خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ نهم: أجر رسالت، پیروی از مکتب اهل بیت (ع)

دوشنبه, 08 تیر 1394 ساعت 21:14
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ و فِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ».[1]

در مورد این آیه جلسه گذشته مطالبی عرض شد. برای دوستانی که اهل تحقیق هستند، دو نکته را اشاره می کنم. یک نکته کلمه يَسُومُونَكُمْ هست که موسی ـ علیه السلام ـ در هنگام یادآوری شرایط بنی اسرائیل در گذشته از تعبیر يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ استفاده می کند. اینجا مفسران ما گفته اند يَسُومُونَكُمْ یعنی یبلونکم، یعنی شما را مدیریت می کردند؛ ولی کلمۀ «سوم» که دوستان اهل تحقیق ما مطلع اند به معنای چراندن است، يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ شاید اشاره است به اینکه شما را مثل یک گله گوسفندی می چراندند؛ یعنی برای شما هیچ شخصیت انسانی، هیچ هویت انسانی قائل نبودند، مثل یک گله گوسفند با شما برخورد می کردند، يَسُومُونَكُمْ. و آن هم البته نه اینکه فقط بچرانند، بلکه سُوءَ الْعَذَابِ، با عذاب سخت. نکتۀ دیگری که در این آیه هست، کلمه يُذَبِّحُونَ است که در این تعبیر ـ چندین بار در جاهای مختلف که تکرار شده ـ  يَسُومُونَكُمْ، يُذَبِّحُونَ و يَسْتَحْيُونَ، نفرمود یقتلون أبناءکم، فرمود: يُذَبِّحُونَ، کلمۀ ذبح، سربریدن. ذبح کاری است که با حیوانات انجام می دهیم، آن ها را ذبح می کنیم. این هم مؤید و تأیید کنندۀ آن نکته است که آن کلمۀ يَسُومُونَكُمْ با یک عنایتی در این آیه به کار رفته و خواسته است این نکته را بیان کند که برای شما هویت انسانی قائل نبودند،مثل گوسفند می چراندند؛ البته آن هم سُوءَ الْعَذَابِ، نه با خوبی، نه آن طوری که حتی یک گوسفند را می چرانند که پر بار شود، بلکه با سختی. بعد يُذَبِّحُونَ، مثل گوسفند سر جوان های شما را می بریدند؛ که سربریدن اصلاً نشانه وحشی گری، نشانه بی احترامی به هویت انسان است و ما می بینیم در داستان کربلا، امام حسین ـ علیه السلام ـ  و اصحاب بزرگوارش را وحشی ها، آن هایی که بویی از انسانیت نبرده بودند، چه کردند و امروز هم مشابه های آن ها در روزگار ما، همین ها که انسان های بی گناه را با اره برقی سر می برند، با چاقو سر می برند، دور گردنشان مواد منفجره می گذارند و منفجر می کنند، این وحشی گری هایی که ما امروز می بینیم، این ها همه یک قوم هستند، همه یک اندیشه هستند، اسامی شان عوض شده، مکان هایشان تغییر کرده، ظاهراً قیافه ها تغییر کرده؛ ولی هویت همان هویت ددمنشانه، همان هویت وحشی و درنده ای است که بر علیه انسانیت اقدام می کند. همین پریروز دیدیم باز جمعی نمازگزاران کویت را در مسجد امام صادق ـ علیه السلام ـ به خون کشیدند، روزه داران بی گناهی که برای نماز آمدند، این طور کشته می شوند. به هر تقدیر موسی ـ علیه السلام ـ تذکر می دهد به بنی اسرائیل که به یاد بیاورید چه شرایطی داشید و خداوند شما را از آن شرایط نجات داد. بعد فرمود خداوند اعلام کرده است وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ، چه چیز را اعلام کرده؟ «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَل َئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»:[2] اگر شاکر نعمت باشید خدا به شما اضافه خواهد کرد، لأَزِيدَنَّكُمْ، این وعدۀ الاهی است، خدا مکرر در قرآن فرموده است که خدا لا یخلف الله وعده، تخلف نمی کند، خلاف ندارد، وعدۀ خدا قطعی است. پس اگر خدایی نکرده در زندگی می بینیم که یک گرفتاری هایی پیدا می شود، یک کم نگاه کنیم به حال دل خودمان ببینیم واقعاً ما شاکریم، واقعاً اصلاً متوجه نعمت هایی که خدا با ما داده هستیم، یک کمی توجه به آن ها می کنیم؟ چون شُکر یک حالت درونی است و وقتی پیدا می شود که انسان توجه به نعمت پیدا کند، آیا ما واقعاً شاکریم؟ بعضی از ما به زبان شکر می گوییم؛ اما این شکر ما به زبان عین ناشکری است، عین کفران نعمت است؛ مثلاً در مقام بیان یک مطلبی می گوییم بله خدا را صد هزار مرتبه شکر که فلان شد، در حالی که به عنوان گلایه از خدا این تعبیر را به کار می بریم. این شکر است؟ اینکه شکر نیست. اگر به دل شاکر نباشی، اگر واقعاً احساس نکنی، متوجه نشوی که چقدر خدا به تو نعمت داده و در دل تو حال شکر پیدا نشود، کجا لأَزِيدَنَّكُمْ؟ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ، آن جزا قطعی است، اگر مشکلی هست در این قسمت شَكَرْتُمْ است که ما شکر نمی کنیم؛ البته خدا رحمتش واسعه است، درست است فرمود لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ؛ ولی به این راحتی عذاب نمی کند، خیلی مجال می گذارد، فرصت می گذارد، مهلت می گذارد تا ما متوجه شویم. در ناحیۀ خیرات، ثواب ها فراوان؛ اما در ناحیۀ سیئات عقاب مساوی. در ناحیه خیرات، ثبت سریع، ملکی که مسئولیت ثبت افعال خیر ما را دارد، سریع ثبت می کند، اما آن ملکی که مسئول ثبت سیئات است وقتی می خواهد ثبت کند، به او می گویند دست نگهدار و شاید بندۀ ما توبه کند، مهلت می دهند. در بعضی روایات دارد تا هفت ساعت مهلت می دهند که اگر یک اشتباهی کردی توبه کنی.

