خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ هجدهم: لزوم استفادۀ صحیح از نعمت ها و مواهب الاهی

یکشنبه, 28 تیر 1394 ساعت 18:38
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

 «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ، جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ، وَجَعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُواْ فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ»[1]

خداوند تبارک و تعالی در آیاتی که تا اینجا به آن اشاره شد، ما را یک بار به سمت آیات و نشانه ها و خصوصیات بهشت، یک بار به سمت جهنم در سوق داده. یک بار خصوصیات اهل بهشت. آیۀ «قبل يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ»،[2] آیه بعد، أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا، آیات گذشته هم همین طور. این مقایسه دائم بهشتیان و اهل جهنم، نکته اش این است که ما خیلی چیزها را در مقایسه متوجه می شویم. ما وقتی به یک چیزی نگاه می کنیم نمی توانیم ویژگی های آن را آن گونه که هست بفهمیم؛ ولی وقتی آن را با یک چیز دیگری مقایسه می کنیم، آنجا  است که ویژگی ها برای ما روشن می شود. امروز شما ببینید، وقتی حتی یک کالایی را می خواهند در بازار تبلیغ کنند، می آیند این کالا را با کالای مشابهش مقایسه می کنند که مثلاً این یخچال نسبت به سایر یخچال ها، یا این موبایل نسبت به سایر موبایل ها، یا این ماشین نسبت به سایر ماشین ها چه ویژگی هایی دارد. خداوند دائم در قرآن از همین شیوه مقایسه برای بیان ویژگی های اهل بهشت و ویژگی های اهل جهنم استفاده کرده تا ما بتوانیم تشخیص بدهیم که واقعاً کاری که ما می کنیم، راهی که ما می رویم، روشی که ما داریم، راه و روش و زندگی بهشتیان است یا راه و روش و زندگی کسانی که راه به جهنم دارند؟! حالا در آیات قبلی صحبت از خصوصیات بهشتیان بود، يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ، اینجا خداوند وارد می شود در گفتن بیان دوباره خصوصیات اهل جهنم. می فرماید أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا، نگاه نکردید به کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند. یک معنای ظاهری این آیه این است که یعنی کفران نعمت کردند، بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا، یعنی این ها با نعمت خدا آن طوری برخورد نکردند که باید برخورد می کردند، استفاده می کردند، شکر نعمت می کردند که قبل از این در آیات گذشته فرمود «لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»،[3] این ها به جای اینکه شکر نعمت کنند، کفر نعمت کردند، کفران نعمت کردند. معنای ظاهری آیه ابتدائاً این است؛ اما شاید یک نکته ظریفی را این آیه با این تعبیر بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا می خواهد بیان کند. اینکه نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند، یعنی خودِ نعمت خدا کفر نبود، این ها تبدیلش کردند به کفر؛ شاید اشاره است به اینکه آنچه که خدا به ما داده بد نیست، ما از او خوب استفاده نمی کنیم، ما هستیم که این را بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا، تبدیلش می کنیم به ابزار گمراهی و الاّ خودِ این ابزار فی حد نفسه بد نیست، ما با نوع استفاده مان این را خراب می کنیم.

