خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ سیزدهم: عمل صالح تنها امر قابل پذیرش در آخرت

شنبه, 13 تیر 1394 ساعت 10:42
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

«مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ، صدق الله العلی العظیم»[1]

روز ولادت کریم اهل بیت، امام مجتبی ـ علیه السلام ـ است. قبل از هر سخن برای اینکه بیشتر با آن بزرگوار ارتباط معنوی پیدا کنیم، با آن بزرگوار بتوانیم به لحاظ فکری، عقیدتی و به لحاظ رفتاری و خلقی نزدیک تر شویم و دعا کنیم که ان شاء الله خداوند به ما توفیق معرفت بیشتر آن بزرگوار و توفیق تبعیت بیشتر از آن بزرگوار را مرحمت کند، برای اجابت این دعاها صلوات. در آیۀ هجدهم از سورۀ ابراهیم،  ابتداییگفتگوی خداوند بین انبیاء و کسانی که در مقابل آن ها بودند ذکر کرد و نهایتاً عاقبت آن ها را بیان کرد که گرفتار عقاب خواهند بود، خداوند یک ضابطه ای، یک معیار کلی را بیان می کند، می فرماید: مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ، می فرماید مَثَل کسانی که کافر شدند نسبت به پروردگارشان؛ اولاً تعبیر به مَثَل فرموده؛ یعنی آنچه که ما بیان می کنیم برای تقریب به ذهن است، والاّ واقعیش از این هم بدتر است؛ اما حالا برای اینکه ذهن ما نزدیک شود این مَثَلش است، نه مِثلش. مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ. اینجا این نکته را دقت بفرمایید مفاهیمی که خداوند تبارک و تعالی در قرآن بیان فرموده مثل کفر و ایمان، دارای مراتب اند. ما ایمان داریم تا ایمان رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ که «قاب قوسین او ادنی»،[2] تا آن مقام پیش رفته که هیچ ملک مقربی نرفته، ایمان داریم تا مثل علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ که «ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»،[3] تا بیاییم پایین، مراتب پایین تر و پایین تر. از آن طرف در ناحیۀ کفر هم مراتب داریم. یکی کافر است، منکر همه چیز است، ملحد است، نه خدایی قبول دارد، نه نبوتی قبول دارد، نه معادی قبول دارد، معتقد است به اینکه عالم به صورت اتفاقی، ماده به هم خورده این عالم پیدا شده، این نظم و این سازمان و این قوانین پیدا شده که واقعاً چقدر انسان می تواند بی عقل باشد که بتواند به چنین چیزی باور پیدا کند؛ ولی بالاخره ممکن است یک عده ای چنین جهالتی داشته باشند؛ تا اینکه می آید پایین تر، کسی است که خدا را قبول دارد؛ یعنی توحید ذاتی را قبول دارد، قبول دارد یک خدایی هست و آن خدا عالم را خلق کرده؛ ولی بالاترش را قبول ندارد؛ یعنی توحید صفاتی و افعالی را قبول ندارد. کسانی هستند توحید صفاتی و ذاتی را قبول دارند، قبول دارند صفات خدا عین ذاتش است، حیاتش، علمش، قدرتش، اراده اش؛ اما توحید افعالی را قبول ندارند که مشکل بسیاری توحید افعالی است، نفی ربوبیت الهی است، نه نفی خالقیت. بسیاری از کفار، وقتی از ایشان سؤال شده  در قرآن هم بیان می کند که چه کسی آسمان و زمین را خلق کرد، می گویند خدا. این را قبول دارند؛ اما اینکه خداوند ربّ آن ها است، اینکه در همۀ امور مدیریت کار آن ها به دست خدا است، این را نمی توانند بپذیرند. بنابراین مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ، این کفر مراتب دارد، مراتبی از کفر محض تا کفران نعمت هایی که احیاناً بعضی از ما می کنیم؛ این ها هم یک مراتبی از کفر است، کفران است، بله، خدا را قبول داریم، پیغمبر را قبول داریم، معاد را قبول داریم إن شاء الله؛ البته قبول داریم یعنی اعتقاد داریم و اعتقاد خودش را در رفتار نشان می دهد، و الاّ که لقلقه زبان که اعتقاد نیست. إن شاء الله که این اعتقاد را داریم؛ ولی همین ما گاهی کفران نعمت می کنیم. مطالبی هم که در مورد کفر و ایمان گفته می شود به همان ترتیب دارای مراتب است؛ یعنی آن کسی که بالاترین مرتبۀ کفر را دارد، آنچه که در موردش گفته می شود که مثلاً أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ، آن بالاترین سطح از این حالت را دارد و همین طور که مرتبه کفر کاهش پیدا می کند، این آثار هم کاهش پیدا می کند. این بجث مراتب را که عرض کردم برای این است که قرآن کتاب داستان و کتاب تاریخ نیست که حوادث گذشته را برای ما نقل کرده و ما بنشینیم گوش بدهیم، شاهنامه که نیست! قرآن کتاب قصه نیست که برای ما قصه گفته باشد، قرآن یک حقیقت زنده است، آینه ای است برای اینکه ما بتوانیم در او حقایق را ببینیم و بتوانیم راه را پیدا کنیم؛ این که نمی شود که هر چیز را در قرآن بخوانیم بگوییم اینکه برای بنی اسرائیل است، آنکه برای قوم نوح است، آنکه برای قوم عاد است، آنکه برای قوم ثمود است، آنکه برای کفار دوران پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است، پس چه چیزش به ما مربوط است؟ هیچ چیز به ما ربطی ندارد؟ پس این کتاب برای چیست؟ چگونه کتاب هدایتی است؟ بنابراین اگر قرآن در یک موردی مطلبی را بیان می کند، آن مورد یک مثال است، چه بسا مثال های دیگری در کنار ما باشد. نعوذبالله خودِ ما مصداق بعضی از این آیاتی باشیم که در مورد کفران آمده، ما هم باید توجه کنیم ببینیم ما با این آیات چگونه نسبتی داریم.

