خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

مبانی نواندیشی دینی

چهارشنبه, 19 مهر 1391 ساعت 14:32
منتشرشده در دیدگاه ها

مشروح سخنرانی حضرت آیت الله هادوی تهرانی در خصوص «مبانی نواندیشی دینی» به شرح زیر می باشد:

بسم الله الرحمن الرحمن

عنوانی که برای بحث انتخاب شده، مبانی نواندیشی دینی است. پرسش اول که در این ساحت وجود دارد، این است که نواندیشی چیست؟

پاسخ این سؤال چندان مشکل نیست؛ نواندیشی به معنای عرضه‎ی اندیشه های نو است. این عرضه می تواند در محتوا، رویکرد، روش یا در قالب و شکل نو باشد؛ یعنی گاه ما محتوا، فکر و مفهوم تازه ای عرضه می کنیم، گاه زاویه‎ی جدیدی را نسبت به بحث های گذشته باز کرده و رویکرد تازه ای نسبت به یک مسئله‎ی کهن را مطرح می کنیم، گاه روشی را که برای بحث وجود دارد، تغییر می دهیم و از روش دیگری برای اثبات و استدلال بر یک مطلب بهره می گیریم و گاه قالب و شکلی را که برای عرضه‎ی یک مطلب وجود دارد، تغییر می دهیم. در همه‎ی این حالات، آنچه که پیدا می شود، امری نو و تازه خواهد بود. البتّه گاه مجموعه ای از این عوامل با هم تحقق پیدا می کنند.

امکان نواندیشی دینی

پرسش هایی که در پی این سؤال که نواندیشی چیست مطرح می باشد، این است که آیا در دین مجالی برای نواندیشی وجود دارد؟ آیا امکان عرضه‎ی مفاهیم تازه در دین، امکان رویکردی تازه نسبت به مسائل دین، امکان روش های جدید برای اثبات و بررسی مسائل دینی و امکان قالب و شکلی تازه برای عرضه‎ی مفاهیم دینی هست؟

ممکن است ما در ابتدا پاسخ به این پرسش ها را مثبت تلقی کنیم و همین طور هم هست. که همه‎ی اینها امکان دارد، اما بعضی از اوقات ما در عمل، برخی از این امکان ها را مورد سؤال قرار می دهیم و با تردید با آنها مواجه می شویم. مثلاً وقتی که یک مفهوم تازه در ساحت فکر دینی مطرح می شود، ما این سؤال را مطرح می کنیم که اگر چنین چیزی در دین وجود داشت، چرا با گذشت این زمان طولانی و این همه اندیشمند و متفکّر، قبلاً کسی آن را نگفته است؟ این سؤال، در پس خودش این پیش فرض را دارد که گویا هیچ مفهوم تازه ای در حوزه‎ی مفاهیم دینی قابل طرح نیست و همین مسئله باعث شده است که بسیاری از تحقیقاتی که در حوزه های علمیه و در زمینه‎ی مباحث دینی شکل می گیرد، بیش از آن که به تولید اندیشه‎ی نو اهتمام ورزد، به بازکاوی و جستجوی اندیشه های گذشته مشغول باشد. هر چند احیای آثار گذشتگان و شناخت دقیق میراث فرهنگی، مقدمه‎ی اساسی و مهمی برای عرضه‎ی اندیشه ها و افکار تازه است، اما بسنده کردن به این بازکاوی و محدود شدن به احیای اندیشه های کهن، نمی تواند آن رسالتی را که باید حوزه های علمیه در ساحت فکر داشته باشند، تحقق ببخشد.

البتّه شاید ما چندان مشکلی با نواندیشی در شکل نداشته باشیم که کسی یک مفهوم دینی را در قالبی جدید عرضه کند؛ هرچند که در این زمینه هم گاه با برخی از قالب ها با حساسیت مواجه می شویم که این حساسیت ها برخاسته از یک میزان یا معیار مقبول دینی نیست. به عنوان مثال، برخی اشکال روزآمد تصویری یا هنری گاه با تردیدی ناروا مورد بی‎اعتنایی و انکار قرار می‎گیرند یا با این بهانه که این روش‎ها در شأن ملبغان اسلامی نیست، طرد می‎شوند.