مرحوم شهید مطهری ـ رضوان الله علیه ـ این قصه را نقل کرده در آثارش که وقتی میکرفون و بلندگو برای مجالس مذهبی تازه آمده بود، بعضی از اهل منبر اجتناب می کردند از استفاده از میکروفن و بلندگو و اسمش را گذاشته بودند بوق شیطان، این بلندگوهای قدیمی که بوقی بود اسمش را گذاشته بودند بوق شیطان؛ ایشان داستانی را نقل می کند که یکی از اهل منبر وقتی به منبر می رود، همان اول منبر برای اینکه دیگر مشکل خودش را حل کند، می خواست از میکروفن و بلندگو استفاده کند، مسئول جلسه را صدا می زند می گوید فلانی آن بوق شیطان را بردار و بیاور! تا کسی بعداً بهش چیزی نگوید. این بوق شیطان که آن ها می گفتند، تصورشان این بود که این چیز بدی است، نباید در مجالس مذهبی ازش استفاده کرد، امروز که ما می گوییم می خندند؛ الان ما بگوییم کسی بگوید این میکروفن و بلندگو چیز بدی است می خندند، می گویند چه بدی دارد؟! به جای اینکه ما دائم صدایمان را بلند کنیم، به جای اینکه دیگران تلاش کنند که بنشوند، با این وسیله هم گوینده راحت تر صحبت می کند و هم شنونده راحت تر می شنود، چه بدی دارد؟ حضرت آیت الله العظمی صافی ـ حفظه الله ـ داستانی را نقل کرده بودند که در گذشته قم تازه لوله کشی آمده بود به شهر قم و حمام ها داشت از حالت قدیمی خارج می شد. در آن  قدیم  حمام ها خزینه ای داشت که البته من ندیدم، ولی بعضی ها ممکن است که دیده باشند. آن حمام ها داشت تبدیل می شد به این حمام های جدید که دوش دارد و آب لوله کشی دارد. ایشان نقل کرده بودند، آقازاده شان از ایشان نقل می کرد که می فرمود که یک جماعتی از متدینین قم از خانۀ این مرجع تقلید به خانۀ مرجع دیگری می رفتند که وا اسلاما می خواهند اسلام را از بین ببرند، این ها می خواهند خزینه ها را خراب کنند، الان ما اینها را بگوییم شاید شما حمل بر شوخی کنید، ولی این واقعیت تاریخی است که بله وا اسلاما این ها می خواهند خزینه ها را خراب کنند، بعد هدفشان این است که دیگر جوان های ما نتوانند غسل کنند، آن وقت می خواهند نماز را از بین ببرند، این ها می خواهند با دین مبارزه کنند و غیره. این چیزها بوده، تصور اینکه خودِ یک وسیله، آب لوله کشی چیز بدی است؟ امروز اگر به ما بگویند آب قطع شده آن موقع مصیبت می شود، آب لوله کشی بد است؟ الآن لوله کشی شده وضو گرفتن و غسل کردن سخت تر شده؟ ولی متأسفانه این چیزها بوده، در تاریخ ما بوده، حالا بعضی جاها به یک شکلی، بعضی جاها به شکل دیگر. شاید بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا ناظر به این است که این چیزهایی که خدا به ما داده، حالا چه آن هایی که به صورت طبیعی وجود دارد، چه آن هایی که ما خودمان آن ها را به صورتی می سازیم؛ البته این هایی که ما می سازیم از طبیعت می گیریم و از قواعد طبیعت، ما با همان امکانات طبیعی این ابزارها را می سازیم، مگر این میکروفن و بلندگو و دوربین و موبایل چیزی خارج از طبیعت هستند؟ این ها هم همین مواد طبیعی هستند که ما با علم و دانش خودمان تغییراتی درش دادیم با استفاده از قوانینی که در طبیعت وجود دارد تبدیلش کردیم به یک ابزار. این که وجود دارد فی حد نفسه بد نیست، موبایل بد نیست، شبکه های اجتماعی بد نیستند، ماهواره بد نیست، این ها وسیله است، ولی بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا، تبدیل می کنیم نعمت خدا را به کفر، این ها که وسیله ای است می توانیم ازش استفاده کنیم برای زندگی بهتر، برای معرفت بیشتر، برای هدایت بیشتر؛ اما برای گمراهی استفاده کنیم، همان طوری که می بینیم شبکه های اجتماعی پر می شود از اباطیل، ماهواره ها پر می شود از برنامه های به درد نخور و یا مضر. این ماییم که این را بد استفاده می کنیم، اینکه خودش بد نیست. شاید بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا ناظر به این باشد.

