خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ ششم: قرآن و نفی اشعری گری و جبرگرایی

پنج شنبه, 04 تیر 1394 ساعت 10:32
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم»[1] فراز اول این آیه در جلسه گذشته اشاره شد. در ادامه خداوند تبارک و تعالی مطلبی را فرموده که در آیات متعددی در جاهای مختلف قرآن، سوره های مختلف قرآن این مضمون بیان شده است. این مضمون که فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ: خدا گمراه می کند آنکه را که بخواهد و هدایت می کند آنکه را که بخواهد. او است که هدایت می کند و هم او است که گمراه می کند و در اسماء الاهی همچنان که هادی یعنی هدایت کننده از اسامی الاهی است، مضل یعنی گمراه کننده هم از اسماء الاهی است. این چه معنا دارد که خدا گمراه می کند؟ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، خدایی که نور است چگونه گمراه می کند؟ در حالی که اشاره کردیم در آیه اول که گمراهی، ظلمات است و هدایت نور است. خدایی که نور آسمان و زمین است، چطور گمراه کننده است؟! او که نور مطلق است، هدایت محض است. همین جا یک سؤال دیگری مطرح می شود و آن اینکه اگر خدا است که گمراه می کند و اگر خداست که هدایت می کند، پس بر فعل عبد، بر کاری که بندۀ خدا از سر گمراهی انجام می دهد، چرا باید مجازاتی مترتب شود، چرا باید ثوابی مترتب شود وقتی که در راه راست است؟ اگر خدا گمراه می کند، خدا هدایت می کند، پس بندۀ خدا نه در گمراهی و نه در هدایت نقشی ندارد. این سؤالات، سؤالاتی است که اگر در پاسخ به آن ها دقت کنیم، می بینیم کسانی که به این گونه آیات تمسک کردند و خواسته اند بر اساس این آیات، تفکر جبری و نفی اختیار را اثبات کنند، چقدر به بیراهه رفتند. قبلاً اشاره کردم که منشأ جبری گری؛ یعنی این حرف که در همه چیز شما مجبورید، به اختیار شما نیست، همین است که هست، باید راضی باشید به اینکه هست، تلاشی برای تغییر چیزی نکنید، این تفکر را معاویه دامن زد. او آمد گفت اگر خدا نمی خواست من حاکم می شدم؟ گفتند نه، گفت خدا که خواسته می شود با خواسته او  مخالفت کرد؟ گفتند نه، گفت پس کسی حق ندارد با حکومت من مخالفت کند!. این تفکر که بعد توسط خلفا پیگیری شد، بعضی از علما آمدند این تفکر را رنگ علمی دادند و یک مذهبی درست شد در اسلام به نام اشعری گری که یک مذهب کلامی است، اینجا من برای دوستانی که اهل تحقیق اند عرض کنم، اینکه شما شنیدید حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، مذاهب سنی هستند، این ها در واقع مذاهب فقهی هستند نه مذاهب عقیدتی. ابوحنیفه یا شافعی یا مالک یا احمد حنبل، این ها مراجع تقلید این مذاهب اند. در مسائل فقهی به این ها مراجعه می شود، این ها مذهب عقیدتی نیستند. مذاهب عقیدتی در بین اهل سنت دو مذهب مهم بوده است: یکی اشعری، یکی معتزله که اشاعره قائل به جبر بودند و معتزله مخالف جبر بودند و قائل به اختیار بودند؛ البته هر کدام شاخه ها و فروعاتی دارند؛ اما اصلش این دو مذهب است.