بنابراین یک بخش از مشکلی که ما در حوزه‎ی نواندیشی دینی داریم، این است که واقعاً اعتقاد به امکان نواندیشی در دین ممکن است وجود نداشته باشد. این مطلب که دین خاتم است؛ یعنی مجالی برای ظهور دین و بعثت پیامبر دیگری نیست، گاهی به این معنا تصور می شود که همه‎ی مفاهیمی که دین برای حل مشکلات بشر آورده، قبلاً گفته و شناخته شده و چیزی برای آیندگان باقی نمانده است که بشناسند و بدانند و فقط مسؤولیت آنها این است که ببینند گذشتگان چه فهمیده اند. اما واقعیت این است که بسیاری از زاویه ها و اندیشه های دینی همچنان نیاز به پژوهش دارد و بسیاری از اینها پس از گذشت قرون و اعصار، همچنان ناشناخته باقی مانده یا کم مورد شناسایی قرار گرفته است.

ضرورت نواندیشی دینی

اما آیا نواندیشی دینی ضرورتی دارد و اصلاً ما باید به دنبال آوردن چیز تازه ای باشیم؟ چرا به همان افکار گذشته، روش های پیشین و قالب های گذشته اکتفا نکنیم؟ پاسخ این است که نواندیشی ضرورتی است که تغییر دنیا آن را بر ما تحمیل می کند. این که در روایت حضرت می فرمایند: «العالِم بِزَمانه لا تَهْجُم علیه اللَّوابس»؛[1] کسی که عالم به زمان خودش باشد، از شبهات در امان می ماند، و این که در تعدادی از روایات این مضمون وارد شده است که «عَلَی العاقل أنْ یکون عارفاً بزمانِه»؛[2] بر عاقل واجب است که عارف به زمان خودش باشد، اشاره به ضرورت شناخت جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم. اگر ما بخواهیم به مسؤولیت سنگین رساندن پیام دین و انجام وظیفه‎ی دینی خودمان عمل کنیم، چاره ای جز شناخت جهانی که در آن زندگی می کنیم، نداریم و اگر آن را به طور دقیق بشناسیم؟ متوجه می شویم این جهان به دلیل تغییری که در عالم پیدا می شود، با آنچه که در گذشته بوده است، تفاوت دارد و دامنه‎ی این تغییرات ممکن است سرعت تازه ای پیدا کرده باشد که الآن پیدا کرده است.

امروز آهنگ تحولات فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به سرعت در حال افزایش است و اصلاً نمی توان روزگار معاصر را با پنجاه و صد سال قبل مقایسه کرد. تحولاتی که به سرعت در حوزه‎ی فناوری رخ می دهد، پس از مدت کوتاهی تأثیرات خود را در حوزه‎ی فرهنگ، سیاست و اقتصاد نشان می دهد. شما آن مقدار تحولی را که در ابزارهای الکترونیک از زمان اختراع برق تا بیست و سه سال پیش اتفاق افتاد، مقایسه کنید با تحولاتی که از 1980 میلادی (بیست و سه سال پیش) تا امروز که ابزار تازه ای به نام کامپیوتر شخصی به صحنه‎ی ابزار الکترونیکی عمومی آمده است ـ البتّه پیش از آن کامپیوتر وجود داشت، ولی این کامپیوترهایی که امروز مورد استفاده هستند و نسل جدید کامپیوترها، از 1980 آمد ـ بعد ببینید که چه سرعتی در رشد فناوری پیدا شده است و دائم این سرعت افزایش پیدا می کند. آن موقع برای شما تا حدی معلوم خواهد شد که در سال های آینده، ما با چه افق و ابعادی مواجه خواهیم شد. امروز گسترش اطلاعات و در واقع علم اطلاع رسانی باعث شده است که ما دائم شاهد تحولات سریع علمی و فرهنگی، و حتی اجتماعی و سیاسی باشیم.