شاید بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا یک معنای ظریف تری را بیان می کند، شاید مقصود این است که آنچه نعمت خدا است این ها تبدیل کردند به کفر، نعمت واقعی خدا، یعنی آنچه که حقیقتاً نعمت است، هیچ شکی در نعمت بودنش نداریم یا به تعبیر دیگری بزرگترین نعمت است، آن چیست؟ از ما بپرسند بزرگترین نعمت چیست چه می گوییم؟ خیلی از ما می گوییم بزرگترین نعمت سلامتی است، خدا سلامتی را از کسی نگیرد، واقعاً بزرگترین نعمت سلامتی است؟ یعنی اگر من سالم باشم، چشمم، گوشم، معده ام، کبدم، کلیه ام، خونم، قلبم، این دیگر بزرگترین نعمت است؟ سالم باشیم، چه می شود؟ چند صباح دیگری زندگی می کنیم؛ البته این نعمت است؛ ولی بزرگترین نعمت این نیست. این قدر دعا برای سلامتی هست، بله، ولی بزرگترین نعمت این نیست، سلامتی اصلاً به یک معنایی برای بعضی ها نعمت هم نیست، نقمت است؛ چون بعضی از ما وقتی سالمیم عصیان می کنیم، خدا یادمان می رود، وقتی مریض هستیم یادمان می افتد که خدایی هست و دعا می کنیم. به همین دلیل امام سجاد ـ علیه السلام ـ در صحیفۀ سجادیه دعایی دارند که در صحیفه دعائه عند المرض: دعای حضرت وقتی مریض می شدند، تعبیر شده است. در آن دعا یک فرازی هست، حضرت در گفتگوی با خداوند تبارک و تعالی این طور تعبیر می کند: «أَيّ الْحَالَيْنِ أَحَقّ بِالشّكْرِ لَكَ، وَ أَيّ الْوَقْتَيْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَكَ»‏،[4] نمی دانم کدام از این دو وقت بیشتر سزاوار شکر و حمد است، «أَ وَقْتُ الصّحّةِ الّتِي هَنّأْتَنِي فِيهَا طَيّبَاتِ رِزْقِكَ وَ نَشّطْتَنِي بِهَا لِابْتِغَاءِ مَرْضَاتِكَ»،[5] آیا آن وقت سلامتی که به من گوارایی نعمت ها را دادی، نشاط زندگی را دادی، آن موقع سزاوارتر شکر است، وقتی که سالم و سر حالم، «أَمْ وَقْتُ الْعِلّةِ الّتِي مَحّصْتَنِي بِهَا، وَ النّعَمِ الّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا»،[6] یا نه وقت بیماری که در موقع بیماری تو من را خالص کردی، ناخالصی هایم را با این بیماری گرفتی، شک ها، تردیدها، بی تقوایی ها، عدم اخلاص ها را با این بیماری از من گرفتی، «وَ النّعَمِ الّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا»،[7] و نعمت های ویژه به من هدیه دادی در ازاء بیماری، در ازاء این حالی که بعد از بیماری یا در حال بیماری پیدا کردم. امام سجاد ـ علیه السلام ـ در آن دعا با تردید برخورد می کند که بالاخره من برای کدام شکر کنم؟ برای سلامتم یا برای مرضم؟ یعنی معلوم نیست مرض چیز بدی باشد، بله آخر دعا حضرت دعا می کنند برای سلامتی؛ اما بزرگترین نعمت خدا سلامتی نیست، به خصوص این هایی که مثل ما مریض احوال اند و دائم دنبال سلامتی می گردند، این را بدانند که مهم تر از سلامتی، بزرگترین نعمت خدا بعنی هدایت است. من بدن سالمی داشته باشم، خدایی نکرده اهل جهنم باشم این بهتر است یا من بدن بیماری داشته باشم و اهل بهشت باشم؟ من الآن یک بدن خوب داشته باشم و صد سال دیگر هم زندگی کنم ولی در عصیان و در کفر، این چه فایده دارد جز اینکه دارم آتش جهنمم را بیشتر می کنم؛ یا من یک بدن مریضی داشته باشم، دو سال دیگر، شش ماه بعد بمیرم، ولی بروم بهشت، کدام این ها بالاتر است؟ بنابراین بزرگترین نعمت خدا هدایت است نه سلامت در جسم. این تعبیر که «السلامة فی الدین و الدنیا»،[8] سلامت در دین خیلی مهم است و آن تعبیر «سلامة فی الدنیا و الآخرة»، سلامت در آخرت مهم است؛ البته سلامت در فارسی به معنای صحت در عربی است سلامت در عربی به این معنا به کار نمی رود، سلامت در عربی بیشتر برای امور معنوی است، صحت برای امور بدن و جسم است.

