به گزارش ایکنا، آیتالله مهدی هادوی تهرانی، ششم دی ماه در تفسیر سوره مبارکه غاشیه، گفت: این سوره با یک سؤال آغاز شده و پرسیده آیا داستان غاشیه برای تو آمده است؟ غاشیه در اینجا به معنای قیامت است؛ البته به لحاظ لغوی غاشیه یعنی آن چیزی که در بر میگیرد و چون قیامت همه چیز را در بر می گیرد به آن غاشیه گفتهاند.
وی افزود: داستان قیامت را خداوند به اشکال مختلف تکرار کرده است و همه انسانها روزی با این حقیقت غیر قابل انکار روبرو خواهند شد؛ از نظر امکان شاید ممکن بود ما به دنیا نیاییم ولی ممکن نیست که از دنیا نرویم؛ مرگ امری مسلم و قطعی و ضروری برای هر موجودی در این عالم است.
هادوی تهرانی تصریح کرد: وقتی میمیریم حوادث بعد از مرگ هم قهری است؛ بعد از مرگ برزخ قرار دارد تا روزی که همه مبعوث شوند همانند اینکه از خواب بیدار میشویم، البته عدهای متنعم به نعمتها و برخی به جهنم برزخی متنعم هستند. فیض کاشانی در حق الیقین روایاتی در بخش معاد نقل کرده و در آنجا داستان شب اول قبر را توضیح میدهد.
استاد سطح خارج حوزه اظهار کرد: در قیامت خرد و ریز اعمال انسان مورد پرسش قرار میگیرد در حالی که در برزخ چند سؤال کلی از او پرسیده میشود؛ اینکه عمرش را در چه راهی صرف کرده یا خدا و پیامبر و امامش کیست؟ در مورد مؤمنان در روایت بیان شده که بعد از این سؤالات به او گفته میشود بخواب و تا روز مبعوث شدن میخوابد.
وی افزود: وقتی انسان در قیامت مبعوث شود از او سؤال میشود که خواب شما چقدر طول کشید و او میگوید نصف یا یک روز؛ قیامت بر خلاف برزخ مادی است گرچه با ماده در دنیا تفاوت زیادی دارد؛ الان فیزیک کمتر از ده درصد عالم ماده را کشف کرده و بیش از ۹۰ درصد آن ماده و یا انرژی تاریک است و هیچ علمی به آن نداریم.
استاد حوزه علمیه تصریح کرد: براساس ادامه آیات، انسانها در آن روز دو گروه میشوند؛ گروهی که چهره آنها از شدت درد و فشار در خود فرورفته و خشوع کردهاند و گروه دیگری هم در التذاذ و نعمت و گشایش هستند و چهره آنها بشاش است.
وی افزود: مهم این است که بدانیم عمر انسان در دنیا بسیار کوتاه است در حالی که در برزخ، دهها و یاد صدها هزار سال توقف داریم ولی قیامت عمری ابدی است. بنابر این در حقیقت دنیا در برابر برزخ و قیامت، یک فرصت محدود در حد لحظه است. در روایت بیان شده که نوح در سن ۵۰ سالگی پیامبر شده و ۹۵۰ سال هم نبوت کرد و بعد از طوفان هم سالهای زیاد دیگری عمر کرد که شاید به دوهزار سال رسید؛ عزرائیل برای گرفتن عمر او آمد و نوح گفت اجازه هست من از آفتاب به سایه بروم و بعد جانم را بگیری و او اجازه داد؛ نوح که چند صدسال عمر کرده است گفت که کل عمرم در نظرم به اندازه رفتن از آفتاب به سایه بود؛ حال ما که عمرمان اینقدر محدود است، ببینید چقدر کمتر از رفتن یک قدم از آفتاب به سایه است.