اکنون در چنین جهانی که دائم تغییر می کند و سرعت این تغییرات افزایش می یابد، آیا می توانیم پیام دین و هدایت را به مردم برسانیم، بدون این که این جهان و نیازهای این جهان را بشناسیم خوب اگر این نکته را پذیرفتیم، باید ضرورت نواندیشی را بپذیریم. پرسش های جدید ما را وادار می کند که در مفاهیم گذشته، در رویکرد به بحث های گذشته و در روش ها و قالب های گذشته تجدیدنظر کنیم و به طور دائم مفاهیم، روش ها و قالب های تازه ای را به تناسب نیازها و رویکردها عرضه کنیم. سستی و کاستی در این کار، هر روز که می گذرد، ما را از صحنه‎ی نیازهایی که وجود دارد و از امکان برآوردن این نیازها دورتر می کند.

خطر نواندیشی دینی

پرسش دیگری که با آن مواجهیم، این است که آیا خطری برای نواندیشی دینی وجود دارد؟ البتّه ما معمولاً به جنبه های خطر توجه داریم و نواندیشی دینی مثل هر پدیده‎ی دیگری می تواند خطرخیز باشد. وقتی که ما به دنبال کشف مفاهیم و رویکردهای تازه برآمدیم، گاهی از اوقات تأکید و افراط در این زمینه که مطلبی تازه بگوییم، باعث می شود احیاناً از محدوده‎ی مفاهیم پذیرفته شده و محدوده‎ی ارزش ها و احکام مورد قبول خارج شویم و کم کم از مجرای صحیح دین فاصله بگیریم. این خطری است که معمولاً مورد توجه قرار می گیرد. ما معمولاً به این نکته توجه داریم که کسانی در مقام عرضه‎ی اندیشه های نو در دین، از مفاهیم دینی فاصله گرفته اند. نمونه ای از آن، این است که گمان بشود ضرورت دارد برای این که ما مفهومی نو در دین عرضه کنیم، همه‎ی شاخص های یک تفکر، مثلاً لیبرالیسم را بپذیریم و با آن نگاه بر سر سفره‎ی دین بنشینیم؛ پس این خطر وجود دارد. اما ما نباید به این دلیل که ممکن است نواندیشی گرفتار انحراف شود و اندیشه های نو باطل باشد، از پرداختن به این کار اجتناب کنیم.

متأسفانه مجموعه‎ی فضای فرهنگی ما گاهی از اوقات باعث می شود به دلیل ترس از ابتلا به چنین مشکلاتی، از حرکت کردن در مسیر نواندیشی صحیح باز بمانیم، متوقف شویم و گمان کنیم که با توقف ما، خطر دفع خواهد شد؛ این طور نیست. درست است که ما اگر مفاهیم منحرفی را به اسم مفهوم تازه در دین عرضه کنیم، اشتباه کرده ایم و خطرناک است، اما اگر به نیازها و توقعاتی که روزگار معاصر دارد، پاسخ نگوییم و آن مفهومی را که جهان تشنه‎ی آن است، ارائه ندهیم و آن فکر تازه ای را که پاسخ گوی این نیاز باشد، عرضه نکنیم، آن موقع خطر بیشتر خواهد بود؛ خطر این که همین تشنگانی که با اشتیاق به سمت دین آمده اند، از مجاری و منابع دیگری بهره بگیرند و فاصله‎ی آنها از دین بیشتر و بیشتر شود. گاهی از اوقات در مباحث فقهی گفته می شود احتیاط در ترک احتیاط است؛ در این بحث نیز باید همین را گفت. احتیاط این است که ما در این زمینه ترک احتیاط کنیم و الاّ روز به روز از قافله‎ی تحولاتی که اتفاق می افتد و نیازهایی که ایجاد می شود، فاصله می گیریم. البتّه امدادهای غیبی انفاس قدسی امام زمان(عج)، بسیاری از کاستی های ما را جبران کرده و دائم ضعف های ما به این تفضّلات الهی جبران شده است. هر چند ما نتوانسته ایم از زمینه ها و فرصت های مناسب بهره ببریم، ولی باز برای ما فرصت های تازه ای پیدا شده است و پیدا می شود.