بنابراین آنچه که مهم ترین نعمت خدا است هدایت است. این به تعبیری سلامة فی الدین است. بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا یعنی هدایت خدا را که نعمت خدا است، هدایت خدا را این ها تبدیل به کفر کردند؛ یعنی نشانه ها و آیه های راه که آمد و این ها باید از آن نشانه ها و آیه استفاده می کردند و راه را پیدا می کردند، عقل که به ایشان دادیم باید از آن استفاده می کردند راه را پیدا می کردند، بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا، این هدایت های الهی، انبیاء آمدند این ها را هدایت کردند به جای اینکه به حرف انبیا گوش بدهند، به نشانه های ما توجه کنند، به عقلشان مراجعه کنند، بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا، تبدیلش کردند به کفر. با عقلشان مخالفت کردند، با فطرتشان مخالفت کردند، با گفته های انبیاء، با نشانه های ما.

وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ، این ها نه فقط خودشان، بلکه قومشان، دار و دسته شان، اطرافیانشان، هوادارانشان، آن ها را در خانه هلاکت اسکان دادند، خانه هلاکت کجا است؟ بلافاصله در آیۀ بعد خداوند تبارک و تعالی می فرماید: جهنم، دَارَ الْبَوَارِ، جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا، همان جهنمی است که به آن می رسند. خانه هلاکت، نیستی، هیچ چیز ندارند. تعبیر آیات قبلی بود، «كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ»،[9] اعمال آدم های جهنمی مثل خاکستری می ماند در روز طوفانی که باد شدیدی دارد می وزد. اینجا دَارَ الْبَوَارِ است، به تعبیر این آیه دار هلاکت است، جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ، عجب جای بدی برای استقرار است؛ البته عرض کردم قرآن برای تبیین مفهوم جهنم یا بهشت تعابیری را برای تقریب به ذهن بیان می کند، حقیقت جهنم دردناک تر از آن است که ما بتوانیم درکش کنیم، همچنان که حقیقت بهشت لذت بخش تر از آن است که بتوانیم ما بفهمیم.

