خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

حوزه و تحولی در جهت تعالی حوزه و تحولی در جهت تعالی

پنج شنبه, 22 مهر 1389 ساعت 09:33
منتشرشده در دیدگاه ها

بخشی از سخنان حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (مد ظله العالی) در آغاز سومین دوره ی درس خارج اصول
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
توفیقی حاصل شد که سومین دوره خارج اصول را امروز انشاء الله آغاز کنیم و این برای بنده نعمت خاصی بوده است که تا این زمان بتوانم در خدمت حوزه باشم. به عنوان تیمن و تبرک امروز برخی روایات را می خواهم بخوانم که به نظر من توجه به بعضی از این مفاهیم از هر دانش دیگری که ما در حوزه یاد می گیریم مهم تر است و متأسفانه بی توجهی ما نسبت به بعضی از این مفاهیم باعث شده که درس خواندن ما آن آثاری را که باید، نداشته باشد.


روایتی است از امام صادق (ع) و از نبی خاتم (ص)، که این روایت به لحاظ سندی صحیحه است. طبق این روایت حضرت می فرمایند: « کسی که راهی را طی می کند، تا در آن راه دانشی را طلب کند، خداوند برای او راهی به سوی بهشت باز می کند ». روایت دیگری می فرماید: « فرشتگان بال های خودشان را پهن می کنند برای طالب علم، به خاطر رضایتشان نسبت به او ». یعنی آن قدرت های الاهی، آن قدرت های ماورائی، دست به دست هم می دهند تا این که طالب علم را یاری کنند. « آن کسانی که در آسمانند و آنانی که در زمینند، حتی ماهیان دریا، برای طالب علم، استغفار می کنند ». شاید قدر دانش و جایگاهی که در آن هستیم را، آن ها بهتر از ما می فهمند. « فضیلت عالم نسبت به کسی که صرفاً عبادت می کند، مانند فضیلت ماه است بر سایر ستارگان ». یا این روایت معروف: « علماء وارثان پیامبرانند».
نکته ای که به نظرم خیلی باید به آن توجه کرد، نگاهی است که به علم، عالم و کسی که طالب علم است در اسلام وجود دارد و مقایسه آن با نگاهی که به علم، عالم و طالب علم در فرهنگ غربی وجود دارد. این روایات نمونه ای بود از نگاه اسلامی به علم و علم آموزی. در فرهنگ اسلامی علم آموزی، یک عمل عبادی است و علماء ورثه ی انبیا هستند. در این فرهنگ، تدریس یک وظیفه است. و مدرس دارد به وظیفه اش عمل می کند و هرگز از کسی طلبکار نیست. حوزه ی علمیه که میراث خود نبی خاتم (ص) و ائمه معصومین (ع) است، تجلی و ظهور همین معناست. حوزه علمیه یعنی این. اما در فرهنگ غربی چطور؟ ببینید در فرهنگ غرب، علم یک کالای اقتصادی است. ارزش علم به اندازه ی نقشی است که در اقتصاد ایفا می کند. عالم یک عامل اقتصادی محسوب می شود. ارزش عالم به اندازه ای است که در افزایش ثروت عمومی یا خصوصی موثر است. دانش اندوزی در فرهنگ غرب نوعی هزینه کردن و سرمایه گذاری است. به همین دلیل یک عالم در فرهنگ غربی در ازای کاری که می کند، توقع دارد به او اجر مادی داده شود، چون کار او در واقع یک کار اقتصادی است. در نتیجه مثل هر کارمند، هر کارگر، هر عامل اقتصادی، توقع دارد که این فعالیت او برایش نتیجه ی مالی داشته باشد. یک محصل غربی یا محصلی که درچارچوب فرهنگ علمی غرب قرار دارد، حساب می کند که من اگر لیسانس بگیرم مثلاً پنج میلیون تومان برایم هزینه دارد و اگر به جای این تحصیل کردن، کار بکنم، پنج میلیون تومان درآمد خواهم داشت، پس من برای گرفتن این لیسانس، باید ده میلیون تومان هزینه کنم. اما از سوی دیگر اگر این مدرک را بگیرم، طی چهار سال بعد، می توانم بیست میلیون تومان به دست بیاورم. در نتیجه هزینه تحصیلاتم در چهار سال آینده جبران خواهد شد و سودی هم به دست خواهم آورد. این محاسبه ای است که در فرهنگ علمی غربی وجود دارد. دانشگاه در واقع تجلی همین معناست.