انقلاب اسلامی ایران، تفکر دینی را (نه فقط اسلام و تشیع را) در جهان زنده کرد و باعث یک تحول بزرگ در تاریخ بشر شد. بشری که داشت از دین فاصله می گرفت و سعی می کرد راهی برای خلاص شدن از دین بیابد، پس از وقوع انقلاب اسلامی، دوباره به سمت دین حرکت کرد؛ به گونه ای که حتی روشن فکران غربی و کسانی که با اسلام و انقلاب اسلامی عناد سرسختانه ای دارند، اعتراف کردند که در دو دهه‎ی پایانی قرن بیستم میلادی، یعنی درست از زمان وقوع انقلاب اسلامی که در 1979 میلادی بود، کاروان تمدن بشری به سمت دین تغییر جهت داده است و آنها گفته اند که قرن بیست و یکم میلادی، قرن نوزایی ادیان است. خوب، در این جهانی که مردم به دنبال دین هستند و یک حرکت تازه به سمت دین آغاز شده است، در بین ادیان، ادیان الهی و در بین ادیان الهی، دین خاتم و در بین مذاهب و تفسیرهای دین خاتم، اسلام ناب که در مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تجلی پیدا کرده است، باید درخشش کامل و تامی داشته و مشعلی باشد که همه‎ی جستجوگران راه را راهنمایی کند؛ البتّه این در صورتی تحقق می یابد که ما بتوانیم نیازهای روزگار خود را بشناسیم.

ما باید در مقابل مفاهیمی که دائم در غرب به صورت یک نوع هجوم و هجمه نسبت به اسلام عرضه می شود، موضع خود را روشن کنیم، تا از یک طرف بتوانیم از حقایق و ارزش های دینی پاسداری نماییم، و از طرف دیگر بتوانیم زمینه‎ی جذب و هدایت مردم را به سمت این مفاهیم فراهم کنیم. ما باید به همه‎ی این نکته‎ها با هم توجه داشته باشیم؛ همان طوری که انبیا ـ علیهم السّلام ـ توجه داشتند. انبیا از یک سو سعی می کردند که یک لحظه کم ترین انحرافی از مسیر حق و حقیقت پیدا نکنند ـ معصوم بودند و عصمت الهی آنها را حفظ می کرد ـ و از سوی دیگر، در تلاش بودند که دیگران را به راه حقیقت دعوت و جذب کنند. اگر ما مفاهیمی را که به نظرمان درست است و درست هم هست، طوری عرضه کنیم که مخاطب ما هیچ گاه این مفهوم را نپذیرد؛ به طوری که نه تنها زمینه‎ی جذب او فراهم نشود، بلکه احیاناً دفع شود، ما به یک وظیفه خود، یعنی عرضه‎ی درست مفهوم عمل کرده ایم، اما وظیفه‎ی دیگر خود را انجام نداده ایم؛ یعنی آن مفهوم را طوری عرضه نکرده ایم که زمینه‎ی جذب در مخاطب ما پیدا شود.

این که ما بگوییم تقصیر همیشه از ناحیه‎ی مخاطب است، این جواب درستی نیست. البتّه اگر ما بهترین عرضه را هم داشته باشیم، همان طور که انبیا ـ علیهم السّلام ـ داشتند، باز ممکن است عدّه ای قبول نکنند، اما آن موقع حجت تمام شده است. ولی آیا ما واقعاً حجت را بر بسیاری که امروز جذب مفاهیم ما نمی شوند، تمام کرده ایم؟ برای مثال، وقتی که مفهومی تحت عنوان خشونت در اسلام مطرح شد ابتداء در بعضی از مراکز فرهنگی این احساس وجود نداشت که ممکن است این مفهوم کم کم به یک بحران و یک خطر در قبال مفاهیم و ارزش های اسلامی تبدیل شود، اما کسانی که با رسانه و تأخیر بر افکار عمومی آشنا بودند، کم کم همین مفهوم را که ما اصلاً فکر نمی کردیم روزی برای ما مشکل ساز باشد، به مفهومی تبدیل کردند که برای ما بحران ایجاد کرد.[3]