یک روایتی دارد اگر اشتباه نکنم الآن این نکته اش را تردید دارم ولی احتمال زیاد مربوط به ابراهیم ـ علیه السلام ـ  است، همین بزرگواری که این سورۀ مبارکه به نام او است. روایتی است که ابراهیم ـ علیه السلام ـ عرضه می کند که خدایا مرا بمیران، آنگونه که مؤمن را می میرانی و بمیران آن گونه که کافر را می میرانی؛ یعنی تجربه مرگ یک مؤمن و تجربه مرگ یک کافر را برای من تکرار کن. این ها چیزی نیست که به ما بدهند، ما یک بار مرگ را تجربه می کنیم، اما بعه انبیاء ـ علیهم السلام ـ  ب این فرصت ها داده شده. روایت دارد که یک بار او را میراندند، جانش را گرفتند؛ البته دوباره زنده اش کردند، آن گونه که مؤمن را می میرانند و یک بار جانش را گرفتند و دوباره زنده کردند، آن طور که کافر را می میرانند. فقط مُردن که مُردن کوچکترین قسمت داستان بعد از دنیا است، ساده ترین قسمت داستان بعد از دنیا است. این جمله که ما می گوییم ان شاء الله صد سال دوم اوضاع خوب می شود که مقصودمان این است یعنی می میرم اوضاع خوب می شود، بله برای مؤمنین درست است؛ ولی برای آن هایی که خدایی نکرده کفران نعمت و عصیان کردند، همچین خبری نیست، صد سال دوم سخت تر می شود. آنجا در آن روایت دارد که ابراهیم ـ علیه السلام ـ بعد از این دو تجربه این طور گفت که برای مؤمن همین نعمت کافی است! یعنی این مرگ این قدر لذت بخش است که اگر یک مؤمنی یک عمر ایمان را حفظ کند فقط برای اینکه لحظه مرگش این نوع مرگ را تجربه کند، کافی است؛ یعنی این خیلی لذت بالایی است؛ و از آن طرف گفت برای کافر همین مجازات کافی است که این مرگ را تجربه کند؛ یعنی مرگ کافر را تجربه کند. یک عمر کفران نعمت کرده ولی این مرگ این قدر زجرآور است که همۀ آنچه که کرده در طول عمرش، این مرگ می تواند مجازاتش باشد. حالا در تعبیر روایات دارد، ذیل همان آیه شریفه ای که جلسۀ گذشته خواندیم، يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ. . این تعبیر در روایات هست که وقتی یک مؤمن می خواهد بمیرد، بعد از آن اتفاقاتی که هنگام مرگ می افتد، به او می گویند بخواب مثل عروسی که در شب اول ازدواجش می خواهد بخوابد، یک خواب آرام و عمیق و با آرامش. در آن طرف در روایات وارد شده نسبت به آن کسی که خدایی نکرده کفران نعمت کرده. شب اول قبر، همه شنیدید از ما چند تا سؤال می کنند می گویند سؤال های شب اول قبر، چند تا سؤال بیشتر نیست، من ربک؟ من نبیک؟ خدای تو که بوده؟ پیامبر تو که بوده؟ عمرت را در چه صرف کردی؟ همین چند تا سؤال است، بعد آنجا دارد که وقتی آن شخصی که مؤمن نیست نمی تواند به این سؤالات جواب بدهد، حالا در برخی از روایات هست که با گرز آتشین بر فرق او می کوبند و قبرش پر می شود از آتش. حالا این را گفتم یک خاطره هم بگویم. 9 سال پیش در ایتالیا بودم در شهر رُم؛ جلسه ای بود سفیر  فنلاند در ایتالیا مهمان کرده بود کسانی را که در یک سمیناری شرکت کرده بودند تحت عنوان جنگ و صلح در ادیان ابراهیمی که 40 یا 50 نفر از شخصیت های دنیا در این سمینار شرکت کرده بودند، یکی من بودم. بعد سر میز شام که نشسته بودیم کشیش های مذاهب مختلف مسیحی، یهودی ها از فرقه های مختلف و مسلمانان بودند. یک دفعه صحبت سر شام رفت به عالم پس از مرگ، هر کدام چیزی گفتند و بیشتر می گفتند ما خلیی در منابعمان از حوادث پس از مرگ نداریم. من گفتم در روایات ما هست که سؤالاتی می پرسند از جمله اینکه عمرت را در راهی صرف کردی. در همین حال یکباره یه صدای سکوت جلسه را شکست برگشتم دیدم این آقای  بغل دست من چنان محکم با کف دست بر پیشانی اش کوبیده که این قدر صدا داد و می گفت اگر این طور است وضع من خیلی خراب است و تمام صورتش پر از اشک بود!

