بسم الله الرحمن الرحیم
خدا ـ تبارک و تعالی ـ را شاکریم که به ما توفیق داد دوباره در این حوزۀ نورانی در خدمت دوستان باشیم و إن شاء الله توفیق پیدا کنیم مباحثی را که سال گذشته داشتیم، ادامه دهیم. ابتدا باید از دوستان تشکر کنم که آمدید و درس برقرار شد. روزی که میرفتیم، این مدرسه چند روزی بود که خالی شده بود و امروز هم که آمدیم، این مدرسه تا چند روزی خالی خواهد بود! بالاخره دوستان همراهی میکنند و ما معمولاً هر سال قبل از همه، درس را شروع کردهایم و معمولاً بعد از همه جلسات درس ما تمام شده است.
ابتدا یک روایتی را به عنوان تبرک و تیَمُّن اشاره کنم. «علي بن إبراهيم عن أبيه عن علي بن معبد عمن ذكره عن معاوية بن وهب عن أبي عبد الله ع قال كان أمير المؤمنين ع يقول يا طالب العلم إن للعالم ثلاث علامات العلم و الحلم و الصمت و للمتكلف ثلاث علامات ينازع من فوقه بالمعصية و يظلم من دونه بالغلبة و يظاهر الظلمة.»[1] این روایت را مرحوم کلینی ـ رضوان الله علیه ـ از معاویة بن وهب از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل کرده است. گرچه در سند این روایت عمن ذکره وجود دارد؛ یعنی روایت ارسال دارد، متنش دال بر صدق این کلام است. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: کان امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ یقول، یعنی نه یک بار، بلکه مکرر فرمودند. گویا احتمالاً هر سال اول سال درسی حضرت این جمله را می فرمودند! یا طالب العلم ان للعالم ثلاث علامات. ای طلبهها، عالم سه علامت دارد: العلم و الحلم و الصمت؛ دانش، بردباری و سکوت. علامت بودن علم که معلوم است. بالاخره عالم بدون علم که معنادار نیست. حلم هم نتیجه علم است. علم کسی که به دانش واقعی رسیده باشد، قهراً بردباری را به همراه خواهد داشت؛ البته دانش واقعی که انبیاء ـ علیهم السلام ـ مصداق تام آن هستند. ایشان همان طور که به لحاظ علم در بالاترین مرحله بودند، حلمشان هم از همه بیشتر بود. نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ که أفضل الأنبیاء است، در حلم هم از همه بالاتر است. تعبیر قرآن را ببینید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ».[2] آن نرمی حضرت، آن بردباری حضرت با دیگران، نتیجۀ آن دانش حضرت است. نباید از جاهل انتظار داشته باشیم که ارزش علم و عالم را بفهمد، این عالم است که باید با صبوری بتواند جاهل را هدایت کند. من همیشه این را گفتم که بعضی از وقتها چیزهایی در مورد پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ میشنویم و شاید گاهی به سادگی از کنارش رد شویم که اگر یک لحظه فکر کنیم، میبینیم اصلاً قابل تحمل نیست، بلکه اصلاً برای ما قابل تصور نیست. ما از عرب جاهلی هیچ تصوری نداریم. همیشه این را عرض کردم این عرب الآن را که 1400 سال در حوض کوثر اسلام آب کشیده شدهاند، ببینید تا بفهمید عرب جاهلی یعنی چی؟ مقصودم فرهنگ عمومی عربی است. حال در زمان پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ چه بودند، خدا میداند! فرض کنید یک آدمی این چنین با آن قیافه و وضعیتش، بوی نامطبوع و قیافۀ کثیف، برسد خدمت پبغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و سرش را بگذارد روی پای حضرت و لنگش را هوا کند و بگوید یا محمد حالا برایم قصه بگو! ما یک طلبه هستیم و چهار تا کلمه ضرب ضربا آن هم نصف و نیمه بلدیم. بعد فرض کنید حضرت با آن مقام علمی و یک همچون رفتاری با وی شده است. فرض کنید کسی با یک مرجع تقلید، یک عالم این طور برخورد کند. ما چه برخوردی با او خواهیم کرد؟ این است حلم حضرت!