ما اگر به این روایت که «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» عمل کرده بودیم، چنین شبهه و لابسه ای به ما هجوم نمی آورد، پس ما عالم به زمان نبوده ایم و زمانِ خودمان را نشناخته بودیم. البتّه معمولاً وقتی که حادثه اتفاق می افتد، منفعلانه می خواهیم به سرعت به درمان مشکلی که پیدا شده است بپردازیم، که چه بسا این درمان شتابزده، باعث گسترش این مشکل می شود. به تعبیر حضرت امام (ره) که چه تعبیر بلندی است، اگر حوزه ها، نبض فکری و فرهنگی جامعه را به دست داشتند و به دست بگیرند، باید قبل از این که جامعه گرفتار یک بحران فکری و شبهه شود، برای پاسخ گویی آماده باشند.

ضوابط نواندیشی دینی

مسئله‎ی بعدی این است که آیا می توان نواندیشی دینی را ضابطه مند کرد؟ به طوری که ما برای نواندیشی چارچوبی تعیین کنیم که اگر کسی در این چارچوب حرکت کرد، ضرورتاً به افکار تازه و اندیشه های نو دست پیدا کند، و از سوی دیگر، مصون از خطر باشد و گرفتار انحراف و اشتباه نشود. باید عرض کنم ضوابطی که بتواند صددرصد به چنین نتایجی منتهی شود، لااقل در حد فهم و برداشت من وجود ندارد. اما راه هایی هست که تا حدی می تواند این نتایج را در برداشته باشد.

اول باید بر این نکته تأکید کنم که هیچ گونه نواندیشی واقعی نمی تواند بدون علم و اطلاع از اندیشه های پیشین شکل گیرد. اگر در صحنه‎ی نواندیشی، برخی از اندیشمندان ما مثل علامه طباطبایی(ره) و شهید مطهری(ره)، موفق بودند، اولین ویژگی ای که این بزرگان داشتند، این بود که نسبت به اندیشه ها و افکاری که در آن زمینه به تحقیق و تتبّع پرداخته بودند، تسلط داشتند. بدون شناخت میراث علمی در یک زمینه، ما نمی توانیم حرف تازه ای عرضه کنیم. البتّه این که می گوییم نمی توانیم، محال نیست، اما قاعدتاً به عنوان یک معیار، شناخت پیشینه‎ی یک دانش مقدمه ای برای عرضه‎ی اندیشه های نو در آن دانش است.

نکته‎ی دوم، ایمان، اعتقاد و باور نسبت به خودِ مفاهیم دینی است. خصوصیت دین این است که نمی توان فقط به دانستن مفاهیم دینی اکتفا کرد. دانستن شرط لازم است، اما کافی نیست. باور و اعتقاد نسبت به این مفاهیم، شرط دیگری است که باید وجود داشته باشد. بعضی از کسانی که در عرصه‎ی مفاهیم نو در دین گرفتار انحراف می شوند، بخشی از انحراف به این دلیل است که واقعاً باور و ایمان دینی در آنها قوی نبوده است. وقتی این باور و اعتقاد در کسی با بحران مواجه است، ممکن است وی از چارچوب های دین فراتر برود و مفاهیمی را حتی مخالف با دین به نام دین عرضه کند. اگر ما در حوزه‎ی نواندیشی دینی با شخصیت های موفق مواجهیم (مانند دو بزرگواری که به عنوان نمونه ذکر کردم) می بینیم باور و ایمان آنها نسبت به دین مستحکم بوده است و این در فهم دین تأثیر دارد. این طور نیست که عوامل معنوی و غیر مادی در فهم و معرفت ما نقش نداشته باشند، زیرا گاهی از اوقات ما با این که به لحاظ نظری به مطلبی اعتراف می کنیم، اما به لحاظ اعتقادی و عملی ملتزم به آن نیستیم. ما اگر بخواهیم در این مسیر از خطا مصون باشیم، این ممکن نیست مگر به عنایت خاص الهی و تفضلات خاص اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ. البتّه آنها دریغی از این نخواهند داشت، اگر ما این قابلیت را داشته باشیم.