به هر حال این شب های قدر فرصتی است برای رسیدن به هدایت. این دو شب را چه طوری گذراندیم؟ چقدر استفاده کردیم از فرصت شب قدر؟ دو شب گذشت، امشب شب آخر است، امشب مهم ترین شب قدر است. طبق برخی روایات شب بیست و سوم مهم ترین شب است، چرا؟ چون شب نوزدهم طبق برخی روایات تقدیرات کلی می شود، شب بیست و یکم آن تقدیرات یک استحکام بیشتری پیدا می کند، قطعیت بیشتری پیدا می کند، طبق آن روایات شب بیست و سوم دیگر تقدیر قطعی و نهایی می شود؛ یعنی امشب پروندۀ سال آیندۀ ما بسته می شود. بعضی چیزهایی که در دو شب قبلی نتوانستیم درست کنیم امشب آخرین فرصت است که درستش کنیم. یک کمی یک خلوتی با خدا داشته باشیم. ببینید شب قدر را فقط سعی نکنیم که شب را بگذرانیم به صبح و بیدار بمانیم، بیدار ماندن خوب است، یک خلوت بین خودمان و خدا، آن دفعه هم عرض کردم مقصودم این نیست که ضرورتاً بروید جایی که کسی نباشد، نه، در مسجد هم می شود این خلوت هم ایجاد کرد، بین جمعیت هم می شود. حالا هر کسی به تناسب حال خودش یک خلوتی ایجاد کنیم، یک محاسبه ای بکنیم، شب قدر است، به تعبیری یعنی شب اندازه، قدر یعنی اندازه. یک اندازه گیری کنیم ببینیم اصلاً ما کجای عالم هستیم، تا حالا چه کار کردیم؟ بین خودمان و خدا، یک محاسبه ای بکنیم؛ دیر می شود، فردا روزی همه به اینجا می رسیم، من و شما و همه. آن دفعه گفتم وقتی می گویند بیا برویم، ما می رویم می گوییم کجا می رویم؟ ما آماده نیستیم، می گویند چرا آماده نیستید؟ می گوییم خبر نداریم، می گویند این همه به تو خبر دادیم. حالا آماده شویم، شب قدر شب این آمادگی است. یک توجهی پیدا کنیم، واقعاً چه کردیم؟ چقدر به وظایفمان عمل کردیم؟ یکی از دوستان ما که در همین مدرسه تدریس می کند یک سالی روحانی کاروان بود، ایشان داستانی برای من نقل کرد. می گفت در کاروانمان یک حاجی بازاری بسیار معتبر در مشهد بود که می گفت من سال ها او را می شناختم به تدین. می گفت من با این دوستان جلساتی داشتم، این آقا منقلب شد، یک شب آمد پیش من به من گفت حاج آقا من گناهانی کردم که خدا من را نمی بخشد، گفتم تو!؟ تو که آدم خوبی بودی، متدین هستی، در مشهد همه تو را می شناسند به عنوان یک آدم متدین، تو چه کار کردی؟ گفت نه حاج آقا این ظاهرش است. می گفت من تعجب کردم مگر چه کار کردی؟ گفت من کفش فروشی دارم نزدیک حرم، خیلی از مشتری هایی که می آیند آنجا از ما خرید می کنند، همین زائران امام رضا ـ علیه السلام ـ هستند. می گفت این زائر می آید آنجا یک کفش را می بیند، می پسندد، می آوریم اندازه می کنیم و می گذاریم در جعبه بهش او می دهیم. می گفت ولی آنکه در جعبه می گذاریم با آنکه به او نشان می دهیم فرق دارد، ما می رویم کارخانه این کفش هایی که از رده خارج می شود و دیگر به درد نمی خورد، این ها را قیمت مُفت می گیریم و می آوریم در مغازه. زائر که می آید ما می فهمیم این زائر است، مشهدی نیست، وقتی جعبه را می بندیم این کفش های خراب را می گذاریم در جعبه می دهیم دست مشتری. این بندۀ خدا خیلی وقت ها تا شهرشان یا روستایشان این کفش را باز نمی کند، آنجا که می رود باز می کند. این آقا یک بار در عمرش توانسته بیاید مشهد، دیگر نمی تواند برگردد تا بیاید اینجا و بخواهد کفش را برگرداند. گفت اگر یک وقتی قبل از اینکه برود اتفاقاً باز کند ببیند کفشی این طوری است و بیاورد پیش ما، وقتی می آورد پیش ما، ما حاشا می کنیم، می گوییم ما همچین کفشی بگذاریم در جعبه؟ همۀ بازار مشهد ما را می شناسند، می دانند ما چقدر معتبریم، می گفت کسی خریدار حرف این بندۀ خدا هم نیست، همۀ همسایه های ما می گویند این حاجی متدین است، نماز اول وقتش ترک نمی شود، همیشه به مسجد کمک می کند و فلان، حالا این بیاید یک همچین چیزی را بگذارد در جعبه؟ نه آقا تو از یک جای دیگر خریدی. می گفت اگر خیلی طرف اصرار کرد دیدیم نخیر ول کن نیست، یه کفش سالم می گذاریم و می گوییم با اینکه از ما نخرید، این را به تو می دهیم و لطف می کنیم. آن وقت این دوست ما می گفت من مانده بودم چی بگویم به این آقا . بالاخره حق الناس بوده و حق الله نیست که با صرف توبه و تضرع حل شود.

