خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

علم بدون عمل عامل هلاکت انسان است

چهارشنبه, 29 آذر 1402 ساعت 09:19
منتشرشده در اخبار

به گزارش ایکنا، آیت‌الله مهدی هادوی تهرانی، استاد درس خارج حوزه علمیه، ۱۴ آذرماه در ادامه سلسله جلسات تفسیر سوره مبارکه حجر که در مدرسه آیت‌الله العظمی گلپایگانی برگزار می‌شود، گفت: در آیات گذشته به عذاب خدا بر قوم لوط اشاره شد و اینکه خداوند بارانی از سنگ بر سر آنان بارید و بر روی صورت به زمین افتادند و مردند و زلزله شدیدی هم آمد و سرزمینشان را زیر و رو کرد و بعد فرمود این ماجرا برای کسانی که اهل عبرت و شناخت علت و معلول هستند تا قیامت درس‌آموز است.

متن سخنان آیت‌الله هادوی تهرانی به شرح زیر است:

در ادامه به اصحاب أَيْكَةِ «وَإِنْ كَانَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ لَظَالِمِينَ» اشاره کرد که آن‌ها هم اهل ظلم بودند و ما از آنان انتقام گرفتیم؛ شیخ طوسی بین انتقام و عذاب تفاوت قائل شده و فرموده است که رمانی گفته است انتقام نقیض انعام است ولی عقاب، نقیض ثواب است؛ عقاب متضمن معصیت است ولی انتقام ضرورتا به معنای معصیت نیست گرچه در مورد ایکه به خاطر معصیت بوده است. در مورد لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ «فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ» هم آورده است: ابن عباس و مجاهد و حسن بصری گفته‌اند لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ یعنی چیزی قابل الگو گرفتن برای همگان است یعنی نتیجه ظلم و انحراف عذاب الهی است. جبائی هم گفته است که سرنوشت این اقوام در لوح محفوظ وجود داشته است.

علامه طباطبایی فرموده است أَيْكَةِ واحده أَيْكَ است و أَيْكَ هم درختی است که بخشی از آن به بخش دیگر پیچ خورده است و أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ هم به این دلیل که در منطقه‌ای پر از درختان در هم تنیده زندگی می‌کردند به این عنوان نامیده شدند. علامه فرموده است: گفته‌اند مقصود از اصحاب أَيْكَةِ، قوم شعیب یا طائفه‌ای از این قوم است که البته در قرآن نام شعیب و داستان آن هست ولی به قوم او با عنوان أَيْكَةِ اشاره نشده است.

ایشان در مورد لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ هم گفته است یعنی قوم لوط و اصحاب أَيْكَةِ از جهت موقعیت مکانی در جایی بین مدینه و شام بودند که خدا سرزمینشان را تخریب کرد و مسافرانی که از این منطقه عبور می‌کنند همیشه این خرابه‌ها را می‌بینند و باید برای آنان الگو باشد. البته باید از جهت اسناد تاریخی این موضوع بررسی شود تا صحت و سقم این مسئله اثبات شود.

البته حضرت ابراهیم(ع) در منطقه الخلیل یعنی فلسطین فعلی بوده است و قوم لوط هم فاصله چندانی با آنجا نداشتند ولی نسبت دادن این ماجرا به شعیب که در دوره حضرت موسی(ع) بوده، بعید است. ضمن اینکه مصری که حضرت موسی(ع) در آن بوده، ظاهراً سودان فعلی است و فراعنه هم در سودان بوده‌اند زیرا سودان شمالی و جنوبی و مصر همگی مصر نامیده می‌شدند لذا این بحث نیازمند اثبات تاریخی است.