اگر این دو شرط وجود داشت؛ یعنی علم و اطلاع نسبت به پیشینه هایی که در یک دانش است و ایمان و اعتقاد نسبت به خود دین و مفاهیم دینی و ارتباط معنوی با مصادر دین، یعنی خداوند تبارک و تعالی و اولیای او، آن موقع ما می توانیم تازه برای ورود در حوزه‎ی نواندیشی آماده شویم. برای این که بتوانیم به افکار تازه دست پیدا کنیم، بعد از این که پیشینه‎ی یک علم را دانستیم، یکی از راه ها این است که ما به دانش های تازه ای که در زمینه های دیگر پیدا شده است، مراجعه کنیم و از آنها برای عرضه دانش های جدید در حوزه‎ی دین الهام بگیریم. مثلاً فرض کنید که ما در حوزه‎ی مفاهیم دینی، دانش فقه و اصول را داریم و فقها و اصولیّین قرن ها در این زمینه تحقیق و تألیف کرده اند. ما وقتی به زمینه های علوم دیگر مراجعه می کنیم، می بینیم یکی از چیزهایی که در دوران جدید پیدا شد، نظر بیرونی به یک پدیده و علم بود. ما می توانیم همین نظر بیرونی را در حوزه‎ی علوم دینی به کار بگیریم؛ یعنی مثلاً علم اصول یا فقه یا فلسفه را از بیرون مورد مطالعه قرار دهیم و در این مطالعه‎ی بیرونی، تاریخ تحولات این علم، مبانی و مبادی تصدیقی و تصوّری این علم و... را مدنظر قرار دهیم.

این شیوه، مزایای زیادی دارد؛ از جمله این که محصول این کار، مطالب تازه ای است که ما قبلاً به آنها فکر نکرده و در آن زمینه تحقیق نکرده ایم؛ حتی در خود آن دانش هم ممکن است به زاویه های جدید دست پیدا کنیم. وقتی مثلاً علم اصول را که بیش از ده قرن ـ آثار اصولی از زمان ذریعه سید مرتضی و عدّة الاصول شیخ طوسی و رساله‎ی شیخ مفید ـ در اختیار ما است، مورد مطالعه‎ی بیرونی قرار می دهیم، چه بسا به زوایای تازه ای در بحث های اصولی دست پیدا کنیم که این زوایای تازه، اندیشه های نویی را در اصول و سپس در فقه به دنبال خواهد داشت و هر یک از اینها می تواند در جای خودش پاسخ گوی نیازهای خاصی باشد.

مطلب دیگری که برای نواندیشی به آن نیاز داریم، آشنایی با قالب ها و روش های جدید است. البتّه به این معنا نیست که تمام آن قالب ها و روش ها به عینه در علوم اسلامی و دینی قابل تطبیق است، اما اطلاع از این روش ها می تواند به ما امکان ایجاد روش های تازه را در حوزه‎ی علوم دینی یا ایجاد قالب های تازه را در عرضه‎ی مفاهیم دینی بدهد.

 

ما در خیلی موارد نمی توانیم عیناً آنچه را که در جای دیگری تجربه شده است، در حوزه‎ی اندیشه های دینی اعمال کنیم، اما می توانیم با الهام از آنها، راه های تازه ای را در حوزه‎ی اندیشه‎ی دینی و مطالعات اسلامی ایجاد نماییم.