بعد موسی ـ علیه السلام ـ یک جمله ای دارد، این خطاب به همه است، خطاب به بنی اسرائیل نیست، خطاب به همه است. وَ قَالَ مُوسَى، چه فرمود؟ فرمود «إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ».[3] اگر شما و همۀ آن هایی که روی زمین هستند، کفران نعمت کنند، غباری بر کبریایی خدا نخواهد نشست، خدا که نیازی به شکر شما ندارد. شمایی که نیازمند این شکری تا لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ، شما نیاز داری به نعمت بیشتر، نیاز داری به حمایت خدا. خدا که به ما نیازی ندارد، الله الصمد، بی نیاز مطلق است، ما نیاز داریم به نماز نه خدا، ما نیاز داریم به روزه، نه خدا، ما نیاز داریم به حج، نه خدا، ما نیاز داریم به خمس و زکات، نه خدا. این وظایف به نفع ما است، نه به نفع خدا. إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا، همۀ هم کفر بورزید برای خدا هیچ ضرری ندارد، موسی ـ علیه السلام ـ می فرماید خودتان ضرر کردید.

اینجا من بین الهلالین عرض کنم، ببینید دوستان محقق ما تحقیق کنند، من اشاره می کنم و رد می شوم. درست است فرمود به نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ ، «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»،[4] این را فرمود، این قرآن است، آیۀ قرآن است؛ ولی توجه کنیم وقتی این آیه را معنا می کنیم، دائم نگوییم این اجر رسالت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است که مثلاً حضرت خدمتی کرده به ما و ما هم در قبال خدمت حضرت یک چیزی به حضرت ارزانی می کنیم، نخیر! خودِ قرآن فرمود «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[5]، به این مردم بگو ای پیامبر ما، مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ، این اجری هم که من مطالبه می کنم این هم به نفع شما است و الاّ من هم مثل بقیۀ انبیاء می گویم «ان اجری الا علی الله».[6] انبیاء که از ما اجر نمی خواهند، ما کی می توانیم اجر انبیا را بدهیم؟ آن هم نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ ، اصلاً ما کجا می توانیم حتی نزدیک شویم به فهم شخصیت آن بزرگوار، عظمت آن بزرگوار، این ها را ما اصلاً فقط باید از دور نگاه کنیم. ما کجا و اجر دادن به آن بزرگوار کجا. ان اجری الا علی الله، فقط خودِ خدا می داند این ها چه کسانی هستند، چه جایگاهی دارند و اجرشان را فقط خدا می تواند بدهد. بله به ما فرمود الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى و ما مأموریم به الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى، اما ما مأموریم به مودت فی القربی، اما مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ، این هم به نفع شما است، برای این است که شما هدایت شوید، این برای این است که شما راه را گم نکنید، این ها چراغ هدایت اند. برای همین فرمود «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا»،[7] من از کسی اجر نمی خواهم، إِلَّا مَن: مگر کسانی که شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا، به دنبال راهی هستند به سوی خدا؛ یعنی الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى سبیل الی الله، راه به سوی خدا است و اینکه ما شیعه می گوییم باید نه تنها این ها را دوست داشت، بلکه باید از این ها تبعیت کرد، محبت کافی نیست و اگر به تبعیت منتهی نشود، برای همین است. بعد به ما اشکال می کنند در این مسأله که من بیست و دو سال قبل در مسجدی در بانکوک در تایلند آیۀ مودة را خواندم و توضیحاتی دادم، در روز جمعه، نماز جمعه. یک استاد مصری که آنجا در نماز شرکت کرده بود بعد از نماز آمد سراغ من، گفت شما شیعه ها آیه را تأویل می کنید، خلاف ظاهر حمل می کنید. قرآن گفته الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى، محبت، ما هم اهل بیت را دوست داریم، کِی گفته تبعیت؟ شما از خودتان اضافه می کنید به قرآن، کجای قرآن گفته تبعیت کنید از اهل بیت؟ گفته مودت، ما هم دوستشان داریم. ما گفتیم اگر قرآن درست بخوانی، آیات را در کنار هم ببینی متوجه می شوی که خودِ قرآن فرمود إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا، مگر کسی که به دنبال راه به سوی خدا است؛ یعنی از کسانی من مطالبه اجر کردم که دنبال راه اند، الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى راه است، راه برای رفتن است نه برای نشستن و نگاه کردن نه فقط برای تعریف و تمجید کردن. کِی راه، راه می شود، وقتی درش حرکت کنی، بروی به سمت مقصد و الاّ بنشینی نگاه کنی که به جایی نمی رسی. الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وقتی سبیل الی الله است که ما اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را بشناسیم، آن ها را اسوه قرار بدهیم، همان طوری که در مورد نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود که «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ»،[8] همان طور که خودِ آن بزرگوار اسوه حسنه است، الگو است برای زندگی، اهل بیت ـ علیهم السلام ـ همه الگو هستند، کلهم نور واحد. بنابراین هر چه خدا از ما خواسته، چه نماز، روزه، حج، خمس، زکات، چه مودت فی القربی که ما توفیقش را داشته ایم، این نعمت بزرگ را داشتیم در متن مودت فی القربی متولد شدیم و ان شاء الله خداوند هرگز این نعمت را از ما نگیرد ر ما بهر همه به این ها  نیاز داریم و الاّ به تعبیر موسی ـ علیه السلام ـ  شما و همۀ روی زمین اگر کفر بورزید، «إِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ»،[9] خدا که نیازی به شما ندارد. بعد موسی ـ علیه السلام ـ  اشاره می کند به داستان انبیاء گذشته، انبیائی که در قرآن هم به آن ها مکرر اشاره شده است؛ البته اینجا خیلی اشاره گذرا است که نکته اش را عرض می کنم. در جاهای دیگر داستان های این انبیاء مفصل تر بیان شده؛ اما اینجا فقط یک اشاره به تعبیر عربی  نظرة عابره داشته است.. فرمود «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ»،[10] برای شما خبر اقوام گذشته نیامد؟ «قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَثَمُودَ»،[11] قوم نوح چه شد؟ قوم عاد چه شد؟ قوم ثمود چه شد؟ شما ندیدید؟ نشنیدید؟ «وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ»،[12] و کسانی که بعد از این اقوام آمدند، «لاَ يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّهُ»،[13] جز خدا نمی داند این ها چه کسانی بودند. چه بود داستان این ها؟ «جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ»،[14] پیامبرانشان آمدند با معجزات، با نشانه های روشن، این مردم چه کردند؟ «فَرَدُّواْ أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ»،[15] دستانشان را برگرداندند به دهانشان. مفسران گفتند این تعبیر کنایه است از اینکه این ها دست روی دهان می گذاشتند و می خندیدند. یکی از چیزهایی که در قرآن مکرر اشاره شده این است که کفار یستهزئون، مؤمنین را استحزا می کردند، مسخره می کردند، ریشخند می زدند، می خندیدند. موسی ـ علیه السلام ـ به کنایه به این اشاره می کند. فَرَدُّواْ أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ، یعنی ریشخند می زدند، «وَ قَالُواْ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم»،[16] ما کافریم نسبت به آنچه شما به آن فرستاده شدید، «وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ»،[17] ما در شک هستیم درآنچه که شما ما را به سمت آن می خوانید. چرا در شک هستیم؟ در ادامه آیه این ها اشاره می کنند که چرا چنین شکی دارند که وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ. قبل از اینکه آن اشاره را بیان کند، یک عبارتی از آن انبیاء ذکر می کند، این عبارت را دقت کنید. «قَالَتْ رُسُلُهُمْ»،[18] وقتی این ها این کار را کردند، دست ها را می گذاشتند به دهانشان می خندیدند و می گفتند ما به آنچه که شما به آن فرستاده شدید، کافریم، ما شک داریم، انبیاء چه جوابی دادند؟ این داستان مکرر انبیا است. انبیاء می آمدند با نشانه های روشن، در مقابل آن ها چه می گفتند؟ می گفتند ما قبولتان نداریم، ما شک داریم، ما این حرف ها را نمی پذیریم. بعد موسی ـ علیه السلام ـ اینجا این طور تعبیر می کنند و قرآن نقل می کند، قَالَتْ رُسُلُهُمْ، انبیاء اینجوری می گفتند: «أَفِي اللّهِ شَكٌّ»،[19] خیلی این تعبیر عجیبی است، آیا شما در خدا شک دارید؟ این بشر موجود غریبی است، ما الآن مثلاً شک داریم در مسجد نشستیم؟ نه، ما الآن شک داریم روز است؟ نه، ما شک داریم الآن ماه مبارک رمضان است؟ نه، ما این چیزها را شک نمی کنیم؛ اما أَفِي اللّهِ شَكٌّ؟ در خدا شک می کنیم! این أَفِي اللّهِ شَكٌّ؟ استفهام انکاری است؛ یعنی اصلاً می شود شک کرد؟ یعنی اصلاً جا دارد که شما در خدا شک کنید؟ این یعنی چی؟ خوب دقت کنید. این عبارت می خواهد بگوید شما در هر چیزی شک کنید، جا دارد؛ اما در خدا شک کردن جا ندارد، چرا؟ چون هر چیزی می توانسته نباشد، این مسجد می توانست نباشد و یک وقتی نبود، قبل از اینکه مرحوم آیت العظمی گلپایگانی  ـ رضوان الله علیه ـ همت کنند و این مدرسه را بسازند که این ها مسجد نبود. اینکه امروز نباشد، ممکن است. اگر این آسمان نبود، این زمین نبود، اگر این خورشید نبود که روزی نبود، ماهی نبود، رمضانی نبود، این ها می توانست نباشد، چیزی که می تواند نباشد یا به اصطلاح فلسفی ممکن الوجود است، در آن می شود شک کرد؛ اما خدا اصلاً می توانست نباشد؟ أَفِي اللّهِ شَكٌّ؟ اصلاً امکان دارد خدا نباشد؟ که شما در وجود خدا شک می کنی. به تعبیر آن دعا ا لغیرک ظهور ما لیس لک، آیا ظهوری وجود دارد، برای غیر خدا که برای خدا نباشد؟ «الله نور السماوات والارض»:[20] خدا نور آسمان ها و زمین است، هر چه هست، هر چه روشن است، هر چه وجود دارد همه به خدا ست. چطور می شود این ها را قبول کرد و خدا را قبول نکرد، أَفِي اللّهِ شَكٌّ؟ انبیاء ـ علیه السلام ـ می فرمایند اصلاً یک ذره عقل داشته باشید، یک ذره توجه داشته باشید، اصلاً می شود در خدا شک کرد؟ ولی بشر این طور است، هر روزی به شکلی، یک دوره ای می آیند، یک جماعتی از فیلسوفان غربی، تجربه گرایان، می گویند هر چه قابل تجربه است معنادار است، می شود دربارۀ آن صحبت کرد، هر چه غیر قابل تجربه است، نمی شود صحبت کرد. می آیند می گویند این جمله که خدا هست، جمله فاقد معنا است، اصلاً معنا ندارد. این یک ادبیات است، ادبیاتی که تمدن غرب بر اساس او شکل گرفته، معرفت شناسی غرب بر اساس همین نوع نگاه تجربه گرا است. نگاهی که همۀ هستی را با نگاه محدود حس و تجربه می خواهد بشناسد. در چنبرۀ یک زاویۀ تنگ می خواهد انسان را محدود کند و این را دائم ترویج می کنند. کتابی که در تمام رشته های علوم انسانی دانشگاه های انگلستان خوانده می شود، کتابی است تحت عنوان مقدمه ای بر معرفت شناسی.  