اشاعره آمدند به همین جبری گری رنگ علمی دادند، خلفا هم این را به منفعت خودشان می دیدند؛ چون با جبری گری مردم را ساکت می کردند، می گفتند خدا خواسته ما حاکم باشیم. پس به چیزی دست نزنید. اگر امروز به جهان سنی نگاه کنید، اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت اشعری هستند. ما معتزلی نداریم، معتزلی فقط در تاریخ است، در تاریخ کلام است. به همین دلیل ما وقتی داشتیم ضوابط سایت اسلام پدیا را طراحی می کردیم و می خواستیم به این نکته اشاره کنیم که مذاهب اسلامی امکان حضور در این سایت را دارند، اشاره کردیم که بعضی از مذاهب منقرض شده که اهمیت کلامی دارند مثل معتزله می توانند در این سایت باشند؛ چون این ها اصلاً تابع ندارند. ما الآن عملاً معتزلی نداریم، ممکن است چند نفری، گوشه  و کنار کسی باشد. جبری ها آمدند به چنین آیاتی تمسک کردند که فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ، گفتند خدا است که هدایت می کند، خدا است که گمراه می کند، بنابراین امر دست خدا است، همه چیز دست خدا است. این با مقدس مأبی هم سازگار بود، گفتند هر چه خدا خواست مگر می شود با آن مخالفت کرد؟ همه می گویند نه، معلوم است که نمی شود. به همین دلیل اصلاً تفکر انقلابی، مبارزه با حاکمان ظالم، تفکری نیست که در مذاهب سنی ریشه داشته باشد. برای همین در دنیای معاصر وقتی حرکت های انقلابی در بین اهل سنت پیدا شد، اهل سنت این انقلاب ها را از خودشان نمی دانستند. من خاطرم هست قبل از انقلاب تونس در دوران بن علی سفری داشتم به تونس؛ البته بعد از انقلاب و سقوط بن علی هم به تونس سفر کردم. قبل از انقلاب در زمان بن علی، آن حاکم ظالم تونس که سال ها خون مردم را در شیشه کرده بود و خفقان عجیبی در تونس ایجاد کرده بود و با تمام مظاهر اسلامی مخالفت می کرد؛ یعنی اجازه نمی داد زن ها حجاب داشته باشند، مردها یک ذره ریششان بلند می شد، از ادارات اخراج می شدند، یک تشکیلات بزرگ امنیتی داشت، جوان ها را شکنجه می کردند، هیچ کس نفس نمی کشید. یکی از بزرگترین حوزه های علمیه جهان سنی به نام حوزۀ زیتونه در تونس قرار دارد؛ البته به لحاظ تاریخی بزرگ بوده، امروز هیچ چیز نیست،. حوزۀ زیتونه یک مسجد بزرگ دارد، در زمان بن علی در این مسجد اذان ظهر را گفتند من آنجا بودم، اهل سنت هنگام ظهر، کمی بعد از اذان ظهر نماز می خوانند. به دوستان گفتم همین جا با این ها نماز جماعت بخوانیم. گفتند اینجا در این ساعت نماز جماعت نیست. گفتم چطور؟ گفتند دولت بخشنامه کرده چون این ساعت، ساعتِ اداری است، کسی حق ندارد نماز جماعت بخواند، اگر می خواهند نماز جماعت بخوانند وقت اذان عصر بیایند، آن موقع می توانند نماز جماعت بخوانند که البته من در دوران بن علی هیچ نماز جماعتی در تونس ندیدم. در همان دوران بن علی من برای جمعی از اساتید، نویسندگان و روشنفکران تونسی جلسه ای داشتم، جلسه ای خیلی طولانی هم شد، سه ساعت طول کشید. یکی از شخصیت های فرهنگی و علمی تونس بعد از آن جلسه به من گفت ما به لحاظ سیاسی شیعه هستیم، هرچند که به لحاظ عقیدتی سنی هستیم!  مقصودش این بود که چون در مبانی سنی جایی برای انقلاب و مبارزه با ظالم نیست و ما اهل مبارزه و انقلابیم، ما در حوزۀ سیاسی شیعه ایم و البته بعضی از همان افراد که در آن جلسه شرکت کردند، فردا یا همان شب توسط پلیس امنیتی تونس دستگیر شدند! غرض اینکه تفکر سنی، تفکر غالب جهان سنی این بوده و هست، تفکر جبری، تفکر اشعری و مستندش همین آیات هم هست. یکی از ادله شان که دائم به آن تمسک می کنندژ، این آیات است.