موانع نواندیشی دینی

سؤال دیگری که با آن مواجهیم، این است که آیا موانعی برای نواندیشی صحیح وجود دارد؟ به اعتقاد من ما با دو مشکل جدی مواجهیم؛ یکی مشکل باورهای نادرستی است که وجود دارد و فضا را طوری می کند که مانع از رشد اندیشه ها و عرضه‎ی اندیشه های تازه می شود. یکی از آنها را اشاره کردم و آن این که ما می گوییم اگر چنین چیزی در دین وجود داشت، حتماً پیشینیان می گفتند و نتیجه می گیریم که پس نمی توان هیچ چیز تازه ای در دین عرضه کرد. حتی گاهی من از بعضی بزرگان هم این تعبیر را شنیده ام که مثلاً هر فکر تازه ای که شما در فقه یا در فلسفه ادعا می کنید (چون در هر دو موضوعش این مطلب را به صورت خاص شنیده ام، این دو مثال را ذکر می کنم) در اندیشه ها و آثار پیشین موجود است؛ یعنی اصلاً هیچ چیزی وجود ندارد که برای شما گذاشته باشند که شما کشف کنید. اگر ما این را باور کنیم، آیا اصلاً می توان مجالی برای نواندیشی و عرضه‎ی مفاهیم نو یافت؟ به ویژه اگر فکر کنیم هر مفهوم تازه ای که مطرح می شود و نامی از آن در مفاهیم گذشته به این شکل وجود ندارد، پس حتماً یک بدعت باطل است!

یکی دیگر از باورهایی که وجود دارد و مانع از نواندیشی می شود نظر کمّی است. دنیا عالم کمّیت است و این کمیت دائم خود را به ما تحمیل می نماید و در اشکال مختلف بروز پیدا می کند. مثلاً به مضمونی که در بعضی از روایات وارد شده است، خوب ما در فکر این هستیم که ببینیم چقدر عبادت می کنیم و نماز و قرآن می خوانیم، اما کمتر به این فکر می کنیم که چطور عبادت می کنیم و نماز و قرآن می خوانیم، آن قدر که ما بر کمّیت تأکید داریم، آیا به کیفیت اهتمام داریم؟ خوب این تحمیل کمّیت که از خصوصیات عالم دنیا است، در دانش ها هم وجود دارد؛ یعنی ما معیار علم و معرفت را کمّیت قرار بدهیم؛ مثلاً چند سال درس خواندن، چند درس شرکت کردن، چند کتاب خواندن. هر چند اینها می تواند مؤثر باشد، اما تحمیل کمّیت و غفلت از کیفیّت، باعث می شود که ما امکان رشد استعدادها را از بین ببریم، چون استعدادها خیلی از اوقات در محدوده‎ی محاسبات کمّی نمی گنجند. برخی از بزرگانی که ما امروز در تاریخ اندیشه و معرفت دینی با آنها مواجهیم و از آنان به عنوان افتخارات خود یاد می کنیم، به هیچ وجه در قالب های کمّی روزگار خودشان قابل گنجایش نبودند. شیخ طوسی(ره) در عنفوان جوانی و در دوران شاگردی شیخ مفید، کتاب هایی مثل تهذیب را نوشته است. این کتاب که یکی از کتب اربعه‎ی روایی ما است، از محصولات دوران جوانی شیخ طوسی است. علامه‎ی حلی (ره) در مقدمه‎ی کتاب منتهی می گوید در این سی و دو سالی که از عمر من می گذرد؛[4] یعنی این کتاب را در دوران جوانی نوشته است. یکی دیگر از موانع نوآوری، بی اعتنایی به عالمان و اندیشمندان معاصر است. این حجاب معاصرت که میرزای قمی ـ رضوان الله علیه ـ هم در قوانین یک جا از آن شکایت می کند،[5] یکی از عواملی است که ما را از عرضه‎ی مفاهیم تازه باز می دارد. یعنی وقتی که ما نمی دانیم اندیشمندان دیگری که در زمان ما زندگی می کنند، چه حرف هایی دارند، خود را از بخش زیادی از تحقیقات، اندیشه ها و تفکرات محروم می کنیم؛ هم در محدوده‎ی علمای حوزوی و هم در محدوده‎ی علما و دانشمندان خارج از دایره‎ی حوزه های علمی و علوم دینی که ما نمی دانیم اینها دارند چه کار می کنند و در سایر زمینه ها ورشته ها چه تحقیقاتی دارد انجام می شود. امروز یکی از چیزهایی که برای علما و دانشمندان در رشته های مختلف مطرح می باشد، پی بردن به آخرین تحقیقات در هر زمینه است. این قضیه گاهی آن قدر شکل افراطی پیدا کرده است که در بعضی از زمینه ها بر سر دقایق دارد بحث می شود. یعنی بحث بر سر این است که یک اندیشه که مطرح می‎شود چند دقیقه بعد، از آن مطلع می شوند. حتی در بعضی از جاها بحث می شود. که مثلاً فلان کشور به دلیل این که چند دقیقه دیرتر از فلان کشور، امکان دستیابی به اندیشه های تازه در آن است، از آهنگ رشد و توسعه‎ی کم تری برخوردار است. در جهانی که از دقیقه برای فاصله های آگاهی از اطلاعات و اندیشه های نو صحبت می کنند، ما اینجا اگر از سال صحبت کنیم، خوب است! یعنی اگر در طول یکی دو سال، من مطلع شوم که علمایی که در روزگار من زندگی می کنند، دارند در چه زمینه هایی تحقیق می نمایند، این خیلی خوب است. خوب با این فضا، ما با مشکلات جدی در باب نواندیشی دینی مواجهیم.

