فعاليتهاي ديني و فرهنگي امام سجاد (عليه السّلام)
شنبه, 02 مرداد 1389 ساعت 12:34
منتشرشده در
دیدگاه ها
امام سجاد ـ عليه السّلام ـ چهارمين پيشواي معصوم شيعيان، در عصر امامت خود هم چون ساير معصومين، در راستاي امر امامت، پيشوايي و هدايت جامعه، در شرايط خاص اجتماعي زمان خود بودند كه در حقيقت، يك بحران و جريان عقيدتي و فكري بزرگي كه زاييدة عوامل متعددي بودند، كه ميتوان به مهمترين اين عوامل اشاره نمود:
1. فاصله گرفتن جامعه از مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و محدوديتهاي سياسي و محدوديتهاي سياسي براي امامان ـ عليهم السّلام ـ از طريق منع نقل ونوشتن حديث، مگر احاديث خاصي كه خلفاي قبل اجازه داده بودند.
2. توطئه دستگاه جبار اموي در جهت دامن زدن به اختلافات فكري و مشغول كردن مردم به مسايل غير مهم و بهرهبرداري سياسي از آن، كه در نتيجه فرصت تبيين و تحقيق در اين مسايل از دست ميرفت.
3. گسترش دامنه فتوحات و مسلمان شدن سريع و بدون برنامه اقوام و ملل گوناگون با فرهنگهاي متفاوت امام سجادع در راستاي هدف بزرگ الهي خود كه هدايت و رهبري جامعه اسلامي ميباشد در مقابل اين انحرافات سكوت اختيار نكرد و با توجه به شرايط و اوضاع حاكم بر جامعه به مبارزه عليه اين انحرافات پرداخت.
الف. هشدار نسبت به عقايد غاليان: امام ـ عليه السّلام ـ هم بر جريانهاي فكري انحرافي درون جامعه شيعه نظارت داشت و هم بر جريانهاي انحرافي ديگران. وقتي ديد كه بعضي از شيعيان گرفتار عقيده غلو شدهاند و ممكن است امامان ـ عليه السّلام ـ را از از شأن بندگي بالا برده و به الوهيت آنها معتقد شوند، هشدار داد و فرمود:
«جمعي از شيعيان ما در حدي ما را دوست خواهند داشت كه درباره ما چيزي كه يهود نسبت به عزير و نصاري نسبت به عيسي گفتند، خواهند گفت: نه آنان از مايند و نه ما از آنانيم».(1)
ب. مبارزه با جبرگرايي: از جريانهاي خطرناك در زمان امام سجاد ـ عليه السّلام ـ رواج اعتقاد به جبر از طرف دستگاه حاكم بود، بنابر نقل مورخان، معاويه طلايهدار ترويج اعتقاد به جبر بود،(2) از اين رو وقتي عايشه از او پرسيد: چرا يزيد را به جانشيني خويش برگزيدي؟ گفت: خلافت يزيد قضاء و حكم الهي است و بندگان خدا حق دخالت در آن را ندارند».(3)
امام سجاد ـ عليه السّلام ـ با صراحت اين عقيده را رد كرد. چنان كه در مجلس ابن زياد در كوفه، وقتي عبيدالله خطاب به امام ـ عليه السّلام ـ گفت مگر خدا علي بن حسين را نكشت؟ حضرت در جواب فرمود: برادري داشتم به نام علي كه مردم او را كشتند.(4)
ج. مبارزه با مشبهه: در عصر امامت امام سجاد ـ عليه السّلام ـ توحيد خالص، يعني منزه دانستن خداوند از تشبيه به مخلوقات به دست فراموشي سپرده شد، و با بهرهگيري از عالمان دين فروش دنيا طلب، عقيده به تجسيم و تشبيه رواج يافت. امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در مقابل اين اعتقاد انحرافي نيز قاطعانه به مقابله پرداخت.
د. احتجاج با متصوفه و زاهد نمايان: يكي از حكمتهاي سيره امام ـ عليه السّلام ـ خط بطلان كشيدن به روش زاهدنماياني بود كه از دنيا بريده بودند و در برابر مردم عصر خويش هيچ گونه مسئوليتي احساس نميكردند و فقط به عبادت و رياضت ميپرداختند در حالي كه در آن جامعه انواع بدعتها و ظلمها رواج داشت و بر آنان لازم بود نسبت به آن عكس العمل نشان دهند، حضرت علاوه بر اين كه روش عملي خود، سيره و روش آنان را باطل اعلام كرد، به طور صريح نيز در مقابل آنان ايستاد پدر كلامي فرمود گروهي از اين است بعد از اين كه از امامان دين و شجره نبوت جدا شدند نحلهها و فرقههايي شدند گروهي در اوهام رهبانيت خود را گرفتار كردند و...»(5)
هـ . برخورد و مبارزه با عالمان درباري: مسلماً در جامعه اسلامي آن روزگار، افراد زيادي بودند كه وضع دستگاه خلافت را وضع اسلامي ميپنداشتند و اين به خاطر اقدامات زياد دستگاه اموي جهت مشروع جلوه دادن حاكميت خويش بود يكي از اين اقدامات جذب محدثان و علماي ديني به دربار حكومت بود تا احاديثي را از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با صحابه آن حضرت به نفع آنان جعل كند تا بدين وسيله زمينه فكري كه پذيرش حكومت آنان در جامعه آماده سازند.