دو تا سؤال کردیم: یکی اینکه چطور خدا می تواند گمراه کننده باشد؟ در حالیکه خدا نور آسمان و زمین، مصدر هدایت انسان ها است. دوم اینکه اگر او گمراه کننده و هدایت کننده است، پس ثواب و عقاب بر افعال بندگان خدا چه معنایی دارد؟ دقت کنید وقتی وقتی یک آیه ای در قرآن می بینیم، یک روایتی در روایات می بینیم، حالا در بحث روایات بحث سندی داریم، می رویم بررسی می کنیم ببینیم سند قابل اعتماد هست یا نه، در آیات همگی مستندند، همچنان که در گذشته اشاره کردیم این قرآن نه یک کلمه به آن اضافه شده نه یک کلمه از آن کاسته شده. بعد از اینکه سندیت یک روایت درست شد یا اگر برخورد کردیم به یک آیه، حالا وقتی می خواهیم آن روایت را بفهمیم، می خواهیم آن آیه را بفهمیم، نمی شود همۀ آموزه های اسلامی را نادیده بگیریم، همۀ آنچه که در کل میراث روایی ما، کل میراث قرآنی ما آمده را نادیده بگیریم و این یک روایت یا یک آیه را معنا کنیم. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی  ـ رضوان الله علیه ـ که شاگردانشان از قول ایشان نقل می کنند، می فرمود نمی شود یک روایت را روی قله کوه گذاشت و از ته دره به آن نگاه کرد و تفسیرش کرد، باید از این کوه بالا رفت خود را به روایت رساند و آن موقع تفسیر کرد؛ یعنی باید ببینیم در چه فضایی این عبارت گفته شده، با توجه به چه مفاهیمی گفته شده. خدایی که خودش در قرآن این همه به بهشت و جهنم اشاره می کند، این همه به ثواب و عقاب اشاره می کند، این همه به ارسال رسل و انزال کتب اشاره می کند، وقتی می فرماید فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَي َهْدِي مَن يَشَاءُ، باید این آیه را در متن مجموعه آیات تفسیر کنیم. اگر معنای آیه این باشد که جبری ها می گویند که خدا است که هدایت می کند، خداست که گمراه می کند، هر کس در راه است، خدا خواسته، و هر کس که گمراه است، خدا خواسته و اراده و اختیار ما هیچ نقشی نداشته باشد، در این صورت برای چه خدا انبیاء ـ علیهم السلام ـ را فرستاده؟ چرا کتاب فرستاده؟ خودِ انزال کتب و ارسال رسل نشان می دهد که انسان اختیار دارد، می تواند راه هدایت را انتخاب کند، إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا، می تواند کفران نعمت کند، إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا، خدا می فرماید ما راه را نشان دادیم، انسان ها یا شاکرند و در راه قرار می گیرند یا کفران نعمت می کنند و بیراهه می روند. پس این يُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ باید در متن سایر آیات و در متن مجموعه مفاهیم دینی تفسیر شود که اگر این طور تفسیر کردیم، معنایش روشن است. مقصود از گمراهی الهی یا هدایت الهی این نیست که ما بدون اراده و اختیارمان گمراه می شویم، بدون اراده و اختیارمان هدایت می شویم، خیر. ما با ارادۀ خودمان راه هدایت را انتخاب می کنیم؛ در ذیل کریمه ای که قبلاً خواندیم «لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ»[2] اشاره کردم، همه چیز در آسمان و زمین از آنِ خدا است؛  یعنی حتی فعل من و شما، کار من و شما، فکر من و شما، اراده من و شما، همه از آنِ خدا است. بنابراین  معنا دارد که خدا من را هدایت کرده؛ چون اراده من هم از آنِ خدا است، رسول از ناحیۀ خدا است، کتاب از ناحیۀ خدا است، این خدا است که نعمت بزرگ رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به ما ارزانی کرد، همین خدا است که نعمت بزرگ قرآن را به ما داد و ما با ارادۀ خودمان انتخاب کردیم. آنجایی هم که کفوریم، خدایی نکرده کفران نعمت می کنیم و اگر احیاناً خدایی نکرده کسی راه گمراهی را انتخاب کرد، آنجا هم ارادۀ او از آنِ خدا است، يُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ، خدا گمراه کرده است؛ اما نه به معنای اینکه اراده نداشته، من با اراده و انتخاب خودم این کار را کردم و البته انتخاب من هم فعل خدا است به همین دلیل در عین حال که فعل، فعل خدا است، اگر من راه درست رفتم ثواب و اگر راه اشتباه را بروم عقاب خواهم داشت. اینکه ثواب و عقاب برای من هست به خاطر این است که فعل از جهتی به من مربوط است و به اراۀ من مربوط است. من با ارادۀ خودم این راه را انتخاب کردم.

