به گزارش ایکنا، آیتالله مهدی هادوی تهرانی، استاد درس خارج حوزه علمیه، در ادامه تفسیر سوره حاقه به آیات ۳۸ به بعد پرداخت. متن سخنان وی به شرح زیر است:
در سوره مبارکه حاقه در آیه ۴۰ به بعد و بعد از قسمهای آیات ۳۸ و ۳۹ فرمود: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ؛ این قول رسول با کرامت است ؛ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ ۚ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ؛ سخن یک شاعر نیست؛ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ ۚ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ؛ قول کاهن نیست. در آیه ۴۴ فرمود: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ؛ دست راستش را سخت مى گرفتيم (۴۵)؛ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ.
شیخ طوسی تقول را کذب معنا کرده است یعنی اگر پیامبر(ص) برخی سخنان را دروغ بگوید ما دست راستش را سخت مىگرفتيم یعنی او را دستگیر و تحقیر میکردیم؛ حسن بصری گفته است دست راست او را قطع میکردیم. ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين، وتین یعنی رگهای بزرگ قلب که قلب به آن آویزان است. فرموده است ما رگهای بزرگ قلب او را قطع میکردیم و این به نظر بنده نکته مهمی است.
در داستان غدیر وقتی پیامبر(ص) باید رسالت خود را در ابلاغ انجام میداد، خداوند خیلی قاطعانه و محکم با پیامبر(ص) برخورد کرد که تو باید این پیام را ابلاغ کنی و اگر نکنی رسالتت را انجام ندادهای.
مفهوم درست خاتمیت
پیامبر(ص) معصوم بود نه به این معنا که نمیتوانست گناه کند بلکه گناه نمیکرد و ارزش عصمت هم به این است. ما در مواردی که بحث امکان است سراغ وجود میرویم و برعکس مثلاً در بحث خاتمیت میگوییم این دین، دین خاتم است در حالی که خاتمیت این نیست بلکه به معنای آن است که که دیگر امکان ارسال و انزال دین دیگری نیست. خاتمیت اسلام یعنی با ظهور اسلام دیگر امکان ارسال رسول دیگری هم خاتمه مییابد و هرچه قرار بود بیاید آمده است. به همین دلیل در روایت بیان شده است که ۷۰ گناه فرد جاهل بخشیده میشود ولی یک گناه عالم بخشیده نخواهد شد.
کسی که به مقام رسالت رسیده است: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا؛ به مقامی رسیده است که به او وحی میشود وضعیتش هم با دیگران فرق دارد و اگر گناهی بکند مجازاتش خیلی سختتر از دیگران خواهد بود. پیامبر(ص) با انتخاب خود، عصمتش را حفظ میکند و او به زور و اجبار، پیامبر(ص) نشده است و با انتخاب خود به این مقام رسیده است البته زمینهها فراهم است کما اینکه در تعبیری فرمودند: فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره. ما میبینیم برخی از فرزندان انبیاء مانند نوح، بیدین و کافر شدند یا فرزندان ائمه(ع) مانند جعفر کذاب؛ بنابراین اختیار و اراده از بین نمیرود.
فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷﴾؛ اگر چنین چیزی رخ بدهد شما هیچکدام نمیتوانید جلوی آن را بگیرید و نگذارید ما رگ قلب او را قطع کنیم. شیخ طوسی گفته است هیچ کسی نمیتواند جلوی عقاب خدا را بگیرد.
پاسخ به یک شبهه
علامه طباطبایی فرموده است که این تهدید پیامبر(ص) است و به این شبهه جواب داده است که نگویید از این آیات استفاده میشود که هر کسی مدعی نبوت شود خداوند دودمان او را به باد میدهد؛ لذا افراد زیادی مانند مسیلمه کذاب مدعی نبوت شد و اتفاق خاصی هم برای او نیفتاد و یا بهائیت و بابیت هم چنین ادعایی داشتند.
از منظر علامه این آیات گفته است ما با پیامبری که بخواهد دروغ به خدا ببندد برخورد میکنیم. علامه فرموده است که این آیه شبیه آیاتی است که در سوره اسراء آمده و فرموده است: وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا؛ إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا؛ و در آن صورت به تو جزای این عمل را میچشاندیم و عذاب تو را در حیات دنیا و پس از مرگ مضاعف میگردانیدیم و آنگاه از (قهر و خشم) ما بر خود هیچ یاوری نمییافتی.
در بحث عصمت هم انسان معصوم میتواند گناه کند و مثلاً میتواند دروغ بگوید ولی مجازاتش بسیار سنگین است. در سوره انعام هم فرموده است: وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ یعنی اگر شرک میورزیدند تمامی اعمال آنها حبط میشد یعنی اگر انبیاء شرک بورزند همه اعمالشان حبط میشود. شرک البته ظلم عظیمی است و بخشیده هم نمیشود. در داستان غدیر هم با اینکه مسئله مانند شرک و ... نیست ولی تأکید فرمود اگر ابلاغ نکنی تو رسالتت را انجام ندادهای و این در حالی است که پیامبر به خاطر یکسری نگرانیها خوف از ابلاغ پیام الهی داشت.
تذکره بودن قرآن
در آیه ۴۸ حاقه فرمود: وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴿۴۸﴾ این قرآن تذکره و یادآوری برای اهل تقوا و یقین است. شیخ طوسی تذکره را موعظه معنا کرده و آورده است تذکره یعنی علامتی که انسان را به یاد چیزی میاندازد. طبق نظر شیخ طوسی، افراد متقی با قرآن به یاد خدا میافتند ولی علامه برعکس میگوید این قرآن مایه و وسیلهای تذکر برای افراد متقی است تا معاد و درجات خود در نزد خدا را به یاد بیاورند.
تذکره غیر از ذکر است یعنی متقین چیزی را میدانستند و قرآن آن چه را میدانستند برای آنان یادآوری میکند نه اینکه بخواهد تذکره برای چیزی باشد که نمیدانستند لذا ممکن است گفته شود که مرتبط با عالم ذر است.
در مباحث فلسفی میگوییم علم معلول نسبت به علت خود علم حضوری است البته به اندازه سعه وجودی معلول یعنی اگر خداوند علت وجودی ما است ما علم به خداوند داریم ولی این علم به اندازه سعه وجودی خود ما هست.
قرآن تذکره است به این تعبیر که انبیاء نیامدهاند بگویند بدانید خدایی هست بلکه آمدهاند بگویند میدانید خدا هست و شما در فطرت خود، خداباور هستید و نباید آن را فراموش کنید. نقل شده است رهبر مائو که عمری در چین دنبال الحاد بود وقتی در حال احتضار بود گفت من به سوی خدای خودم منتقل میشوم.
ماجرای توسل استالین به انجیل
مائو با همه مظاهر دینی مبارزه میکرد کما اینکه در دوره استالین، زمانی که هیتلر به روسیه حمله کرد و نزدیک بود که مسکو اشغال شود استالین به انجیل توسل کرد و انجیل را در هواپیمایی گذاشتند و در سراسر این کشور چرخاندند در حالی که در درون کشورشان با مسیحیت در حال مبارزه بودند.
بنابراین تذکره للمتقین ناظر به آن است که اینها حقایقی را میدانند و قرآن به آنان یادآوری میکند و اینطور نیست که خدا بخواهد به آنان این معارف را یاد بدهد.
https://iqna.ir/fa/news/4190338