دانشگاه و حوزه صرفاً دو محیط متفاوت از نظر فیزیکی نیستند . یک جا روی صندلی و یک جا روی زمین می نشینند، یک جا فقه می خوانند و یک جا فیزیک، این گونه نیست. تفاوت این دو محیط علمی به دو فرهنگ کاملاً متفاوت آن ها باز می گردد. کسی که این جا فقه می خواند، با کسی که در دانشکده الهیات فقه می خواند فرق می کند. کسی که در دانشکده الهیات فقه می خواند، مثل آن کسی که فیزیک یا مهندسی می خواند، یک نگاه اقتصادی دارد؛ من این فقه را می خوانم، چهار سال بعد می توانم قاضی یا وکیل بشوم. این دانشجو از خودش می پرسد مشاغل مربوط به این رشته چه درآمدی خواهند داشت؟ به همین دلیل ارزش علم در دانشگاه به میزان درآمد نهایی آن علم است. چرا در جهان سوم در یک دوره رشته های مهندسی و در یک دوره پزشکی محور توجه می شوند؟ زیرا در هر دوره یکی از این علوم است که بازار کار بهتری دارند. البته در جهان پیشرفته به پزشکان و مهندسان می گویند کارگران متخصص. می گویند مدیریت جامعه با علوم انسانی است و به همین دلیل استعدادها را هدایت می کنند به سمت علوم انسانی ولی همان غربی ها در جهان سوم استعدادها را می فرستند به سمت مهندسی و پزشکی چون خودشان می خواهند بهترین محصول را برداشت کنند. الان بهترین پزشکان ما کجا هستند؟ بهترین مهندسان ما کجا هستند؟ متأسفانه هنوز هم بهترین های ما نهایتا سر از غرب در می آورند.
این فرهنگ متاسفانه در دانشگاه های ما غالب است. البته در بین همین دانشجویان، افراد بسیاری هستند که با انگیزه های الهی و انسانی وارد محیط علمی شده اند و هدف اصلی آن ها مسایل اقتصادی نیست ولی هنوز هم جو غالب و فرهنگ علمی حاکم بر دانشگاه ها، فرهنگ علمی غربی است. حال در این سی سال چه قدر تلاش شده که این فرهنگ تغییر کند و ما تا چه حد در تغییر فرهنگ دانشگاه موفق بودیم، بحث دیگری است.
متاسفانه در حال حاضر در حوزه ی مساله ای وجود دارد که بسیار بسیار خطرناک است. ایده ای در حوزه شکل گرفته که ریشه در نشناختن دانشگاه دارد. نظراتی پا به عرصه گذاشته اند که ریشه در غفلت از تفاوت ماهوی فرهنگ علمی در حوزه و دانشگاه دارند. متاسفانه عده ای که دانشگاه را نمی شناسند، دانشگاه های دنیا را ندیده اند، می آیند و برای حوزه برنامه پیشنهاد می کنند و فکر می کنند که اگر مانند آن چه در دانشگاه ها دارد انجام می شود این جا هم عمل بشود، مشکلات حل شده و پیشرفت پیدا می شود. این اشتباه بسیار بزرگی است. بحث برنامه ریزی برای حوزه، بحثی کارشناسی است، بحثی تخصصی است. باید دید محصول دانشگاه ها چیست؟ آیا محصول دانشگاهی می تواند عالم دین بشود. بحث این است که آن سیستم چه چیزی تربیت می کند؟
من سوال می کنم؛ چرا طلبه ها در مدارس تحت برنامه با زور حضور و غیاب باید در درس شرکت کنند؟ ولی همان طلبه ها در دروس آزاد بدون هیچ گونه حضور و غیابی در دروس شرکت می کنند؟ چون در آن جا یک روحیه ای به طلاب القاء می شود که عکس العمل خودش را دارد، این جا یک روحیه ی دیگری القا می شود. متاسفانه ما به جای این که بازنگری کنیم ببینیم واقعاً در طول سی سال گذشته و در مدارس تحت برنامه، چه قدر موفق بودیم، می آییم و سعی می کنیم همان برنامه گرته برداری شده از دانشکاه را در سطوح عالی هم پیاده کنیم. باید رفت و تحقیق کرد و اگر موفقیتمان در مدارس تحت برنامه کم بوده، بیاییم و این مدارس را کاهش دهیم. شش سال تحصیل تحت برنامه را تبدیل کنیم به یک سال یا دو سال. بگوییم اول که طلبه وارد می شود،چون با محیط و دروس آشنا نیست، ما به او برنامه می دهیم ولی در سال های بعد، اختیار با خود اوست که خودش استاد و درس را انتخاب کند. باید از سال سوم، چهارم، فضا را برای طلبه باز کنیم و به او بگوییم خودت باید دنبال دانش باشی. لازم نیست کسی بالای سرت باشد و کنترلت کند تا در درس حضور پیدا کنی. لازم نیست کسی از تو امتحان بگیرد تا تو درس بخوانی. البته امتحان هم از تو می گیریم، ولی تو برای امتحان درس نخوان. تو درس بخون برای اینکه این مطالب را درست یاد بگیری تا بتوانی نقشی را که باید، ایفا بکنی. مگر انبیا به خاطر امتحان دنبال علم بودند؟ مگر برای این که می خواستند حقوق بگیرند دنبال هدایت مردم بودند؟ معنا ندارد کسی بخواهد این جا بیاید کار یک کارمند را بکند، کار یک دانشگاهی را بکند و بعد بخواهد ورثه ی انبیا باشد، مگر می شود؟ هیچ کسی از این طریق نمی تواند راه انبیا را ادامه بدهد. راه انبیاء معیارهای خودش را دارد.