نوشتۀ یک شخصی است به نام دنسی، که این کتاب در فارسی هم ظاهراً ترجمه شده است. این کتاب سراسر ایجاد شک است به طوری که هر دانشجویی که در هر رشته ای از رشته های علوم انسانی در انگلستان درس می خواند، این کتاب را می خواند. وقتی این کتاب را خواند، به همه چیز شک می کند. این یک نوع نگاه است که انسان را با شک، با تردید نسبت به حقایق عادت می دهد و این شک و تردیدها را توسعه می دهند، در جان جوان های ما می اندازند، باورهایشان را تضعیف می کنند، اعتقاداتشان که ضعیف شد، رفتارهایشان برای آن ها قابل کنترل می شود و آن یک نگاه انبیاء است، أَفِي اللّهِ شَكٌّ؟ آیا می شود در خدا شک کرد؟ در همه چیز می شود شک کرد، چون هر چیزی می توانسته نباشد؛ اما خدایی که نمی توانسته نباشد، یک خصوصیاتی دارد که اصلاً غیر قابل این است که از او وجود سلب شود. الله الصمد، این وجود بی نیاز از همه چیز أَفِي اللّهِ شَكٌّ؟ بعد در ادامه می فرمودند، «أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»:[21]  خدایی که آسمان ها و زمین را در واقع گشوده است، آفریده، خالق آن ها است، در این شما شک می کنید؟ بعد انبیاء اینجا یک جمله خیلی ظریف و زیبا دارند، می فرمایند «يَدْعُوكُمْ»،[22] این خدا شما را دعوت می کند «لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ»،[23] این خدا شما را دارد دعوت می کند تا گناهانتان را ببخشد، از روی رحمتش دارد دعوت می کند، «و يُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى»،[24] به شما مهلت می دهد تا زمان معین، فرصت می دهد خودتان را اصلاح کنید، قدر این نعمت را بدانید، مهلتی که الآن دارید از دست ندهید، روزها و شب ها سریع می گذرد، چه بسا کسانی که سال گذشته ماه مبارک رمضان در این مسجد می آمدند و الآن از بین ما رفتند، مرگ هر لحظه ممکن است برای ما اتفاق بیفتد، قبل از اینکه دستمان از دنیا کوتاه شود، فکری کنیم. آن روایت از علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ  فرمود، «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل»،[25] امروز شما هر کاری می کنی، کسی به ظاهر به حساب کار شما نمی رسد، امروز یک کاری بکن، آنجا دیگر فقط حساب است، دیگر جای عمل نیست، فرصت نیست. يَدْعُوكُمْ انبیاء فرمودند خدا شما را دعوت می کند که لِيَغْفِرَ لَكُم تا شما را ببخشد، برای غفرانش، برای رحمتش، برای نعمت دادن به شما،شما را دعوت می کند. حالا به تعبیر عامیانه خدا لحظه شماری می کند، که ما توجهی به او پیدا کنیم، یک ذره به سوی او بیاییم تا به تعبیر برخی از بزرگان خدا دوان دوان به سوی ما بیاید. ان شاء الله همۀ ما در این ماه مبارک همت کنیم، نکند این ماه بر ما بگذرد و خدایی نکرده در ما یک تحولی پیدا نشده باشد، خدایی نکرده نزدیک تر به خدا نشده باشیم، ان شاء الله که همه شدیم، ان شاء الله حال بهتری پیدا کردیم، نماز را با توجه بیشتری می خوانیم، قرآن را با توجه بیشتری می خوانیم و البته کمک ما در این مسیر سخت، اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بودند و هستند.