به هر تقدیر خداوند می فرماید مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ، اعمال این ها، کارهایی که می کنند، شبیه به چیست؟ می فرماید كَرَمَادٍ، مثل یک خاکستر است، سوخته، سیاه، به هم نمی چسبد، دانه دانه است؛ اما نه یک خاکستری که یک جایی جمع شده، نه، كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ، باد شدیدی بر او وزیده، فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ، در یک روز طوفانی، همین طور می پیچد در آسمان و این دانه ها می چرخد. این بیان این است که این اعمالش به جایی بند نیست، زحمت می کشند، جان می کَنَند، به تعبیر قرآن لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ، از این چیزهایی که به دست می آورند لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ، قدرتی پیدا نمی کنند، به نتیجه ای نمی رسند و بی حاصل است و فایده ندارد و به دردشان نمی خورد. حالا اینجا را دقت کنید. ببینید خداوند این را در مورد چه چیزی بیان می کند؟ أَعْمَالُهُمْ، کارهایشان. روایت داریم که انسان وقتی از دنیا می رود، روح انسان یک ارتباطی هنوز با آن جسم دارد، درست است که مُرده و دیگر ارتباط روح و جسم قطع شده و دیگر الآن این جسم افتاده روی زمین، نه دستی حرکت می کند، نه پایی حرکت می کند، نه چشمی می بیند، نه گوشی می شنود به ظاهر؛ اما روح آن اطراف هست. وقتی این جسم را حرکت می دهند به سمت قبر، در روایت داریم که این روح همراه این جسم می رود سمت قبر. این جسم را در خاک می گذارند، بعد سرش خاک می ریزند؛ این روح آنجا ناظر است. بعد روایت دارد که یک دفعه روحِ این انسانی که مُرده نگاه می کند ـ خوب دقت کنید این داستان نیست! همه ما مرگ را تجربه خواهیم کرد، مرگ بیخ گوشمان است، مرگ فقط برای دیگران نیست، دیگران نمی میرند و ما بمانیم، «انک میت و انهم میتون»،[4] خدا به نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید مرگ برای همه است ـ این قصۀ روح طبق این روایت برای همه پیش می آید. این روح می بیند خاک به روی جسم ریختند، اطرافیان می نشینند آنجا یک عزاداری، یک گریه ای می کنند ـ اینکه گفتند زود از کنار قبر نروید برای اینکه آن روح آنجا تن ها می شود. بالاخره یک عده آنجا می نشینند یک کمی عزاداری می کنند و کم کم می روند ـ آن وقت روح صدا می زند، آهای رفقا کجا می روید؟ ما که با هم این قدر رفیق بودیم، کجا می روید؟ زن و بچه را می بیند که دارند می روند، دائم صدا می زند زن و بچه هایش را، می گوید کجا می روید؟! من این همه برای شما جان کَندم، این ها هم می روند. یک دفعه یک اندوه فراوانی در دلش پیدا می شود که همه رفتند، تنها شدم. ـ دقت کنید روز قیامت هم تن هاییم. آنجا دیگر خبری از پسر و دختر و برادر و خواهر و این ها نیست ـ بعد یک دفعه آن لحظه ای که اندوه زیادی بر دلش هست که تنهای تنها است نگاه می کند می بیند یکی کنارش است، تعجب می کند، می گوید تو کی هستی؟ همه رفتند تو ماندی؟! او جواب می دهد، من آنی هستم که در دنیا به من توجه نداشتی و به آن دیگران توجه داشتی، به آن هایی که توجه داشتی همه رفتند، به من که توجه نداشتی پیش تو ام و تا آخرش هم پیش توام، می گوید تو کی هستی؟ این کیست که پیش ما است؟ تا آخر راه هم پیش ما است، تا روز قیامت هم کنار ما است، کیست؟ روایت می فرماید او می گوید من عمل تو هستم، رفتارهای تو، دقت نمی کردی چه کار می کنی، چه طوری حرف می زنی، چه طوری نگاه می کنی، چه می خوری، از کجا در میاوری، این ها را خیلی دقت نکردی؛ ولی من همین هایی هستم که تو دقت نکردی، عمل تو. این عمل ما است که کنار ما می ماند، با ما است در تمام مراتب بعد از مرگ و معیار سنجش هم او است، ثقلت موازینه، خفت موازینه، معیار ثقل و خفت آن موازین، آن عمل است. بارها این روایت را خواندم که «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل»،[5] امروز در دنیا کار می کنیم، عمل و لا حساب، ظاهراً حساب این نیست ولی غدا حساب و لا عمل، آنجا دیگر جای عمل نیست، عملی که کردی در دنیا آنجا محاسبه می شود. پس دقت کنید چه می کنید، چه می گویید. آقا این زیان ما مصیبت ما است. روایت دارد که زبان صبحگاه از اعضاء و جوارح می پرسد که کیف اصبحتم؟ چطور صبح کردی؟ حالتان چطور است؟ اعضاء و جوارح جواب می دهند بخیر اگر تو بگذاری؛ یعنی اگر توی زبان ما را گرفتار آتش نکنی، برایمان گرفتاری درست نکنی. بعضی از ما از خیلی از گناهان اجتناب می کنیم، سعی می کنیم رزقمان حلال باشد که این خیلی مهم است، سعی می کنیم عبادات ظاهری انجام بدهیم، سعی می کنیم چشممان را مراقبت کنیم، این مهم است؛ اما همین ماهایی که این دقت ها را می کنیم و باید هم بکنیم، زبانمان را مراقبت نمی کنیم. می نشنیم صحبت می کنیم همین طوری دبارۀ افراد. می گوییم آقا این را نگو، غیبت است، حرام است، می گوید جلوی رویش هم می گویم، عجب دلیلی! مگر اینکه جلوی رویش هم می گویی، مجوز است. می گوید آقا این قضیه واقعیت دارد، مگر اینکه واقعیت دارد مجوز است؟ اصلاً دربارۀ غیبت، بسیاری از فقها، مرحوم شیخ انصاری  ـ رضوان الله علیه ـ در مکاسب فرمودند غیبت یعنی انسان عیبی را که واقعاً وجود دارد و مخفی هست برای کسانی که خبر ندارند، بیان کند و الاً اگر وجود ندارد که افتراء است، تهمت است. آیا ما حاضریم کسی را به این راحتی بکشیم؟ الآن یکی را بیاورند بگویند این را خفه کن، ما حاضریم این را بکشم؟ ما این چنین کاری نمی کنیم، گناه کبیره است، چرا کنیم؟ بی گناه بیچاره را برای چه بکشم؟ ما دلمان نمی آید گاهی یک گنجشک را بکشیم، یک جوجه را بکشیم، یک گوسفند را بکشیم، چطور دلمان بیاید آدم بکشیم؛ ولی آیا می دانید که از بین بردن شخصیت یک انسان گناهش کمتر از از بین بردن شخصش و نیست؟ ما با غیبت شخصیت یکی را نابود می کنیم، یک حرفی می زنیم احترامش را از بین می بریم، آبرویش را از بین می بریم، خیلی راحت، حاضر نیستیم او را بکشیم؛ اما به راحتی شخصیتش را از بین می بریم. حرمة العرض کحرمة الدم، حرمت آبرو مثل حرمت خون می ماند، آبروی مؤمن خیلی مهم است. دقت کنیم، اعمال با ما است در این اعمال دقت کنیم، خداوند تبارک و تعالی می فرماید مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ، و این یک گمراهی است، آشکار است. بعد می فرماید «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحقِّ»،[6] نمی بینید آسمان و زمین بر اساس حق آفریده شده، «إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ»؛[7] «وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ» [8]خدا