سکولاریسم (1)
در دوران نوزايى(2) كه از اواسط قرن پانزده ميلادى با گرايش به فرهنگ روم باستان و يونان قديم آغاز شد و سپس در عصر اصلاحگرى(3) كه در قرن شانزده توسط برخى رجال دين، مانند لوتر، شكل گرفت و آنگاه در دوران روشنگرى(4) كه در قرون 17 و 18 ميلادى با گرايش به خرد كاربردى و عقلانيت عرفى تجسم يافت، دين باوران مسيحى متوجّه شدند كه اين آيين با كاستىهايى كه دارد، نمى تواند جوابگوى نيازهاى اجتماعى - سياسى جديد باشد و خود را با شرايط تازه ى زندگى بشر در اين عصر هماهنگ سازد. از اين رو، اعلام كردند كه دين تنها براى ارتباط انسان با خدا و آخرت آمده است و در امور اجتماعى يا سياسى ضرورتى نيست كه به آن مراجعه شود. بدينسان انديشه ى جدايى دين از سياست و انكار مرجعيت دين در حوزه ى مباحث اجتماعى سياسى شكل گرفت و فيلسوفان سكولار (5) يكى پس از ديگرى ظهور كردند.
با توجه به آنچه پيرامون تفكر مسيحى گذشت، به جرأت مى توان گفت: سكولاريسم فرزند مشروع تمدّن غرب است، زيرا آيينى كه از مسير زلال الهى خود منحرف و با اهواء و آراء زمينى ممتزج شده بود، نمى توانست داعيه ى پاسخگويى به همه ى نيازهاى انسان در هر زمانى را داشته باشد. افزون بر اين، دين عيسىعليه السلام دين خاتم نبود و هرگز عيسىعليه السلام خود را آخرين پيامآور الهى معرفى نكرده بود، بلكه با تأكيد بر ظهور احمد (ستوده شده) بشارت بعثت پيامبر خاتمصلى الله عليه وآله را داده بود.
امّا اسلام دين خاتم و از آفت تحريف در امان است، از اين رو، مجالى براى طرح جدايى دين از سياست به طور طبيعى در بستر فرهنگ اسلامى وجود نداشت و هنگامى اين انديشه در اين ديار سربرآورد كه برخى مسلمانان با افكار غربيان آشنا و شيفته ى آن شدند و گمان كردند كه تكرار آن مطالب موجبات تكامل و ترقى جوامع اسلامى را فراهم مى كند.(6) (7)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) Secularism.
2) Renaissance.
3) Reformation.
4) Enlightinment.
5) Secular.
6) به عنوان مثال دكتر جابر عصفور در مقدمه ى خود بر كتاب «الاسلام و اصول الحكم» نوشته ى على عبدالرزاق مى گويد: ما به امثال رفاعه طهطاوى، محمد عبده و على عبدالرزاق افتخار و به آنها اقتدا مى كنيم، چون طرفدار دولتى متمدن و اجتماعى مدنى هستند.
7) برگرفته از کتاب ولایت و دیانت «جستارهایی در اندیشه سیاسی اسلام»، استاد مهدی هادوی تهرانی، صص 40 – 42.