فهم خدا، توجه به خدا کمی سخت تر است برای انسان تا توجه به یک انسان نمونه مثل اهل بیت ـ علیهم السلام ـ؛ چون آن ها بالاخره بشر مثلنا، هرچند در قله بودند؛ اما بشر مثلنا، بشر بودند مثل ما. به همین دلیل ما راحت تر می توانیم با آن ها ارتباط برقرار کنیم، فهم آن ها برای ما آسان تر است تا فهم خدا؛ البته آن ها آمدند ما را هدایت کنند به سمت خدا نه به سمت خودشان ـ نعوذبالله ـ آن ها دعوت به خودشان؟ هرگز نکردند، اصلاً برای خودشان چیزی قائل نبودند، شأنیتی برای خودشان بما اینکه خودشان هستند، قائل نبودند،  همه برای خدا بوده است؛ ولی خب بالاخره ما با این ها انسمان بیشتر است، توجهمان بیشتر است. آن ها را یک کمی بیشتر می فهمیم و وقتی توجه پیدا می کنیم به این بزرگان، آن ها به ما توجه پیدا می کنند. روایتی است از امام صادق ـ علیه السلام ـ  که راوی سؤال می کند ما در نزد شما چه جایگاهی داریم؟ بنابر آن روایت حضرت می فرمایند آن جایگاهی که ما در نزد شما داریم؛ یعنی به اندازه ای که ما به آن ها توجه می کنیم، آن ها هم به ما توجه می کنند؛ البته این قدر آن ها لطف دارند، خاندان کرم هستند؛ البته این ها خدا نیستند؛ ولی صفات الهی در این ها تجلی پیدا کرده که کرمشان، لطفشان زیاد است. حتی اگر ما گاهی بی توجهی می کنیم از کنار حرم حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ بی اعتنا رد می شویم، حتی این قدر ادب نمی کنیم که یک سلامی کوتاه عرض کنیم، این بی بی بزرگوار بی اعتنا از کنار ما نمی گذرد، این ها کریم اند. سعی کنیم بیشتر توجه کنیم به این بزرگوارها و بیشتر خودمان را نزدیک کنیم، رفتارمان را، گفتارمان را، منشمان را، اخلاقمان را به اینها. چقدر این ها با مردم مهربان بودند، چقدر این ها سعه صدر داشتند. واقعاً من هر وقت این داستان یادم می آید منقلب می شوم. داستان را همه مان شنیدیم. نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ این بزرگواری که بزرگترین خدمت را به انسان، به بشریت کرد رد می شد از جایی، یک نفر ایشان را اذیت می کرد، به ایشان بی احترامی می کرد، زباله می ریخت به سر ایشان. یک روزی حضرت رد شدند و هیچ اتفاقی نیفتاد، حضرت از اطرافیان سؤال کردند این رفیق ما امروز احوال ما را نپرسید، اطرافیان گفتند مریض شده و در خانه افتاده. تعبیر را ببینید، «لکم فی رسول الله اسوة حسنه»[26] را ببینید، اصلاً ما چقدر به این ها نزدیکیم؟ حضرت فرمود این هر روز احوال ما را می پرسید، سزاوار نیست امروز که مریض شده و ما احوالش را نپرسیم. این ها چقدر اهل کرم اند؟ با دشمنانشان این طورند، با دوستانشان چه می کنند؟ بعد حضرت با اطرافیان رفتند منزل آن فرد. او وقتی دید حضرت می آید داخل، شرمنده شد. بالاخره این هر روز بی احترامی می کرد، اذیت می کرد، رفت زیر آن لحافی که کشیده بود روی سر خودش، سرش را مخفی کرد. حضرت آمدند بر بالینش نشستند، فرمودند فلانی! هر روز احوال ما را می پرسیدی، امروز نیامده بودی به ما گفتند مریض شدی، ما آمدیم احوالت را بپرسیم. در روایت دارد که وقتی این آقا سرش را آورد بیرون از زیر لحاف، از اشک صورتش خیس شده بود، بعد این جمله گفت الله یعلم حیث یجعل رسالته: خدا می داند پیغمبری اش را کجا قرار بدهد؛ یعنی حقاً که تو سزاواری و آنجا بود که ایمان آورد. این طوری مردم را دعوت کرد.