این ها شبهاتی است که احیاناً این روزها به خصوص در شبکه های اجتماعی توسط بعضی از کسانی مطرح می شود که در صددند جوان های ما را گمراه کنند و به شدت مشغول اند، همان هایی که به تعبیر قرآن يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا، همه اش به دنبال انحراف مردم از مسیر خدا و یک چیز را کج نشان دادن هستند، آن ها دائم دارند شبهه افکنی می کنند در ذهن به خصوص جوان ها، جوانی که به تعبیر آن نامه ای که علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ به حسن بن علی ـ علیه السلام ـ نوشت، یک حالت جستجوگری دارد، دنبال این است مطلب را بداند، خودش با فکر خودش با عقیده خودش یک مطلب را کشف کند، این ها از این فرصت استفاده می کنند در شبکه های اجتماعی شبهه افکنی می کنند و گاهی بعضی از جوان های ما گمراه می شوند. یکی از شبهاتی که مطرح می شود و این شبهه، شبهه ای قدیمی است در آثار کلامی اسلامی و بلکه در آثار کلامی غیر اسلامی حتی در آثار کلامی مسیحی هم به این شبهه پرداخته شده این است. شبهه این است که آیا خداوند می داند که ما چه می کنیم؟ آیا خدا از آینده من خبر دارد؟ خدا اطلاع دارد که من فلان کار را انجام می دهم یا نه؟ مثلاًالآن بعد از اینکه اینجا جلسۀ مسجد تمام شد و بیرون می روم، مثلاً من می روم منزل، شما می روی مغازه، اون یکی می رود حرم، آیا خدا می داند ما کجا می رویم؟ خدا می داند ما چه می کنیم؟ جواب اینکه بله، خدا می داند. اشاره کردیم جلسات گذشته، خدا گذشته و حال و آینده ندارد، امروز و دیروز و فردا برای خدا یکسان است، خدا همۀ عالم در نظرش حاضر است، همه چیز ما در نظر خدا آشکار است، خدا از همه چیز ما، گذشته و حال و آینده ما، کوچکترین امور و خطورات قلبی ما، هر چه بر ذهن ما می گذرد با خبر است. حالا سؤال، خدا می داند مثلاً من از اینجا می روم به مغازه ام؟ می گویند بله، می گوید می شود خدا علمش جهل شود؟ یعنی من نروم مغازه؛ یعنی خدا که می دانسته من می روم مغازه، من نروم، می گوییم نه، علم خدا جهل نمی شود، می گوید پس من مجبورم بروم مغازه؛ چون خدا که می داند من بعد از اینجا می روم مغازه، خدا هم که علمش جهل نمی شود، پس من مجبورم، اگر نروم علم خدا جهل می شود، پس من اراده ندارم، هر کاری می کنم مجبورم. همین ضرب المثل معروف که می گویند من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود، این مفادش جبر است. و آنگاه این بیان، توجیهی می شود که هر جرم و جنایتی را هر کسی انجام بدهد و بگوید من که دزدی می کنم و خدا می دانست من دزدی می کنم  و علم خدا جهل نمی شود ، پس من مجبورم دزدی کنم! این شبهه که از گذشته مطرح بوده و به اشکال مختلف مطرح می شود؛ البته نتایج گوناگون از آن می گیرند، یک عده جبری می شوند. در جریانات و تفکرات جدید هم ما جبری گری جدید داریم. روان شناسی نوین بسیاری از مفاهیمش بر اساس جبری گری است و اصلاً عامل اختیار را در انسان ها فوق العاده کمرنگ و بلکه بی رنگ می کند و همه چیز را به عوامل و زمینه های روانی بر می گرداند طوری که اصلاً انسان اختیار ندارد، مجبور و مضطر به انجام هر کاری است و بعد آثار حقوقی پیدا می شود. اینکه شما می بینید در غرب مثلاً مجازات اعدام نیست، چرا؟ چون می گویند اعدام اولاً که غیر انسانی است، آدم یک انسان دیگر را بکشد که چی؟ چون او یکی دیگر را کشته؟  و ثانیاً می گویند این که کشت، دست خودش نبوده، یک حالت روانی برایش پیدا شده، یک شرایطی پیدا شده که در آن شرایط این را کشته است، هر کس دیگر هم بود این کار را می کرد. وقتی ما «و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب»[3] را ندیده گرفتیم، همین می شود. قرآن فرمود در قصاص زندگی است؛ یعنی شما وقتی یک نفر را که کسی را کشته قصاصاً می کشید، دارید زندگی و نجات می دهید، چطوری؟ وقتی مجازات سنگین شد جرم کم می شود، وقتی جرم کم شد، زندگی بهتر می شود، دیگران جرأت کشتن نمی کنند. در غرب همین حرف ها را زدند و مجازات اعدام را برداشتند، بعد از یک مدتی دیدند جرائم چقدر افزایش پیدا کرد، حالا دوباره جنبش احیاء اعدام در غرب پیدا شده است. دائم هم رفت و برگشت می کند، اساساً کار بشر آزمون و خطا است که البته همه خطاست! اسم خطاهایش را می گذارد آزمون! گفت تجربه چیست؟ گفت تجربه اسمی است که ما بر خطاهای خودمان می گذاریم! ببینید وقتی مفاهیم اسلامی را می بینید همه به هم مرتبط است، همه با هم ارتباط منطقی دارد، یک جایش را که خراب می کنی، «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ»،[4] یک جایش را می گیری، کلش خراب می شود. برگردیم به سر اصل مطلب. آیا خدا می داند من چه می کنم؟ بله، علم خدا جهل می شود؟ نه، پس من اختیار ندارم؟ چرا دارم. چطور اختیار دارم؟ خوب دقت کنید. خدا می داند الان من دستم را از اینجا بر می دارم و به اینجا می آورم، خدا این را می داند، خدا می داند من دستم را از اینجا می آورم پایین، این هم خدا می داند، اما می داند این راا که من با اراده خودم دستم را بلند می کنم و با اراده خودم دستم را پایین می آورم؛ یعنی به تعبیر فنی، به اصطلاح اصطلاحی علمی خدا می داند که من به صفت اختیار این عمل را انجام می دهم نه به صفت اضطرار و اجبار و جبر. اگر قرار باشد خدا وقتی می داند من دستم  با اراده خودم بالا می آورم  و در عین حال علم خدا باعث شود که اراده از من سلب شود، این معنایش این است که علم خدا تبدیل می شود به جهل، چرا؟ چون خدا می دانست که من با ارادۀ خودم دستم را بالا می آورم، حالا شما می گویی چون خدا می داند من اراده ندارم، مجبورم، پس آنچه که خدا می دانست اتفاق نیافتاد، بلکه آنچه اتفاق افتاد این بود که من دستم آمد بالا بدون اراده و  غیر علم خدا بود. پس برای اینکه علم جهل نشود باید اختیار را بپذیریم، به عکس آن حرف و آن شبهه. آن تعبیر زیبا که فرمود لا جبر یعنی مجبور نیستیم و لا تفویض، این طور هم نیست که کلاً به شما واگذار شده باشد، بلکه الامر بین الامرین، یکی از ابعادش همین است؛ یعنی نه آن طور است که ما مجبور باشیم، هیچ اراده و اختیار نداشته باشیم، نه این طور است که کلاً به دست ما سپرده باشد و خودش دیگر کنار رفته باشد. بنابراین ما در متن اراده و علم الهی، اراده داریم و این اراده تنها چیزی است که انسان مجبور به آن است؛ چون هیچ کس نمی تواند با اراده خودش اراده را از خودش سلب کند. شما الان دستتان با اراده خودتان است، البته هستند کسانی که به خاطر لرزش دست، دستشان حرکت می کند بدون اراده؛ ولی آدمی که سالم است و مشکلی ندارد دستش به اراده خودش است. حالا شما تصمیم بگیر که این دست دیگر در ارادۀ من نباشد . خودش بدون اراده من حرکت کند، هیچ وقت این اتفاق نمی افتد؛ چون شما نمی توانید اراده را از خودتان سلب کنید، بنابراین در واقع ما با استدلال عقلی و با توجه به آیات و روایات دیگر می توانیم تفکر جبر را که به شدت مورد هجمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بوده نفی کنیم. اهل بیت به شدت با جبری گری مخالف بودند. جبری گری خطر بزرگ و آفت بزرگ دین است و ائمه ـ علیهم السلام ـ با آن مخالف بودند و در همین آیاتی که در پیش رو داریم خواهیم دید که خودِ آیات نشان می دهد که ما اراده داریم، ما اختیار داریم.