البته مهم نیست که قوم لوط و أَيْكَةِ در کدام منطقه بودند بلکه مهم آن عبرتی است که باید گرفته شود. اصحاب حجر را هم علامه، قوم ثمود دانست ولی باز در قرآن به صراحت بیان نشده است و از منظر علامه به این دلیل به آنان اصحاب حجر گفته شده است نام شهرشان، حجر بود و البته برخی هم گفته‌اند چون در دل کوه، خانه ساخته بودند به آنان اصحاب حجر گفته شده است. 

خلقت آسمان‌ها و زمین بر مدار حق

خدا از آیه ۸۵ سوره حجر «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ ۗ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ ۖ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ» پرونده دیگری باز کرده و فرموده است: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا؛ فرموده است ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را بین آن‌ها است جز به حق خلق نکردیم یعنی برای هدف، برنامه و غایتی خلق شده است. در سوره دخان هم فرموده است که اینها برای بازی نیست و ما هم لاعب نیستیم؛ در اساطیر یونانی بیان شده است که قائل به خدایان بودند و خدایان با انسان‌ها بازی می‌کردند تا حوصله آن‌ها سر نرود؛ یعنی یکسری توهمات و تصورات کودکانه وجود دارد و در سینمای هالیوود هم فیلم‌هایی در این باره ساختند و اینکه خدای طوفان و آب وقتی حوصله‌شان سر رفت طوفان و موج درست می‌کنند یا وقتی خدایان با هم نزاع دارند کارهایی می‌کنند که علیه مردم و طبیعت است و این توهمات حتی وارد کتب تورات و انجیل هم شد.

آورده‌اند که خدا با پیامبرش کشتی گرفت و شکست خورد ولی قرآن که مهیمن بر کتب دیگر است، مهر بطلانی بر همه این‌ها زد و فرمود که ما دنیا را برای بازی خلق نکردیم و کاملاً حکیمانه است و قیامت قطعاً برپا خواهد شد. بعد هم به پیامبر(ص) فرمود که به کسانی که زیر بار این مسائل نمی‌روند و گوش نمی‌دهند به شکلی پسندیده رو برتاب.

این آیه به تعبیر علامه طباطبایی، معرکه دعوای معتزله و اشاعره است و علامه به تفصیل به آن پرداخته است. جبری‌ها گفته‌اند خدا همه چیز را در آسمان و زمین و بین آن خلق کرده است و همه را هم به حق خلق کرده است پس اعمال و رفتارهای ما هم همگی مخلوق خداست و ما کاره‌ای نیستیم. مفوضه یعنی معتزله هم گفتند افعال بندگان، مخلوق خداوند نیستند زیرا برخی معصیت می‌کنند و افعال قبیح دارند و آیا معاصی و قبائح حق هستند؟ بنابراین معاصی مشمول مخلوقات خدا نیستند لذا مجموعه افعال را شامل نیست. 

 ائمه ما فرموده‌اند که نه معتزلیون درست می‌گویند و نه مفوضه. در کنگره هزاره شیخ مفید یکی از مشاهیر به غلط گفت که شیعه، معتزلی است ولی یکی از مراجع بزرگوار به شدت با او برخورد کرد و جلسه بهم ریخت. واقعا این حرف که شیعه معتزله است غلط است. اینکه می‌گویند معتزلی‌ها، عدل را قبول دارند ولی اشعریون قبول ندارند درست است ولی این دلیل بر آن نیست که ما همه عقاید اعتزالی را قبول داریم.

علامه طباطبایی هر دو استدلال را رد کرده است که قبل از پرداختن به آن این مقدمه را عرض می‌کنم. در مباحث فلسفی گفته می‌شود که شر، مفهوم عدمی و خداوند وجود محض است و هر چه از خدا صادر می‌شود وجود است لذا هر چیزی از خدا صادر شود، خیر است زیرا شر، عدم است و عدم چیزی نیست که بخواهد خلق شود. فرق بین ما و کسانی که دوخدایی هستند مانند زرتشتیان که اهورامزدا را منشأ خیر و اهریمن را منشأ شر می‌دانند در همین مسئله است. ما شر را عدم و همه عالم را مخلوق خدا می‌دانیم ولی آن‌ها شر را هم وجودی در نظر می‌گیرند و اهریمن را خالق آن می‌دانند.

