توجه داشته باشند که عاشورا صرفاً براي يك مجموعه آداب نيست. درست است كه همه اين آداب براي حفظ فرهنگ عاشورا شكل گرفته اما آن فرهنگ بايد باز خواني و باز شناسي شود. صرفا اين نيست كه بخواهيم احساسات مردم را تهيج كنيم البته عاشورا همراه با احساس و عاطفه است و آن احساس و عاطفه زمينه تحرك و زمينه تحول است اما معرفت و بصيرت هم بايد كنار اين احساس و عاطفه قرار بگيرد. بنابراين حتی مدّاحهای ما هم بايد توجه كنند همانطور كه مقام معظم رهبري در چند سال پيش، چندين بار تذكر دادند باید خود مداحي در واقع بازخواني فرهنگ عاشورا در قالب شعر و هنر باشد و اين بايد به اشكال مختلف چه بصورت تصويري و چه بصورت تحليلي عرضه شود. اگر فرهنگ عاشورا عرضه شود آن موقع گنجينه عاشورا را خواهيم شناخت و خواهيم ديد كه اين گنجينه فراتر از آنكه براي شيعيان مفيد باشد براي جهان اسلام بلكه براي بشريت مفيد است. و اين راهنمايي است كه همه بشر ميتواند از آن استفاده كند. ما اگر به صحنه عاشورا نگاه كنيم؛ در طرف مقابلِ امام حسين(علیه السلام)، نهايت ظلم، نهايت خشونت و نهايت ضد ارزشها را ميبينم و در جانب اردوگاه امام حسين(علیه السلام)، در رفتار ایشان و رفتار خاندان و اصحابشان، نهايت ارزشهاي بشري، از خود گذشتگي، عاطفهها، احساسات و مهربانيها را ميبينيم. از همان اولين برخورد، وقتي سربازان دشمن ميرسند و امام حسين(علیه السلام) که آب را در اختيار دارد، اولين توصيهاي كه به اطرافيانشان ميكنند اين است كه به سربازان دشمن و حتي حيواناتشان آب بدهيد؛ درحالیکه در آن گرما و سرزمین خشک، آب خیلی ارزشمند است. و آن عطوفت و مهرباني امام حسين در صحنهاي شكل ميگيرد که قرار است يك جنگ خونين با امام(علیه السلام) اتفاق بیفتد. و ایشان از آن مطلع هستند. در عين حال امام حسين(علیه السلام) آن برخورد عاطفي را ميكنند كه منشا تحول شخصيتي مانند حُـرّ ميشود. این برخورد امام(علیه السلام) را ما در اين سمت ميبينيم و از آن طرف برخوردي را كه در روز عاشورا و ايام قبل از آن یعنی سـه روز مانده به داستان عاشورا، میبینیم که چطور آب را بر روي خاندان پيامبر بستند حتي بچههاي كوچك و شير خواره را محروم كردند، ببينيد کربلا يك تابلويي را ترسيم كرده كه در جبهه مقابل امام حسين(علیه السلام) همه ضدّ ارزشها و در طرف امام(علیه السلام)، همه ارزشها و فراتر از ارزشهاي اسلامي، شيعي و ديني، ارزشهاي بشري شكل گرفته است. و اين ارزشها هر انسان با عاطفه و با فطرتي را تحت تاثير خودش قرار ميدهد. و به همين دليل شما ميبينيد بعضي در دنیای غرب و در هاليوود خواستند چيزي بسازند كه عاطفه و احساس مخاطب را تحت تاثير قرار بدهند خواستهاند گَرتهبرداري كنند و شبيهسازي آن را انجام بدهند تا بتوانند آن نوع تاثير را در مخاطبشان ايجاد كنند كه امام حسين(عليه السلام) در تاريخ انجام داد و ماندگار و تاريخي براي هميشه راهنماي بشريت است ان شاء الله.