 اگر نبودند این اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، ما چقدر از قرآن دور می افتادیم که عده ای افتادند. آن ها که مسیر اهل بیت را رها کردند و رفتند سراغ دیگران، چقدر دور افتادند. قرآن در دستشان است، «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»،[5] بله این قرآن به بهترین، استوارترین هدایت می کند. ولی اگر ما درست بفهمیم و این فهم درست را خدا به ما توفیق داد در مدرسۀ اهل بیت، در تبعیت از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به دست بیاوریم. اگر نبودند این بزرگواران، خودِ پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که اولین معلم قرآن، اولین مفسر قرآن است و بعد از او ، علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ ، حسنین ـ علیهما السلام ـ  و همین طور و نه فقط مردانشان، بلکه زنانشان،  ما این میراث قرآنی را نداشتیم. شما ببینید زندگی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ ،زندگی زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ ، زندگی فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ که ما اینجا در مجاورتش هستیم و همه مهمان سفره این بزرگواریم، این ها حوزه درس داشتند، قرآن می گفتند، حقایق و معارف را می گفتند، خانوادۀ اهل بیت، خانوادۀ علم بود. این همه ما را به علم تشویق کردند: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ». [6] این همه تشویق به علم، ببینید شما مفاتیح مرحوم آقای شیخ عباس شب های قدر شما را به چه چیز دعوت می کند؟ این شب هایی که در پیش رو داریم، ان شاء الله خودمان را آماده می کنیم برایش، می فرماید بهترین کار در شب های قدر تذاکر علم، یادآوری علم است. شب های قدر شب دانش است، شب معرفت است و ما باید شاکر اهل بیت ـ علیهم السلام ـ باشیم که این راه را به ما نشان دادند و شاکر اجدادمان باشیم، پدرانمان باشیم که این راه را انتخاب کردند. ما توفیق پیدا کردیم در متن یک خانواده شیعی به دنیا آمدیم، شاید قدرش را کم بدانیم، اما آن ها که گمراه بودند و هدایت می شوند، آن ها را اگر دیده باشید که من زیاد دیدم کسانی را که مسلمان نبودند، مسلمان شدند، شیعه نبودند و شیعه شدند، یک تعبیری عجیبی همه شان می گویند. وقتی از غیر اسلام به اسلام می آیند که آمدن های هر کدامشان یک معجزه ای است، تعبیرشان این است می گویند وقتی ما مسلمان شدیم، احساس می کردیم دوباره متولد شدیم و بعد وقتی از یک مذهب غیر شیعی یا از اسلام بدون مذهب متوجه مکتب اهل بیت می شوند  و با مکتب اهل بیت آشنا می شوند و به آن اعتقاد پیدا می کنند، دوباره تعبیرشان این است، می گویند ما گمانمان این است، باورمان این است که دوباره متولد شدیم. البته ما این هدایت را کم زحمت به دست آوردیم. ما به برکت اذانی که در گوشمان گفتند، از روز اول گفتند اشهد ان محمد رسول الله و ان علی ولی الله، از همان روز ما با ولایت اهل بیت، با رسالت نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ  آشنا شدیم و باید شاکر این نعمت باشیم. در کنار این بی بی، در کنار این خانمی که با آرزوی دیدار برادر به این سرزمین آمد و نتوانست برادر را ببیند و در این سرزمین، در این شهر مدفون شد و مدفن او در اینجا گنجی شد برای ما، نعمتی شد برای ما. قم، آشیانه آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ شد و ما باید این نعمت را قدر بدانیم و عرض ادب کنیم خدمت این بزرگوار. یک وقت خدای نکرده از کنار مرقدش بی توجه رد نشویم. گاهی از اوقات آدم کنار یک نعمت است و او را نمی بینید، از کنار مرقد این بزرگوار بی توجه، بدون یک لااقل سلام، بدون یک توجه و ادب، رد نشویم. فان لک عندالله شأن من الشأن، یک جایگاه ویژه دارد و اگر گرهی به کارمان افتاد یک توجهی به این بزرگوار کنیم و ان شاء الله با توجه به این بزرگوار مشمول دعای او شویم و گره از کار ما باز شود.