چند مثال ساده بزنم؛ روشنایی چیست؟ وجود نور؛ تاریکی چیست؟ عدم نور و نبودن نور نه اینکه وجودی به نام تاریکی داریم. بنابراین عدم چیزی نیست که نیازمند خلق جداگانه باشد. 

تفاوت فلسفی نکاح و زنا

علامه در اینجا فرموده است که همه چیز خلق خداست ولی معصیت و قبیح، امور عدمی هستند نه چیزی که باید خلق شوند. ایشان مثال زده است که نکاح و زنا به لحاظ عمل فیزیکی فرقی ندارد و تنها تفاوت بین این دو مخالفت و موافقت با یک امر است، موافقت امری وجودی و نبود موافقت یعنی مخالفت، امری عدمی است. از دید علامه، حسن و قبح، صفت متصف به انسان است نه اینکه چون انسان‌ها خوب و بد هستند به خاطر خلقت خداوند است. 

علامه در اینجا به آیه ۲۶ بقره «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ ﴿۲۶﴾» اشاره کرده و آورده است: این ضلالت و هدایت در آیه آثاری است که بر رفتار و عکس‌العمل انسان‌ها نسبت به آن چیزی که خدا به ما نشان داده است محقق می‌شود. حادثه‌ای ایجاد می‌شود ولی برخی با دیدن آن بر ایمانشان افزوده و برخی هم بر کفرشان افزوده می‌شود. 

به نظر بنده خداوند حقایقی را در عالم تکوین و تشریع به انسان نشان می‌دهد و اگر ما آن حقیقت را آنگونه که خدا خواسته است، فهمیدیم و عمل کردیم ارتقای وجودی پیدا خواهیم کرد و بر نورانیت ما افزوده می‌شود ولی اگر آنطور نفهمیدم و برداشت نکردیم درجه وجودی ما تنزل یافته و الحاد و کفر ما و تاریکی درونی ما بیشتر خواهد شد که به آن استدراج گویند.

سه چیز با هم در تعامل هستند؛ علم و ایمان و عمل؛ علم غیر از ایمان است یعنی کسانی هستند که علم دارند ولی باور ندارند. خدا در مورد فرعونیان فرمود که این‌ها یقین علمی به سخنان و معجزات موسی(ع) داشتند ولی آن را به باور یقینی و عملی در وجودشان تبدیل نکردند، درست مانند اینکه همه ما می‌دانیم و علم داریم که هر لحظه ممکن است بمیریم ولی آیا واقعا باور هم داریم؟ علم، فعل قهری است ولی ایمان فعل اختیاری است و ما باید با اراده خودمان، چیزی را باور کنیم. امام(ره) خیلی این مثال را می‌زدند که همه می‌دانیم مرده، مرده است و کاری از او برنمی‌آید ولی کمتر کسی است که نترسد یک شب پیش مرده بخوابد.

تعامل علم و ایمان و عمل

عمل از ایمان نشأت می‌گیرد نه از علم و اگر ایمان و علم به مرحله عمل در نیایند ثمری هم نخواهد داشت لذا دائما در قرآن عمل صالح با ایمان همراه شده است. این سه عامل در یکدیگر تاثیر دارند و علم و ایمان توام با عمل مقدمه علم جدید، ایمان و عمل جدید است و این چرخه دائما رو به ارتقاء است ولی اگر علم بود و ایمان نبود با کسی که علم ندارد تفاوت دارند و این وضع بدتری دارد زیرا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکی نیستند؛ دانایان می‌دانند و عمل نمی‌کنند لذا معصیتشان هم بیشتر است برعکس کسانی که نمی‌دانند و مرتکب معصیت می‌شوند به همین دلیل در روایات فرمودند گناه جاهل زودتر بخشیده می‌شود.