اگر می خواست همه شما را از بین می برد، وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ، مخلوقات دیگری می آورد، وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ، این بر خدا دشوار نیست. همۀ هستی  ما به اشارت الهی است، دائم فیض الهی به ما می رسد که ما هستیم، یک لحظه قطع شود چیزی نیستیم، ما از خودمان هیچ چیز نیستیم. حالا تشبیه می کنیم، گفت خاک بر فرق من و تشبیه من، این ها تشبیه است، الآن اینجا پنکه ها حرکت می کند، هواکش ها، کولرها، سر و صدای بلندگوها، چراغ ها، یک لحظه که برق قطع شود همۀ این ها متوقف می شود و هیچ کدام این ها کار نمی کند. خداوند تبارک و تعالی یک آنی یا کمتر از آنی فیضش قطع بشود، هیچ چیز نیست، ما همه بسته به او هستیم. یعنی فکر نکنید شما مقابل خدا چیزی هستید، در مقابل خدا جایی دارید، بتوانید برای خودتان ادعایی کنید؛ قرآن می فرماید خدا اگر می خواست همه را جمع می کرد. نگو مگر می شود، بله، برای خدا که کاری ندارد، اینکه برای خدا کار دشواری نیست. اینجا دقت کنید، اینکه خداوند تبارک و تعالی این جمله را اینجا می فرماید برای این است که شاید بعضی ها یک وقتی مثلاً در نظر خودشان این طور تصور کنند که کسی هستند و چیزی هستند . می توانند مقابل خدا قد علم کنند، می توانند ادعایی داشته باشند که خداوند تبارک و تعالی در مقابل آن ها می فرماید نه شما فکر نکنید که می توانید ادعایی داشته باشید در مقابل ما، چیزی نیستید. بعد یک دفعه بعد از این آیه خدا ما را می برد به یک صحنه دیگری. آنجایی که هویت ها آشکار می شود، فرمود اعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ، بعد فرمود فکر نکنید چیزی هستید، کسی هستید. خدا بخواهد همه را جمع می کند می ریزد کنار و یک سری خلق جدید می آورد. بعد یک دفعه می رود به صحنه پیدایی حقایق، روز قیامت. می فرماید «وَبَرَزُواْ لِلّهِ جَمِيعًا»،[9] همه برای خدا آشکار شدند، مگر چیزی از خدا پنهان است که همه برای خدا آشکار شوند؟ شاید مقصود این است که همه می فهمند آن روز که آشکارند، ما الان نمی فهمیم، ما الان این حرف ها را می زنیم؛ ولی چقدر واقعاً حقیقتش را متوجه می شویم که خدا از ما به ما نزدیک تر است، چقدر این را متوجه می شویم که خدا بر همۀ اعمال ما آگاه است، واقعاً اگر من یقین داشتم که یکی دارد نگاه می کند به من، ، نه فقط نگاهم کند و به اعمال ظاهری من آگاه باشد، از همه چیز من حتی باطن امور من با خبر است، آیا کارهایی که الآن می کنم را می کردم؟! ما جلوی مردم که فقط از ظاهر ما خبر دارند و باطن ما را نمی بینند، خیلی کارها را انجام نمی دهیم، اگر ما باور داشتیم که خدا همه چیز برایش آشکار است، خیلی کارها را نمی کردیم. اینکه فرمود وَبَرَزُواْ لِلّهِ جَمِيعًا شاید یعنی آن روز تازه آشکار می شود بر آن ها که خدا از همه چیز با خبر است، برای خدا چیزی پنهان نیست. بعد خداوند تبارک و تعالی یک گفتگویی را ذکر می کند، می فرماید «فَقَالَ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللّهِ مِن شَيْءٍ»،[10] می فرماید آن روزی که این آشکاری و پیدایی آشکار می شود، مردم دو دسته هستند: یک دسته ضعفا، یک دسته