السلام علیک یا فاطمة المعصومة، یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة فان لک عندالله شأن من الشأن.

خدایا خداوندا ما را ببخش و بیامرز.

عاقبت ما ختم به خیر بگردان.

همۀ ما با معارف نورانی قرآن و عترت آشناتر بگردان.

قلب و دل ما به زیارت وجود مبارک امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ منور بفرما، فرجش نزدیک تر بگردان.

قلب و دل حضرت از ما راضی و خشنود بگردان.

ما را در مقابل آن بزرگوار، انبیاء و اولیاء و شهدا و صلحا سربلند بفرما.

گذشتگان ما، امام راحل ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، همۀ آن ها با انبیاء و اولیاء محشور بگردان.

خدایا مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

گرفتاری گرفتاران برطرف بفرما.

حاجت حاجتمندان روا بفرما.

دشمنان ما، کِیدشان به خودشان بازگردان.

خدایا مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب، همۀ خدمتگزاران به اسلام و مسلمین مؤید و منصور بدار.

بر محمد و آل محمد صلوات.[7]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک های مرتبط:

- خبرگزاری حوزه

- فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 4.

[2]. إبراهیم، 2.

[3]. البقرة، 179.

[4]. النساء، 150.

[5]. الإسراء، 9.

[6]. الزمر، 9.

[7]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 6، 3/4/1394.