متاسفانه حتی در سیستم آموزشی مدراس سطح یک، الگوی طراحی، دانشگاه های مطرح و سیستم های موفق آموزشی نبوده اند. در دانشکاه های طراز اول، دانشجوها در ترم های بعد از ترم اول، هم در انتخاب استاد و هم در انتخاب برخی دروس جنبی مختارند. اساتید با هم رقابت دارند و استاد ضعیف حذف می شود. این مزیت به طور کامل در سنت های تدریس حوزوی وجود داشته ولی امروز طلبه ی ما در مدارس به جز همان استادی که برایش می آورند هیچ حق انتخابی ندارد. اساتید قوی در مدارس محو شده و احیانا رابطه جای شایستگی ها را در تعیین استاد گرفته است. زمینه رقابت و آزادی انتخاب استاد برای طلاب مدارس وجود ندارد. این رقابت است که مایه ی رشد هر سیستم آموزشی است؛ چه حوزوی و چه دانشگاهی.
سنت های مهمی در تحصیل حوزوی بوده که در همین بستر فرهنگی شکل گرفته بوده است. ما متأسفانه داریم کم کم این ها را از دست می دهیم. چند ماه قبل دانشگاه "دورهان" از بنده برای شرکت در یک اجلاس دعوت کرد و خیلی روی شرکت بنده اصرار داشتند، البته من نرفتم. موضوع اجلاس شیوه های آموزشی در حوزه های علمیه شیعه بود. چون آن ها می خواهند بدانند در اینجا چه کار می کنند دانشمندانی تولید می شوند که در محیط های آموزشی جدید کمتر تولید می شوند؟ دانشگاه های پیشرفته ی دنیا حتی سعی کرده اند معماری خودرا از حوزه های علمیه بگیرند، معماری دانشگاه آکسفورد، از حوزه های علمیه شمال آفریقا گرفته شده و ساختار آموزشی آن هنوز میراث همان دوره است. ما باید سعی کنیم نقاط قوت حوزه را بشناسیم و آن ها را تقویت کنیم. سنت های خوب حوزوی را که متأسفانه از بین رفته، احیا کنیم. یک سنتی در دوره ما بود، که در حال انقراض است؛ سنت مباحثه. مباحثه این است که شما درسی را که خوانده اید برای هم بحثتان تدریس کنید و او هم مثل یک شاگرد اشکال کند. امام رضوان الله علیه تعبیری داشتند که طلبه ها سر مباحثه، به یکدیگر نعلین می زدند! نه این که نعلین زدن موضوعیت داشته باشد، یعنی جدی بحث می کردند.
این سنت مباحثه در زمان ما بود ولی دارد کمرنگ می شود و من بارها این را عرض کردم، بنده اگر اندک موفقیتی در حوزه داشتم، بیش تر از آن که حاصل تحصیلاتم باشد حاصل مباحثه هاست. بنده استادان خیلی خوبی داشتم، ولی صرف خوب بودن استاد کافی نیست. سنت هایی بوده که متأسفانه زمان من هم منسوخ شده بوده، و متأسفانه دیگر الان حتی تصور آن سنت ها هم محال می نماید. یکی از آن سنت ها تقریر شفاهی بوده است. وقتی استادی درس خارج می گفته، طلبه هایی که قوی تر و پر سابقه تر بودند، قبل از درس می آمدند و درس جلسه قبل را برای طلبه های جوان تر توضیح می دادند. مقدماتی که استاد احیاناً بیان نمی کرد، آن ها بیان می کردند، اشکالات طلبه های جوان را پاسخ می گفتند. متأسفانه این سنت تقریر، حتی در زمانی که من هم درس می خواندم دیگر در حوزه قم نبود و تقریباً منسوخ شده بود.