در واقعه عاشورا عليرغم تبليغاتي كه وجود داشت چه ویژگیهایی در زنان و مرداني که امام حسین(علیه السلام) را تا آخرین لحظه همراهی کردند وجود داشت و ما چگونه میتوانیم از آنان برای زندگی امروزمان درس بگيريم؟
با توجه به ویژگیهایی که معاویه داشت و استفادهای که از ابزارهای تبلیغاتی میکرد و فضاسازيهايي كه كرده بود؛ اقدام امام حسين(علیه السلام) اقدامي بود كه واقعاً فهم آن براي ذهنيت عمومي جامعه آن روزگار كار آساني نبود. يعني حركت امام حسين(علیه السلام) در فضاي فرهنگي آن زمان طوري تصور ميشد که گويا اين يك حركت خودخواهانه در راستاي قدرتطلبي شخصي امام حسين(عليه السلام) است. و در واقع ادامه يك درگيري است كه بين دو قبيله بنی امیّه و بني هاشم به لحاظ تاریخی وجود داشته است. البته امام حسين(علیه السلام) در آن فضا به اشكال مختلف با سخنرانيها و با پيامها و با حركتهاي مختلف سعي كرد تا اين جوّ را بشكند؛ و در نهايت هم با حادثه كربلا موفق به شکستن آن جوّ شدند. ولي در آن فضا واقعاً كساني كه بتوانند بفهمند و بتوانند درك كنند كه حق چيست؟ احتياج به بصيرت زيادي داشته و به تعبيري يك توفيق خاص الهي بود كه نصيب بعضي شد. آنها توانستند به چنين بصيرتي برسند و بتوانند در آن شرايط سخت راه درست را تشخيص بدهند و كنار امام حسين(علیه السلام) قرار بگيرند و آن صحنههاي ماندگار و با ارزش را در تاريخ رقم بزنند. در واقع آن عاملي كه آنها را نجات داد كه البته واقعا توفيق الهي بود؛ آن بصيرتي بود كه در پرتو الهي پيدا كردند. و آن بصيرت باعث شد كه در آن شرايط سخت و مبهم و تاريك، نقطه روشن را ببينند. امام حسين(علیه السلام) را درست بشناسند بطوریکه وقتي امام حسين(علیه السلام) در آن شب فرمودند كه « آنها با من كار دارند و من بيعت خودم را از شما برداشتم. شما از اين فرصت تاريكي استفاده كنيد و برويد. » آنجاست كه آن تعابير را ميشنويم كه « آقا اگر ما صد بار هم در راه شما كشته شويم، باز هم اگر زنده شويم كنار شما ميآييم و براي شهادت آمادهايم. » لذا اینكه آن بصيرت در آن فضا پيدا شد، واقعا يك توفيق خاص الهی بود. و آن توصيفاتي كه امام حسين(علیه السلام) از ياران خودش كرد؛ اغراق نبود؛ زیرا اهلبيت(علیهم السلام) اهل اغراق نيستند. آن توصيفات، واقعاً مقام و منزلت آنها بود. البته من اين جمله را عرض كنم؛ وقتي انقلاب اسلامی ایران پیروز شد امام(ره) فرمودند: « مردمي كه ما امروز ديديم از بعضي از اصحاب امام حسين(علیه السلام) هم بالاترند و بصيرتشان بيشتر است زیرا در اين شرايط سخت توانستند راه را درست تشخيص بدهند و مقاومت كنند. » يعني واقعاً امروز هم راه امام حسين(علیه السلام) باز است. و رهروان راه امام حسين(علیه السلام)، امروز هم وجود دارند. و همانها هستند كه در واقع توانستند حافظ ارزشهاي اسلامي و مكتب اهلبيت(علیهم السلام) باشند و ان شاء الله آنها هستند كه زمينه ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشریف) را فراهم خواهند كرد و ان شاء الله آنها هم از ياران و اصحاب امام(علیه السلام) خواهند بود و در كنار آن بزرگوار زمينه حكومت جهاني ارزشها و حكومت جهاني اسلام را فراهم خواهند كرد ان شاء الله. موفق باشيد.[1]
دفتر آیت الله هادوی تهرانی
[1] برگرفته از مجله گنجینه مجمع سال پنجم، شماره های 57 – 58، آذر و دی 1390.