إن شاء الله ما این محاسبات را بکنیم، یک کمی بین خودمان و خدا اصلاح کنیم، اگر خدایی نکرده حق الناس به گردنمان است سعی کنیم جبران کنیم، سخت است، خیلی سخت است. علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ در چنین ایامی به شهادت رسید که شیعه ها این ایام را به یاد او باشند، این روز، روز بیست و یکم، علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ از دنیا رفت و جهان یتیم شد، هرچند خیلی نفهمیدند، هنوز هم شاید خیلی نفهمیدیم که علی که بود و چه بود؛ ولی ما اگر حقیقت علی ـ علیه السلام ـ را نمی شناسیم، به او عشق می ورزیم، دوستش داریم. گاهی آدم با علی بی ابیطالب ـ علیه السلام ـ یک گفتگویی بکند، این ها زنده اند، آقا یک توجهی به ما پیدا کند. حضرت دست نوازش می کشید بر سر یتیمان، ما یتیم هستیم، دست نوازشی بر سر ما هم شاید بکشد. این شب، شبی است که خانه علی ـ علیه السلام ـ دومین شب است که فقدان علی است، آن بزرگان، حسنین، زینبین، آن ها می دانند علی یعنی چی، یعنی کی؛ اما یتیم های کوفه هم فهمیدند، آن ها هم تازه فهمیدند که دیروز یتیم شدند، قبلش کمتر درد یتیمی را درک می کردند. ؤإن شاء الله به محبت علی و آل علی، همۀ ما اهل بهشت خواهیم بود، إن شاء الله همه ما راه علی و راه آل علی را ادامه خواهیم داد.

السلام علیک یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ.

خدایا خداوندا امشب شب جمعه ست، شبی است اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در عرش جمع می شوند و از علم الهی استفاده می کنند، شب دعاست، شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان است، خدایا همۀ دعاهای ما امشب به هدف استجابت برسان.

خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را در دنیا و آخرت آنی از محمد و آل محمد جدا نفرما.

عاقبت همۀ ما ختم به خیر بگردان.

قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بفرما.

خدایا فرج مولای ما، امام زمان ما نزدیک تر بگردان، قلب و دلش از ما راضی و خشنود بگردان، چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.

ما را امشب مشمول دعاهای خاص امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ بگردان.

خدایا خداوندا گذشتگان ما را ببخش و بیامرز، شهدای ما، امام راحل ما، مراجع گذشته ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی با انبیاء و اولیا محشور بگردان.

خدایا خداوندا به همۀ ما توفیق خدمت به اسلام و مسلمین کرامت بفرما.

خدایا همۀ خدمتگزاران به اسلام، مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب، همۀ آن هایی که در راه اسلام تلاش می کنند مؤید و منصور بدار.

خدایا خداوندا آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و خیر ما در آن بود به بهترین وجه برای ما تقدیر بفرما.

مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

بر محمد و آل محمد صلوات.[10]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 28 ـ 30.

[2]. همان، 27.

[3]. همان، 7.

[4].  الصحيفة السجادية (نشر الهادی)، ص 76.

[5]. همان.

[6]. همان.

[7]. همان.

[8]. من لا يحضره الفقيه، ج‏ 3، ص 554.

[9]. إبراهیم، 18.

[10]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 18، 18/4/1394.