مستکبرینند. یک دسته طبقه پایین هستند، این هایی که تبعیت می کردند، یک دسته آن بالا دستی ها هستند، آن هایی که راهنمایی می کردند . می گفتند بروید و بیایید، دستور می دادند. حالا گفتگوی این ها را دقت کنید. خداوند می فرماید این ضعفا به آن مستکبرین می گویند «إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا»،[11] ما تابع شما بودیم، پیرو شما بودیم، دنبال شما می رفتیم، «فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللّهِ مِن شَيْءٍ»،[12] شما می توانید چیزی از عذاب خدا را از ما بردارید؟ اولاً این تعبیر نشان می دهد که آدم ها نمی خواهند مسئولیت را راحت بپذیرند. ضعفا می اندازند گردن مستکبرین، می گویند إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا، ما تابع شما بودیم. تابع این ها بودی اما خودت بودی آدم حسابی، با اراده و اختیار خودت این راه را انتخاب کردی؛ اما می خواهد بیاندازد گردن او، می گوید تو ما را به این راه کشاندی، اما تو خودت دنبال او رفتی. ما این طوریم که وقتی می گویند چرا رفتی دزدی؟ می گوید این فلانی به من گفت! مرد حسابی این به تو گفت آیا تو عقل نداشتی؟! تو خودت اراده نداشتی؟ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا مگر عذر است؟ ما تابع شما بودیم، برای چی بودی؟ چرا دنبال این ها راه افتادی؟ بعد می بینیم همین ضعفا از آن مستکبریم هنوز توقع دارند، ببینید؛ یعنی هنوز در باطنشان کفر هست در حالی که روز قیامت است و بَرَزُواْ لِلّهِ جَمِيعًا؛ یعنی از یک عده ای که به قول معروف گلیم خودشان را هم نمی توانند از آب بکشند بیرون، مطالبه می کنند و می گویند فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللّهِ مِن شَيْءٍ، در آن عالم هستند و هنوز این شرک را دارند. فکر می کنند آن ها می توانند کاری برایشان انجام بدهند. بعد آن ها جواب می دهند: «قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ»،[13] آن ها باز هم مسئولیت را نمی پذیرند. می گویند اگر خدا ما را هدایت می کرد، ما هم شما را هدایت می کردیم؛ یعنی تقصیر ما نبود! آخرش تقصیر را می خواهد بیندازد تقصیر خدا. این ها می گویند ما دنبال شماییم، مستکبرین هم می گویند خدا ما را هدایت نکرد، پس به ما ربطی ندارد. قبلاً در بحث های قبلی اشاره کردم، بله، هدایت و ضلالت از خدا است؛ اما این به معنای نفی اراده و اختیار ما نیست. این عذر نیست که بگوییم اگر خدا می خواست ما هدایت می شدیم، این به این معنا نیست که پس ما اراده و اختیار نداشتیم. این گفتگوها را ببینید، همین گفتگوهایی که گاهی در دنیا هم داریم. یک کسی که گرفتار می شود، یک اشتباهی کرده می اندازد گردن آن یکی. آن یکی می اندازد گردن شرایط  که شرایط باعث شده من این طوری شوم. دیگران هم در همین شرایط بودند همین کار را کردند؟! این عذر است؟ شرایط زندگی سخت بود باعث شد دزدی کنم، مگر دیگران که دزدی نمی کنند شرایط زندگی شان سخت نیست؟ این چه حرفی است؟ این چه عذری است؟ بعد البته آخر آیه حرف حساب می گویند، می گویند «سَوَاء عَلَيْنَآ أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ»،[14] فایده ندارد، چه جزع کنی، چه صبور باشی جای فرار نیست، دیگر اینجا گرفتار شدی.