از جمله سنت هایی که در حوزه بوده و هنوز هم کم و بیش هست؛ سنت تقریر کتبی است. حضرت آیت الله سبحانی (حفظه الله) می فرمود: "زمان ما اگر طلبه ای دفتر و قلم می آورد سر درس که مطالب را همان جا یادداشت کند، طلبه های دیگر می گفتند این بی سواد است و از روی تنبلی نمی رود در خانه تقریر درس را بنویسد و همین جا سر درس می آید یادداشت می کند." حالا عیب ندارد سر درس هم یادداشت کنیم. اما یادداشت کردن مطالب، سر درس به این معنا نیست که آدم به درس گوش ندهد. برای اینکه بتوان به درس گوش داد، باید پیش مطالعه کرده باشید. ما وقتی می رفتیم درس خارج، قبل از درس نه تنها مطالعه می کردیم، حتی درس را پیش مباحثه می کردیم! و بعد سعی مان این بود که قبل از درس استاد، خودمان به نتیجه برسیم، فتوا داشته باشیم و بعد برویم سر درس ببینیم که استاد می تواند فتوای ما را عوض کند یا نمی تواند؟ ما از نظر خودمان دفاع می کردیم، استاد هم از نظر خودش تا بالاخره ببینیم کدام یک می توانیم از پس هم بربیاییم. طلبه باید این گونه برود سر درس. کسی که پیش مطالعه کرده، وقتی مطالب استاد را یادداشت می کند، حواسش پرت نمی شود، چون می داند استاد چه می گوید و خودش قبلا مطالب را دیده و سررشته ی بحث از دستش خارج نمی شود. در این حالت است که انسان توانایی استاد را تشخیص می دهد. کسی که پیش مطالعه کرده می تواند استاد را بشناسد و بفهمد که این استاد آیا واقعا توانایی دارد یا نه؟ وگرنه فرق یک استاد برجسته و یک استاد خیلی عادی یا ضعیف، از نظر طلبه ای که مطالعه نمی کند روشن نیست.
مرحوم آقای بهجت (رضوان الله علیه) در درس های خصوصی و در منزلشان، به صورتی درس می گفت که اصلاً طلبه نمی فهمید کجای مطالب حرف ایشان و کجایش حرف صاحب جواهر است. عبارت های جواهر را تند تند به عربی می خواندند و در میان آن عبارات، کلماتی می گفتند. طلبه ای که مطالعه نکرده بود اصلاً نمی فهمید ایشان چه می گوید؟ ولی کسی که مطالعه کرده بود می فهمید ایشان دارند، چه قدر زیبا بعضی از پیچیده ترین عبارت ها و مطالب صاحب جواهر را باز می کند و چقدر دقیق اشکال می کند. طلبه ها از آقای بهجت فقط این را می دانند که ایشان با صفا نماز می خواند، ذکر می گفت. آن جهات به جای خود، ولی علمیت ایشان را کمتر کسی متوجه می شد.
پیش مطالعه، مباحثه، تقریر؛ این ها سنت های حوزه است. باید این سنت های حوزوی که باعث رشد حوزه بوده اند را احیا کنیم. نه به این معنی که از ابزارهای جدید استفاده نکنیم، نوآوری نداشته باشیم. در همین درس خارج، ما از انواع ابزار های جدید استفاده می کنیم. متأسفانه تصورات ما دقیق نیست، استفاده از ابزار اشکال ندارد. اما نباید سنت حوزه، فرهنگ حوزه و ارزش های حوزه را از دست داد. این فرهنگ، فرهنگ امروز و دیروز نیست. این فرهنگ قرن هاست در حوزه های ما تجربه شده، آزمون شده و نتیجه داده است. امروز اگر ما اینجا می نشینیم و بحث می کنیم، به پشتوانه 1400 سال تولید و تجربه ی علمی حوزه ی شیعی است. این تولید در این حوزه ها به برکت علمایی است که سعی کردند به این روایات عمل کنند.