امام سجاد ـ عليه السّلام ـ كه خطر اين سررشته ناشايست فكري و فرهنگ در جامعه عصر خويش يعني محدثان، مفسران، قراء و قضات درباري را جدي ميديد، مبارزهاي شديد عليه آنان آغاز كرد. كه براي نمونه به چند مورد اشاره ميشود.
برخورد با زهري: حضرت ابتدا با برخورهاي نصيحت گرانه بنا داشت زهري را از اين كار ناشايست بازدارد. لذا به طور غيرمستقيم به او فهماند كه دنياطلبي ريشة همه گناهان و ستمهاست و هيچ چيز نزد خدا بعد از توحيد و ايمان به نبوت مثل بغض دنيا نيست و نقاط ضعف زهري را كه حكومت هم انگشت روي آن گذاشته بود به او تذكر داد.(6)
همچنين زماني زهري همراه امام بود، حضرت دست به دعا برداشت و ضمن آن به زهري فهماند: «اي نفس؛ تا كي به دنيا دل ميبندي و تكيهات را آباداني آن قرار ميدهي؟ آيا از نياكانت عبرت نميگيري.(7)
امام ـ عليه السّلام ـ با اندرزها سعي داشت او را به خطاهايش متوجه كند و به راه حق برگرداند. سرانجام حضرت با نوشتن نامهاي تند او را به شدت توبيخ كرد و راه و روشش را نكوهش نمود.
و اين گونه مبارزات در مقابله با حسن بصري ادامه داشت.
حسن بصري در مني مشغول موعظه مردم بود در همان حال امام سجاد ـ عليه السّلام ـ از آن جا عبور كرد و به وي فرمود آيا از دين وصفي كه هم اكنون داري بين خود و خداي خود راضي هستي كه اگر در همين حال مرگت فرارسد هيچ نگران نباشي؟ حسن بصري گفت: نه راضي نيستم، امام فرمود: آيا به خود حديث نفس ميكني تا تغيير وضع دهي! و از اين وضعي كه راضي نيستي، بيرون آيي و كه از آن راضي هستي، وارد شوي؟ حسن چند لحظه سرش را پايين انداخت، سپس گفت: من آن را خلاف واقع عرض كردم؟
بعد از رد و بدل شدن كلمات ميان حسن بصري و امام ـ عليه السّلام ـ حسن بصري پشيمان شد و پس از آن زمان حسن بصري مردم را موعظه نميكرد.(8)
احتجاج حضرت با عباد بصري: امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: عباد بصري در راه مكه، خدمت علي بن حسين ـ عليه السّلام ـ رسيد و به او گفت: علي! جهاد در راه خدا و دشواريها آن را كنار نهادهاي و به سوي حج و خوشيهاي آن روي آوردهاي؟ در حالي كه خدا فرموده است: خداوند جان و مال مؤمنان را از ايشان خريد تا برايشان بهشت باشد. آنان در راه خدا ميجنگند. ميكشند و كشته ميشوند وعدهاي كه حقيقتاً در تورات و انجيل و قرآن به آن داده شده است و چه كسي از خدا به عهد خود وفادارتر است؟ مژده باد شما را به اين معامله كه انجام داديد، كه آن رستگاري بزرگي است.(9)
تو آن جهاد و آن وعده خدا را ترك كرده و به حج آمدهاي؛ امام در جواب فرمود: دنباله آيه را نيز بخوان،(10)
عباد بقيه آيه را خواند و زماني كه تمام كرد، امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: هر گاه اين گونه افرادي را كه خداوند توصيف كرده است يافتي، در اين صورت جهاد به همراه آنان برتر از حج خواهد بود.
امام ـ عليه السّلام ـ با اين موضع گيري، سيره و روش اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را درباره شركت در جنگ و جهاد بيان فرمود.(11)
__________________________________________________________
1. طوسي، ابوجعفر محمد بن المحسن، اختيار معرفي الرجال، ج 1، ص 336.
2. الطبرسي، حسن بن علي بن محمد بن علي بن الحسن (عماد الدين طبرسي). كامل بهايي، ج 2، ص 262.
3. ابن قتيبه دينوري، ابو محمد عبدالله بن مسلم، الامه و السياسه، ج 1، ص 205.
4. الطبرسي، ابو منصور احمد بن علي بن ابيطالب، الاحتجاج، ص 311.
5. كشف الغمه، ج 2، ص 293.
6. كليني الرازي، ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق، الاصول من الكافي، ج 3، ص 197.
7. ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء اسماعيل، البدايه و النهايه، ج 9، ص 128.
8. احتجاج، ص 313 و 314.
9. توبه، 111.
10. توبه، 112.
11. سایت اندیشه قم، آشنایی با صحیفه سجادیه