قبل از اینکه آن گرفتاری پیش بیاید، قبل از اینکه آنجا برسیم که مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ، امروز فکری بکنیم. برای ما راه هدایت فرستادند، عقل دادند تا بتوانیم درست را از غلط تشخیص بدهیم. فطرت ما را الهی قرار دادند تا میل به سمت خیرات داشته باشیم، انبیاء ـ علیهم السلام ـ را فرستادند، کتاب فرستادند تا ما را هدایت کنند و به صورت خاص در دیانت خاتم، نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ غیر از آن کتاب که یادگار ماندگار او است برای ما عترت را گذاشت، اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را گذاشت که این ها برای ما راه اند، چراغ اند، مرده و زنده شان زنده است. امام مجتبی ـ علیه السلام ـ امروز به ظاهر در بین ما نیست؛ اما این نیست که آن بزرگوارها از ما بی خبر باشند، این نیست که آن بزرگوارها حال و روز ما را نبینند و بی اعتنا باشند. آن بزرگوار کریمی که داستان کرمش را شنیده اید که چطور بذل و بخشش می کرد، چطور در ازاء یک کار کوچک صدها برابر پاداش می داد، آن بزرگوار صدای ما را می شنود. درست است بدن مبارکش تیر باران شد، دل امام حسین  ـ علیه السلام ـ شد، درست است آن بدن مبارک امروز در بقیع غریب است,؛ البته غربت نه به خاطر اینکه زائر ندارد؛ چون زائر ظاهری که هست، بلکه آن اطرافیان، آن گرگ هایی که آن اطراف ریختند اجازه نمی دهند که یک لحظه انسان با این بزرگانی که در آنجا هستند، با این انواری که در آنجا هستند، ارتباط پیدا کند، دائم مزاحمت ایجاد می کنند؛ اما آن بزرگوار از قم هم صدای ما را می شنود، از قم هم حاجات ما را می شنود. ما از این ها بخواهیم، این بزرگوار کریم است، در کنار کریمۀ اهل بیت، فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ از کریم اهل بیت امام مجتبی ـ علیه السلام ـ تقاضا کنیم تا إن شاء الله حاجات ما را به بهترین وجه برآورده به خیر شود و یک سلامی عرض کنیم به آن بزرگوار: السلام علیک یا ابا محمد یا حسن بن علی ایها المجتبی یابن الرسول الله و رحمة الله و برکاته.

خدایا تو را به محمد و آل محمد که امروز روز شادی آن ها است قسمت می دهیم ما را در دنیا و آخرت از محمد و آل محمد جدا نفرما.

خدایا قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بگردان.

قلب و دل امام زمان از ما راضی و خشنود بگردان.

چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.

فرجش نزدیک تر بگردان.

خدایا ما را در مقابل انبیاء، صلحا، شهدا، علما سربلند بگردان.

خدایا خداوندا گذشتگان ما، مراجع گذشته ما، امام راحل، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، همه را با انبیاء و اولیا محشور بگردان.

مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

حاجات ما برآورده به خیر بگردان.

مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب، خدمتگزاران به اسلام و مسلمین مؤید و منصور بدار.

به همۀ توفیق خدمت به اسلام و مسلمین کرامت بفرما.

بر محمد و آل محمد صلوات.[15]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 18.

[2]. النجم، 9.

[3]. إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج ‏1، ص 467.

[4]. الزمر، 30.

[5]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏8، ص 58.

[6]. إبراهیم، 19.

[7]. همان.

[8]. همان، 20.

[9]. همان، 21.

[10]. همان.

[11]. همان.

[12]. همان.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 13، 11/4/1394.