السلام علیک یا رسول الله، السلام  علیک یا خیر خلق الله، السلام علیک و علی اهل بیتک طاهرین و رحمة الله و برکاته.

خدایا خداوندا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را در دنیا و آخرت از محمد و آل محمد جدا نفرما.

خدایا ما را با معارف نورانی قرآن و عترت بیش از پیش آشنا بگردان.

قلب و دل امام زمان از ما راضی و خشنود گردان.

خدایا چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.

فرجش نزدیک تر بگردان.

خدایا گذشتگان ما، علمای ما، مراجع ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، امام راحل، با انبیاء و اولیاء و شهدا محشور بفرما.

خدایا مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

خدایا این بلایی که در دامن اسلام پیدا شده، این ها که مسلمین را بی گناه می کشند، خدایا نابودشان بفرما.

سرزمین های اسلامی را از بلای این ها محفوظ بدار.

خدایا کِید کائدین، مکر ماکرین را به خودشان باز گردان.

خدایا کفار و منافقین نابود بگردان.

خدایا خداوندا ما را در مقابل انبیاء و صلحا در مقابل شهدا و اولیاء سربلند بگردان.

خدایا به همۀ ما توفیق خدمت به اسلام و مسلمین کرامت بفرما.

خدمتگزاران به اسلام، مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب، همۀ آن ها که به اسلام و مسلمین خدمت می کنند مؤید و منصور بدار.

خدایا خداوندا کسانی که گرفتار هستند به خصوص مسلمانان و به ویژه شیعیان گرفتاری شان را برطرف بفرما.

حاجات ما برآورده به خیر بگردان.

آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و خیر ما در آن بود به بهترین وجه برای ما تقدیر بفرما.

بر محمد و آل محمد صلوات[27]

والسلام علیک و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 6.

[2]. همان، 7.

[3].إبراهیم، 8.

[4]. الشوری، 23.

[5]. سبأ، 47.

[6]. یونس، 72.

[7]. الفرقان، 97.

[8]. الأحزاب، 21.

[9] . ابراهیم، 8.

[10]. إبراهیم، 9.

[11]. همان.

[12]. همان.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. همان.

[16]. همان.

[17]. همان.

[18]. همان، 10.

[19]. همان، 10.

[20]. النور، 35.

[21]. إبراهیم، 10.

[22]. همان.

[23] . همان.

[24] . همان.

[25]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏8، ص 58.

[26]. الأحزاب، 21.

[27]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 9، 7/4/1394.