صمت در روایات ما از جمله همین روایتی که خواندیم وارد شده است و زیاد هم هست. تعابیر مختلفی هم مثل صمت، صامت آمده است. این صمت یکی از علامات مؤمن است. صمت یعنی سکوت؛ اما مقصود از این سکوت در اینجا این نیست که آن جایی که باید حرف بزند، حرف نزند. یک نکته ای در آن زمان به طور خاص روی آن خیلی تأکید میشده است که اسرار و مطالبی را که نباید دیگران میفهمیدند، ابراز نشود. حالا در زمان علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ به یک شکل، در زمانهای بعدی به شکل دیگری روی این نکته تأکید شده است که مؤمنین سکوت داشته باشند و یکی از علامات علم هم همین سکوت است؛ چون آدمهایی که زیاد حرف میزنند، خیلی از اوقات حرفهایی را که نباید، هم میزنند و چیزهایی که نباید برخی بدانند، دانسته میشود. از طرفی ممکن بود گاهی اسرار افشا شود؛ حال چه اسرار معنوی و چه اسرار مربوط به مسائل شیعه و ارتباطاتی که با ائمۀ شیعه ـ علیهم السلام ـ وجود داشت. کسی که بیشتر میداند، معمولاً کمتر حرف می زند و کمتر ابراز وجود میکند؛ چون خودش بیشتر از همه میداند که خیلی نمیداند!
علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ برای مقابل عالم تعبیر به مُتَکلُّف کرده است نه جاهل. جهل معمولاً در تعابیر روایی ما مقابل عقل به کار رفته است و اصلاً در مقابل علم به کار نرفته است و برای همین، مرحوم کلینی کتاب العقل و الجهل دارد؛ البته کتاب العلم هم دارد؛ ولی نه در مقابل جهل. بکارگیری این تعبیر متکلف در اینجا با عنایت بوده است. مخاطب این خطاب طالب العلم است؛ طلبهها هستند. حضرت در واقع طلبهها را طبقه بندی میکند به این صورت که یک عده عالم هستند و یک عده متکلف؛ یعنی با تکلف خودشان را عالم نشان میدهند و به تعبیری عالم نما هستند. عالم واقعی نیستند و فقط ظاهر عالم دارند به طوری که اگر کسی نداند و او را در کنار یک عالم واقعی ببیند، فرقی بین این دو متوجه نمیشود و چه بسا آن متکلف را بر آن عالم ترجیح میدهد؛ چون بالاخره شخصیت عالم به واسطۀ سکوت و حلم و خصوصیاتی دارد خیلی بروز و ظهور پیدا نمیکند؛ ولی متکلف یک علاماتی دارد که ظهور پیدا میکند. آن گاه حضرت میفرماید متکلف سه علامت دارد: اول اینکه با کسی که بالاتر از او است، درگیر میشود نه درگیری که بر اساس اطاعت و بندگی و انجام وظیفه باشد، بلکه به گناه درگیر میشود؛ برای اینکه میخواهد خودش را نشان بدهد؛ خودش را مطرح کند و بگوید ما هم هستیم. دوم اینکه به کسی که پایین تر از او است ظلم میکند. سوم اینکه به جای مبارزه با ظلم، به اهل ظلم را کمک میکند. خودش همراه آنها است. حالا شما ببین با عالم سروکار داری یا متکلف؟ خودت در زمرۀ علما هستی یا در زمرۀ متکلفین ببین علامات علم در تو ظهور پیدا کرده است یا علامات تکلف.
یک روایت دیگر هم هست که البته سند ندارد؛ ولی بیان یک واقعیت است نه حکم شرعی تا سند نیاز داشته باشد. در بیان واقعیت اعتبار سندی ارزش چندانی ندارد و این نکته را در بحث حجیت خبر واحد خواهیم گفت که حجیت خبر واحد فقط مربوط به احکام ظاهری است در حالی که اینجا بیان یک واقعیت مطرح است. امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرمایند: «علي بن إبراهيم عن أبيه عن القاسم بن محمد عن سليمان بن داود المنقري عن حفص بن غياث قال قال لي أبو عبد الله ع من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعي في ملكوت السماوات عظيما فقيل تعلم لله و عمل لله و علم لله»[3] کسی که یاد بگیرد و عمل کند و یاد بدهد و همهاش لله باشد، در ملکوت آسمان یعنی باطن این عالم به عنوان عظیم خوانده خواهد شد. دیگر بالاتر از این کیست؟ عظمت بالاتر از این، کجا است. یاد گرفتن سخت است؛ عمل کردن سخت است؛ تعلیم دادن سخت است؛ ولی سخت تر از همۀ اینها این است که همۀ این کارها برای خدا ـ تبارک و تعالی ـ باشد. خیلی از کارهایی که ما میکنیم، لله نیست. ممکن است خودمان را گول بزنیم؛ ولی جستجو کنیم، خواهید دید لله نیست. بالاخره شرک میتواند اشکال خفی پیدا کند. إن شاء الله خداوند ـ تبارک و تعالی ـ کمک کند تا کمی به این مفاهیم نزدیک شویم؛ البته خودم را عرض میکنم. شما إن شاء الله اهل این مفاهیم هستید. اگر تعلیم و تعلم شما لله بود؛ مثل هر چیز دیگری که لله باشد، باقی میماند و رشد میکند و ثمرات و برکاتش را در شئون مختلف زندگی خواهید دید.[4]