روزنهی امید

حال که مشکلات را گفتم، کمی هم از توانایی‎ها بگویم. من معتقدم روحیه‎ی طلبگی که کشف حقیقت و جستجوی واقعیت و یافتن و باور کردن و عمل کردن به آن است، روحیه‎ی عمومی حوزه ها می‎باشد ( هرچند که ممکن است گاهی منحرف شود) و این امر، حوزه های علمیه را بستر مناسبی برای طرح اندیشه های نو و عرضه‎ی افکار تازه ـ آن هم افکار مبتنی بر معیارها و ارزش های اسلامی ـ قرار می دهد. این که ما در طول تاریخ حوزه های علمیه، همواره با چهره های درخشانی مواجه بوده ایم که افکار تازه ای را عرضه کرده اند و این افکار تازه، افکار پذیرفته شده و مقبولی در چارچوب باورها و اندیشه های دینی بوده، به دلیل همین خصلت عمومی حوزه های علمیه است که اگر برای این خصلت عمومی، امکان رشد بیشتری فراهم گردد و فضای عمومی مساعدتر شود، بدون شک ما شاهد اندیشمندان و متفکران بیشتر و برجسته تری در زمینه های مختلف علوم اسلامی خواهیم بود.

دفتر آیت الله هادوی تهرانی

 


[1] . اصول الکافی، باب العقل والجهل، ص 27.

[2] . اصول الکافی، باب الصمت و حفظ اللسان، ص 3.

[3] . خاطرم هست در جلسه ای متشکل از دوستانی که همه اهل فکر وفضلند، این بحث مطرح شد. یک نفر گفت مفهوم خشونت در غرب دارد مطرح می شود؛ یک فکری برای پاسخ گویی به این بحث باید بشود. خیلی از دوستان در جواب گفتند این مفهوم، مفهومی نیست که برای اسلام مشکلی ایجاد کند، چون هر کس کمی با اسلام آشنایی داشته باشد، می داند که اسلام بریِّ از این تهمت است؛ یعنی اصلاً احتمال خطر نمی دادند. همه‎ی آن دوستانی که عرض می کنم از کسانی بودند که با بسیاری از مسایل روز آشنا و مرتبط هستند، ولی تجربه به ما نشان داد که همین مفهومی که ما احساس نمی کردیم روزی برای ما تبدیل به یک مشکل شود، تبدیل شد.

[4] . علامه حلی، منتهی‎ المطلب، جلد اول، المقدمة التاسعة، ص 3 (چاپ سنگی).

[5] . میرزای قمی، قوانین الاصول، الباب السادس فی السنة، ص 474 (چاپ سنگی).